تار مو ...

مرز و فاصلهء بین  

خوشی و ناخوشی آدما  

خیلی باریک و کوتاهه ... 

و خوشبختانه یا متاسفانه خیلی وختا این فاصله رو

عقل و محافظه کاری و ترس و احتیاط و اینجور چیزا پُر می کنه ... 

و خب خیلی وختا ام پر نمی کنه دیگه ...

نظرات 41 + ارسال نظر
سهبا شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

سلام . قبول دارم حرفتونو . دقت کردین وقتی سن و سال بالاتر میره ،تجربیات آدمها چقدر شبیه هم میشن ؟
اینقدر که دیگه حتی نمیدونم چی باید بگم که حس همدردیم درک بشه واقعا !!!

هیشکی! شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام داداشی صب بخیر

سهبا شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

عجیبه ! ولی فکر کنم برای اولین باره توی این بلاگ ، اولین کامنت رو گذاشتم ! راستی راستی این مهمه ؟!!!

تو شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

بین خوشی و ناخوشی اندازه یه غم یا یه خنده است.

[ بدون نام ] شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ق.ظ http://3aban.blogsky.com

سلام.

البته اگر دیگه الان بین ی وجود داشته باشه ٫ تا بوده ناخوشی بوده و بس!

و اما این عقل اگر کار میکرد ٫ که نه خوش بود و نه ناخوش!!

هیشکی! شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ

قبول دارم هزارتا.همیشه برام پیش اومده .بارها شده داشتم از غم و غصه به جنون میرسیدم و تو اوج این حس و حال یه جوری یه جایی یه کسی 360 حالمو دگرگون کرده...

فریق شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ق.ظ http://owl-snowy.blogspot.com

خب، به نظرم چیزی که اینجا در معنی خوشی اومده، چیز دیگری باشه، چیزی به نام فراموشی ناخوشی
به نظر من، در وضعیتی که امثال ماها زندگی می‌کنند وضعیت ناخوشی هست که اکثرا بر ما حاکمه، و روز و شبمونو همیشه خراب می‌کنه و باعث می‌شه این دو روزه زندگی همش به گندیدگی و بوی بد فکر کنیم
وضعیت دیگه هم فراموشی ناخوشیه، که خیلی کم روی می‌ده و به همان تار موی مبارکی که گفتی بنده، یعنی این فاصله با هر تکانی، با هر شوک کوچکی دوباره پر می‌شه و فراموشی از بین می‌ره و ناخوشی باز می‌گرده.
من این‌طور حس می‌کنم، حداقل در مورد خودم که هنوز خوشی رو حس نکردم و در واقع نمی‌دونم لذت خوشی چیه اما گاهی شده که ناخوشی‌ها و رنج‌ها رو فراموش کنم، برای لحظاتی هر چند کوتاه، و تو این لحظات فکر کردم زندگی قشنگه اما تا میای ازش لذت ببری باز اون تار موی فاصله از بین می‌ره و ناخوشی برمی‌گرده.
در واقع در زندگی ماها، خوشی بار منفی داره، یعنی به معنی خالی بودن از ناخوشی و این بار مثبت افتاده رو دوش ناخوشی
این یک تناقضه که همیشه حال ما رو بد می‌کنه...

آناهیتا شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ق.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

همین زندگی قشنگه اگه بینش یه تنه درخت 100 ساله بود که نابود می شدیم.

همین که ما میدونیم شما برا آقا کیا سنگ تموم گذاشتین و خوش بودین، یه جورایی به یه شکلی که درست نمیشه توضیح داد ما هم خوش شدیم.

این ارتباط حال شما با حال ما هم خیلی جالبه ها!!!

فرشته شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

آره...چقدر م بده وقتی پر نمیشه....

کیامهر شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ

خب این یعنی چی الان ؟
الان خوشی یا ناخوش؟

هیشکی! شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ

من آدم فوق العاده احساسی هستم وبیشتر دلم تصمیم گیرنده ی امورمه، اما تو اوج احساسات یهو دیوار منطقم سبز میشه.و باعث میشه مسیرم تغیرر کنه.گاهی هم ترس نمی ذاره دلم راه طبیعی خودشو بره و اعتماد به نفسمو به صفر می رسونه ! این ها حال و هوای این روزامه..که فاصله ی بین خوشی ها و نا خوشی های این روزای منه!

کیامهر شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ق.ظ

الان واقعا نمی دونم چی بگم محسن
واقعا نمی دونم
شوکه شدم
فکر می کنم اولین کاری که باید بکنیم شکر خداست
که مهربونه
میتونست خوشیمون رو خیلی ناخوش تر کنه
شکر
من حالم خوش نیست
اگه صلاح می دونی این کامنت رو پاک کن

رها بانو شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

وای از وقتی که این فاصله پر نشدنی باشه ...
***
جناب کرگدن اول اینکه واقعا ممنونم که به کامنتم جواب دادید ... حرفهاتون دربست قبول ... حس خوبی بهم دست داد از اینکه می بینم شما با همه ی کسانی که به نوعی در وبلاگستان اسم و رسمی دارن فرق دارید و برای مخاطبتون ارزش قائل میشید و وقت میذارید ...
دوم اینکه شما رو به یک بازی وبلاگی دعوت کردم ! خوشحال میشم اگه دعوتمو قبول کنید .

بابای آرتاخان شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

اصولا این دل آدما رو موج سینوسیه . یه وقتایی هم که هیچ بهونه ای نداره همینطوربی بهونه ناخوش می شه .

فرهود شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ http://shahre-aftab.persianblog.ir

سلام عزیز. خواندم و لذت بردم. با یک ترانه و دو رباعی منتظر حضور و نظر ارزشمندتان هستم.
+ با افتخار لینک شدید.

دافی نگار شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ب.ظ http://www.dufinegar.blogfa.com

خیلی به هم نزدیکن... خیلی

رژلب شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.delaraaaaam.blogfa.com

مینا شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

زندگی این همه مرز بندی نمیخواد که کرگدن عزیز. همین جوری واسه مرز بندی بین همه چیز یه تار مو گذاشتید که الان... ناراحت نشیدا...
به هر حال امیدوارم مشکلی پیش نیومده باشه و این پست فقط واسه آگاه شدن بقیه و جمع شدن حواسشون باشه.

نئو شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ http://zeleidy.blogfa.com

احسنت ... احسنت!!!

lilita شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://lilitaa.persianblog.ir/

ها
متاسفانه همینطوره. همین حرفو دیشب داشتم به هازبند میگفتم. خیلی محافظه کاره آخه. البته نه ترسو!

ممنون از دعوت به بازی. حتما انجامش میدم.
میبینم که به جای بازی که من دعوت کرده بودم و انجام ندادید و حالا تحریم بهم باج میدید و این حرفا

ماهی تنگ بلور شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ http://hichooopoooch1.persianblog.ir/

جالبش اینه که وقتی سمت شادی هستی و میخوای به طرف غم بری میشه تار مو ولی وقتی از ناراحتی میخوای به شادی بری میشه دیوار چینفک کنم عکسش قشنگتر باشه

کاغذ کاهی(نازگل) شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://kooche2.blogfa.com

با ماهی تنگ بلور موافقم ...

خوشی ها خیلی زود ناخوشی میشن ...
اما ناخوشی ها به سختی از بین میرن ....

کرگدن جان این کامنت کیامهر ما را هم نگران کرد ....

کیامهر شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ

حاجی جان
در دسترس باش لطفا
انتن نداری

مجتبی پژوم شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام و ارادت و ازین حرفا....

سیندرلا شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ

خوشبختی چیست جز وقفه ای میان دو بد بختی

این جمله بی ربطه و تکراری ولی من این اومد تو ذهنم با خوندن پستت

مهتاب شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:15 ب.ظ http://tabemaah.wordpress.com

اکثر وقتا خوشی تو ناخوشی محو می شه و هیچی مردونه واینمیسه اون فاصله رو پر کنه !
نه عقل , نه ترس , نه محافظه کاری ... نه هیچی !
.
.
.
چقدر خوشحالم اینجا خاکستری شد ...
عین ِ عین ِ زندگی که مجبوری سیاه و سفیدش رو هم بزنی !

آناهیتا شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:37 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

میشه یکی بگه چی شده؟ ما که مردیم از نگرانی

مهسا شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ب.ظ http://exposed.blogsky.com

اون ترس و محافظه کاری و احتیاط و این جور چیزاش رو خوب اومدی . ولی عقل؟!!!!!!!!!!!!!!! اگه ما ها بودیم که هشت-ده سال پیش دور هم جمع شده بودیم به جرات تمام می‌گم پیش ما یک رقمه محلی از اعراب نداشت و نداره! باقیش رو دیگه خود دانی!

از شوخی گذشته . همه چیز اوکی‌یه آیا؟

هیشکی! شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:28 ب.ظ http://hishkii.blogsky.com

کامنت کیامهر یه جوریه دلشوره دارم...
داداشی خوبی؟
مریم خوبه؟

عاطفه شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام.. برا منم پیش اومده..
دلت بی غم باد..

روشنک شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://hasti727.blogfa.com

اینی که نوشتی رو بهش میگن *زندگی*
یه روز خوبی یه روز بد یه روزایی معمولی و بعضی روزا عالی...هیچ قاعده و قانونی هم نداره و خوبیش اینه که میگذره

حالت به از این باد

کیامهر شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ب.ظ

به این مرزهای باریک تر از مو میشه اضافه کرد:
مرز بین عشق و نفرت
عقل و جنون
و ...

هیشکی! شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:06 ب.ظ http://hishkii.blogsky.com

آپم داداشی..

مامانگار شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ب.ظ

...به میزانی که از خوشی دور میشیم...به ناخوشی نزدیک میشیم...درواقع حتی همون مرز باریک هم وجود نداره...بهم وصلن...یه طیف ...که یه سرش خوشی مطلق و سر دیگش که فقدان کامل خوشی ست میشه ناخوشی مطلق...ما این وسط در نوسان ایم مرتب...

مامانگار شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ب.ظ

...اغلب با یه موسیقی دلچسب...یا یه تنفس عنیق تو یه هوای تمیز مثل پارک...با رقص با ورزش...یادیدن یه دوست عزیز...میشه ناخوش رو بسمت خوش برگردوند..
کرگدن بسلامت باشد...احوالات خوش است که انشاالله..

دکولته بانو یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ق.ظ

سلام...امیدوارم خوب شده باشی بی مرام...

حمیده یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ق.ظ http://www.skamalkhani.blogfa.com

از غم و درد نکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید .

تیراژه یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ق.ظ http://www.teerajeh.persianblog.ir


به قول او شعره:

مرز در عقل و جنون باریک است / کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

حرفای غصه دار میزنی محسن خان...

M@rM@r!i!i یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ب.ظ http://bolughekaal.blogfa.com

ســـــــــــــــــــــــــلام!
آقا ما هرجا رفتیم وب شما سر دسته همه وبا بود!!!
این بود ک گفتیم بیاییم وا3 عرض ادب و اینا... همی...
شاد باشی...

بابک سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://verach.blogfa.com

سلام
من دوباره برگشتم
تو وبلاگ جدید توضیح دادم
خواهشا" اگه خواستید لینک کنید به وبلاگ جدید با عنوان جدیدش لینک بدید

حسام چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ

درسته.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.