یک صبح واقعن دل انگیز دو نفره !

امروز صبح خیلی زود با مریم بانو زدیم بیرون ... هوای پاییزی خنک و خیلی ملسی بود جای همهء شما خالی ... بعد از صرف یک صبحانهء عالی رفتیم بلوار کشاورز برای بهره مندی از فیوضات معنوی و ادای فریضهء عبادی سیاسی نماز جمعه ! ولی چون همانطور که اولش عرض کردم صبح خیلی زود بود نماز جمعه هنوز باز نشده بود ! ... لذا گفتیم حالا که تا اینجا آمده ایم نوع و کاربری فیضمان را عوض کنیم و برویم پارک لاله ! ... از شوخی گذشته حسودی م میشد به آدمهای سحرخیز و با نشاطِ توی پارک که مشغول قدم زدن و بازی و ورزش بودند ... در حالی که در خلوتی لذت بخش خیابانهای تهران فاصلهء کسالت و دمرو افتادن توی تخت و بوی خواب و نا گرفتن تا هر هفته صبح جمعه جای آن آدمها بودن فقط نیم ساعت است ...  

این هم چن تا از عکسهای امروز : 

 

چقدر واستادیم تا آقا پیرمرده از کادر برود بیرون ! 

 

مریم می گفت چشمهایت را درشت کردی ... فک کنم مال نحوهء نشستن بود ! 

 

مریم عزیزم من را ببخش ولی اعتراف می کنم داشتم می مردم که هُلت بدهم توی آب ! 

 

من نمی دانم کارخرابی تر و تازهء پرنده چرا باید بچسبد به تیشرت نوی من آخه ؟! 

 

مریم جان ... آن اعتراف فوق الذکر دقیقن مال این لحظات بود !  

 

مدیون اید اگر فکر بد بکنید ! ... یک تکه کاغذ ته آب بود داشتیم دستخطش را می خواندیم ! 

 

با پای دل قدم زدن آنهم کنار تو ... ( غزلی از استاد بهمنی باشکوه ) 

 

می توانید باور نکنید ولی در 5 روز گذشته پنج کیلو لاغر کرده ام به گواه عقربهء ترازو ! 

 

تلفیق محشری از سبزینگی و زردی پاییز ... این عکس را خیلی دوست دارم ... 

 

نشستیم به صدای آب گوش دادیم و صبحانه خوردن یک خانوادهء شاد را تماشا کردیم ... 

 

دست می اندازم گردن مریم و می پرسم خوبی ؟ ... با چشمهای بسته می گوید آرامم ...  

و این یعنی معجزهء آب و درخت ... صبح قشنگی شد جای همهء دوستان خالی ... 

-

نظرات 82 + ارسال نظر
کیامهر جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

محسن
محشر بود این پست
یعنی تلافی همه این حالگیری هایی که طی این چند وقت از بلاگستان کردی
یهو در اومد
دمت گرم

من کی بلاگستانو چیز کردم ؟! یعنی حالگیری کردم ؟!!

کیامهر جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

خیلی لاغر شدی محسن
با همین روند اگه ادامه بدی
از ساسی مانکن هم لاغر تر میشی

عیب نداره حالا مسخره کن وختی باربی شدم نوبت من میشه جیگر !

کیامهر جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

چقدر انرژی مثبت داشت
خدا رو شکر که خوبی
خوشحالی
و مریم هم آرومه
خدا رو شکر
نمی دونی چقدر روحیه گرفتم از این پست
عکس ها فوق العاده اند

آره خیلی خوب بود کیا ... ایشالا هفته دیگه با هم می ریم ...

کیامهر جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

آقا من مدیونم
در مورد اون عکسه فکر بد کردم
این عکسی که شما خم شدی و داری مثلا کاغذ توی آب رو نگاه می کنی
با اون پیر مرده که از کادر نمی رفت بیرون ارتباطی نداره؟

نگفتم پیرمرده از کادر من نمی رفت بیرون که ! گفتم از کادر دوربین !!

کیامهر جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir


جای خواهری
بزنم به تخته
مریم بانو عجب تیپی زده
کوفتت بشه الهی

منو غیرتی نکن اول صبحی بچچه !

مینا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:19 ب.ظ http://www.harfebihesaa.blogfa.com

چه صبح آروم و زیبایی. کاش منم بجای اینکه هر روز تا ساعت یک ظهر بخوابم و حتی کلاسای دانشگاهمو نرم.. میرفتم پارکی چیزی یه هوایی به کله ام میخورد!‌ البته از روی روسری!‌ ولی بازم از هیچی که بهتره.
راستی کرگدن جاااان توو اون عکس چهارمیه خودتون خوراک توو آب انداختنید!‌ عکس شیشمی هم همینطور البته!مریم خانوم چقد مهربونن که این کارو نکردن.

اتفاقن توی عکس چهارمی چیزی نمانده بود قل بخوریم توی آب !

واحه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

مریم خانوم انقدر ثابت نشسته است که حتی در صورت هل داده شدن می تواند تعادلش را نگه دارد اما شما در هر دو عکسی که لب آب هستید فقط یک اشاره کافیست که به بستر آب بپیوندید!

بستر آب رو خوب اومدید !

مسی ته تغاری جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ http://masitahtaghari.blogspot.com/

چه عجب بعد از مدت ها ما یک کرگدن شاد مطابق میل همسر بانو دیدیم
همیشه خوش باشید محسن خان
من نمیدونم این مرد ها چرا انقد زود لاغر میشن ای تف به این شانس ما

یک مرد واقعی فقط یک درصد اوقات باید مطابق میل همسرش باشد !
در مورد لاغری اتفاقن مریم ظهر داشت دقیقن همینو می گفت !!

مینا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ب.ظ

۵ کیلو دیگه لاغر شی قول میدم اصلا قل نخوری!‌

نه گمونم با ۵۰ کیلو هم مسئله قل خوردن رفع بشه !

پرند جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:24 ب.ظ http://ghalamesabz1.wordpress.com/

دیروز می‌خواستم این‌جا رو باز کنم از توی آدرس بار اشتباهی وبلاگ قبلی رو باز کردم و اولین چیزی که به شدت به چشمم اومد رنگ زرد پس‌زمینه بود!
انگار یهو دلم شاد شد و خوشحال شدم که رنگ زندگیتون شاد شده ولی چند ثانیه نگذشت که فهمیدم اشتباهی کرگدن پرشین رو باز کردم!
ولی امروز معجزه‌ی سبزی که پاشیده شده به این‌جا، و تلفیق رنگ پس زمینه و این پست مملو از زندگی خیلی خیلی حس دوست‌داشتنی و خوبی داره...
به جرئت می‌گم این پست یکی از دوست‌داشتنی‌ترین پست‌های این‌جا برای من بود...
پستی که بوضوح رنگ زندگیه...
پستی که رنگ همین لحظات کوچک و دوست‌داشتنی و آروم با هم بودنه که خود خود زندگیه...

ممنون که جفت لینکای ناقابل ما تو آدرس بارتون هست !
و خوشحالم که دوست داشتید این پست رو ...
به امید روزای سبزتر برای همه ...

مامانگار جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 ب.ظ

...خب برای اینکه جای دوستان خالی نباشه...جمعه بعدی قرار بذار با بچه های وبلاگستون...سرساعت 7 صبح جلوی پارک لاله...قول میدم محشری بپا شه که بیا وببین..
...اااای وااای ازنمازجمعه یادم رفت و اینکه شاید اون جمعه بیاید..شاید...اگرم نیومد...سربازان اش حتما میان و چنان گیری میدهند به آن جمع که نگوووو..
فکرکن...فتنه ای به سرکردگی محسن باقرلو....

پیشنهاد خوبیه ولی برای اینکه در حق دوستان دور از پایتخت نامردی و تک خوری نشه از خیرش می گذریم بس که آخر معرفتیم !

آلن جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:29 ب.ظ

این پستت واقعن معرکه بود.
چقدر توش زندگی داشت.
ایشالا جمع تون همیشه پر از زندگی و نشاط و سرزندگی باشه.

عکسا هم فوق العاده بود.
کلی انرژی گرفتم از عکسا.

چشاتون معرکه می بینه قربان ! انرژیه هم نوش جونتون !!

آلن جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ

پست امروزت خوراک بلاگزیته.

چه معنی داره عکسای خونوادگی آدم بره رو آنتن ؟!

آلن جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:30 ب.ظ

واقعن چه اتفاقیواست افتاده که کله سحر اومدی پارک ؟
نه جددن.

در راستای همون لاغری و اصلاحات بنیادیه فقط دعا کن مستمر باشه !

مامانگار جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:31 ب.ظ

پست لاله ای و دریاچه ای و قشنگی بود جناب کرگدن...
لذت و رهایی و صفای شما دو عزیز کاملا مشخصه...همیشه شادباشید...

مامانگار عزیز کامنتاتون همیشه حالمو خوب میکنه ... یه عالمه مرسی ...

دخترآبان جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ب.ظ http://fmpr.blogsky.com

چه پست خوبی ...
مریم چه خوشگل شده ...

فمینیستِ بی سلیقهء تبعیض قائل شونده !

مامانگار جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:46 ب.ظ

..باید از اون پیرمرده تو کادر میخواستین که یه عکس دونفره دبش ازتون بگیره...اینجوری آلبوم تکمیل میشد...
..به این که نمی گن سوءاستفاده یا استفاده ابزاری از یه پیرمرد رهگذر ؟!....

برای اینجور استفاده های ابزاری زیادی پیر بود !

مانا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:04 ب.ظ http://noomniteg.wordpress.com

خوشبحالتون

بابت پارک یا از دست دادن فیض عظمای نماز جمعه ؟!

کیامهر جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ http://www.javgiriat.persianblog.ir

محسن چه کار خوبی می کنی که جواب میدی کامنتها رو
میدونم وقتت رو می گیره
ولی خیلی کار خوبیه
و بچه ها هم دوست دارن جوابت رو بخونن

اون عکسه که چشمات درشت شده خیلی باحاله
باید برای دفعه بعد شلوار راحت تر بپوشی
هرررررررررررررر
هفته بعد رو پایه ام

شاعر در همین زمینه می فرماید :
دیر اومدم که زود برم ( لذا ) دل به صدای من نبند !

مهتاب جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ب.ظ http://www.tabemaah.wordpress.com

اون عکس نویس آخر ...
محشر بود ...

محشریه از خودتونه حضرت مهتاب بانوی گرام !

بهار (سلام تنهایی ) جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:01 ب.ظ

خوشحالم که صبح خوب و ارامی داشتید ...من و سپهر هم صبح خیلی زود ساعت 9 صبح به گواه عقربه ی ساعت رفتیم نمایشگاه ورزش و تفریحات فرهنگسرای رازی ...میدان قزوین ...باحال بود مینویسم عکسش هم می ذارم ...
بعدشم شما چرا از اون دستخط زیر اب عکس ننداختین ؟؟؟؟
اتفاقا وقتی عکسا رو دیدم فهمیدم که لاغر شدین ..کاملا مشهود است که خوش تیپ تر می نمایید البته مریم بانو هم خوش تیپ تر تر ه ها ....
صبح های جمعه در رختخواب ماندن خیانت بزرگی ست به خودمان .... مخصوصا پاییز ....پیام اخلاقی کامنت...

این خیانت بزرگ ( مخصوصن پاییز ) را شدیدن موافقیم باهاتان !

یوتاب جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ

چه خوب چه قشنگ دم شما گرم

چی خوب ؟! چی قشنگ ؟! ضمنن همچنان ارادت داریم ها !

یوتاب جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:08 ب.ظ http://utaab.blogspot.com

راستی دقیقا معلومه که ۵ کیلو لاغر شدید همین طوری شام نخورید حسابی لاغر میشید ولی جسارتا خداییش کرگدن به تپلی بامزه ست!

آخه این اواخر دیگه زیادی بامززه شده بودیم !

نیما جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogfa.com

اینو بهش میگن یه صبح تعطیل محشر در کنار خانواده ! آقا ما همچنان منتظر بازی بلاگی هستیم ها ! دم شما رو عشق است !

چشم ... ایشالا به زودی زود !

حمیده جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:21 ب.ظ http://catharsis.blogfa.com/

سلام همیسه سلامت باشید واز زندگیتان لذت ببرید من هفته پیش جمعه رفتم کوه این دفعه نشد با دیدن وبلاگتان دلمان هوایی شد که نگو

الهی خدا من را از وسط نصف کند که شما را دو هوائه کردم با این عکسها ! ... ضمنن ( همیسه ) را مثل علی دایی گفتید ها !

مریم ترین جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:51 ب.ظ

سلام...صبح خیلی خوبی بود واقعا...بعد از اون نخوابیدن کسالت آور خیلی چسبید...راستی...من واقعا دارم از حسودی می میرم که کمتر از تو می خورم روزها و شبا هم مثل تو سالاد میل می کنم اونم ۳ روزه بدون تن ماهی...بعد تو ۵ کیلو کم کردی...من بدبخت ۲ کیلو...این هم کوفتت بشه جیگر ! ...

بلاخره باید یه فرقی بین زن و مرد باشه دیگه حاج خانوم !

مریم ترین جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ب.ظ

خودم هم خیلی خوشحالم که آروم بودم بعد این همه مدت...آروم آروم...حس خوبی برام ساختی عزیزم...مرسی...

خوبه که حس خوبی بهت داده همین تکون کوتاهی که بنده به باسنم دادم !

الهه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

چه خوووووب....من خیلی وقته معتاد هوای صبح پارک لاله ام...یه امروز که من نرفتم اونجا شما رفتینااا...به این میگن بدشانسی و بی سعادتی

کم سعادتی از ما بوده سرکار خانم الهه !

الهه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:20 ب.ظ http://harimeasheghaneha.persianblog.ir/

خیلی خوشحالم که بعد از اینهمه خستگی از روزمرگیهاتون این صبح پاییزی تونست روح شما و مریم عزیز رو تازه کنه....خدا کنه ادامه بدین این کارو...

خدا خیلی دخالتی نداره خودم باید هم بکشم !

من و من جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:21 ب.ظ

اگه مریم ترینو هول میدادی عصبانی میشد؟ یا مقابله به مثل می کرد؟ یا چی؟

نه بابا ! مریم خیلی مولایوم تر از این حرفاس ! احتمالن تشکر میکرد !!

نینا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ

بنده که در این صبح دل انگیز در حد مرگ تو رختخواب بودم و فین فین و عطسه نثار بقیه میکردم
من عاشق پارک لاله هستم عاشق اون کلاغ زاغیاش و اون بید مجنوناش که با صدای موسیقی استاد شجریان میرقصن و پارکو پر نشاط میکنن
خوشحالم که همی چیز ارومه و شما ها خوشحالین

آره ترکیب کلاغ و بید مجنون چیز محشری میشه !

فلوت زن جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ http://flutezan.blogfa.com/

سلااااااااااااااااااااام.
چه زیبا و دلنشینن عکسا ! بابا واسه خودتون یه پا عکاسینا ! هُنری ان ! مثل کارت پُستال ، بخصوص همون عکس مریم بانو که خودتونم دوستش داشتین !
حال ِ مارم خوب کردین با عکسا !

خوشحالیم که مسری بوده حال خوبی امروزمون !

م . ح . م . د جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:46 ب.ظ http://grove1.persianblog.ir

خوشبحالتون ... ما که امروز مثه خرس تا 11 خوابیدیم

ایشالله سالهای سال کنار هم با خوبی و خوشی زندگی کنین ...

به قول بابا بزرگ بعد از چنتا پست کسل کننده این یکی خیلی چسبید ...

عجب تاثیری داره مصاحبه ی بلاگزیت ما !

چنتا پست کسل کننده ؟! ... دست شما درد نکنه دیگه !!

عسل و خربزه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ http://www.khasal.blogfa.com

کیفوره عالی مستدااااااااااااااااام

لطف عالی متعالی !

رها بانو جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:21 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

درووووووووووود بر جناب کرگدن و مریم بانو خانوم گل !
بالاخره چشممان به جمال مریم بانو خانوم روشن شد ... عجب عکسهای دل انگیزی بود برادر !!! کلی ذوق کردیم و یه حال اساسی بهمون دادی آن هم با وجود یک پای شکسته و اجبار در خانه نشینی ! مرسی یه عالمه ...
بووووووووووس از لپ مریم بانو جون !

خدا بد نده ... مصدوم شدید ؟! ... لپ و اینها هم به چشم !!

گودرزی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ب.ظ http://chupan.blogfa.com

همیشه شاد باشید الهی چه شادیم وقتی دیگران توی کاسه ی بلور دلشان قند وشکر است

مرسی ... الهی که همه شاد و سالم باشن همیشه ...

ماهی تنگ بلور جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ب.ظ http://hichooopoooch1.persianblog.ir/

همیشه به گشت و گذار و شادی آقا
عه؟ما هم امروز رفتیم پارک ورزش!!فقط ساعت۱۲بود که رسیدیم

کجا ؟ همین پارک لاله ؟! ... ورزش عالی مستدام !

رها بانو جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:36 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

محسن جان ماشالا انقدر که تعداد بازدید کننده هاتون زیاده فراموش می کنید به وب کی رفتید تا حالا و به وب کی نرفتید ! بله قبلاً تشریف اورده بودید . خیلی خوشحالم کردید با کامنتتون دوست عزیز ... بسی مشعوفم کردید ! راستی من یه زمانی هم شما رو به یک بازی وبلاگی دعوت کرده بودم ولی شما بازی نکردید !

مال تعداد بازدید کننده نیست ... مال حافظهء جلبکی پلانگتونیه !

مهسا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ http://exposed.blogsky.com

من که می‌دونم چرا نشستی کامنت‌ها رو جواب دادی که . واسه این‌که لج من رو در بیاری . من که می‌دونم که

تو لجت با چی در نمیاد بگو من همون کارو بکنم ! تو اصلن لجت خرابه !!

من و من جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ

لایک به کامنت مریم ترین!
من سر کار دو برابر همه ی دخترا می خورم یه بار تو خونه صبحانه می خورم یه بار تو محل کار نهار هم از همه بیشتر می خورم اونا مثل توپ چاق میشن من دریغ از یه گرم اضافه وزن
دلم لک زده واسه ۴ کیلو گوشت! میشه شما که کم می کنید بدید به ما اسراف نشه؟؟

انقد اینجوری میگی و کفر نعمت می کنی تا آخرش سرت میاد می ترکیا بچچه !

نیمه جدی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:22 ب.ظ

همیشه به گل گشت!
همیشه به آرامش!
همیشه به خوشی!
.....

قربان شما نیمه جدی بانوی گرام ... مرسی که به این کامنت دونی لطف دارید ...

آلن جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:24 ب.ظ

خدا وکیلی خیلی سخته اینهمه کامنت رو جواب دادن.
حتی از صبح زود بلند شدن و پارک رفتن.

همیشه که نیس آلن جان ! ... امروزم محض قرتی بازیه !!

کیا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ب.ظ http://artweb.blogsky.com/

سلام کرگدن بزرگ.
میدونم موسیقی دوست داری
پس بیا پیشم حتمن

چشم ... ممنون ...

کرگدن جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ

... هم سخت تره !

الان اینو نمی گفتی می مُردی ؟!

رها بانو جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://raha-banoo.persianblog.ir/

دشمنتون شرمنده باشه کرگدن جان . درک میکنم . به هر حال این لینک اون بازیه که دعوتتون کرده بودم . اگه احیاناْ چشمتون به این کامنت افتاد و فرصت داشتید و دوست داشتید خوشحال میشم بازی کنید ...
http://raha-banoo.persianblog.ir/post/14/

شرمنده ولی دیگه بیات شده ... ایشالا بازی های بعدی در خدمتیم !

بی تا جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:11 ب.ظ http://khanoomek.blogfa.com/

خیلی پست خوبی بود محسن...تو که می تونی؛حداقل هفته ای یکبار به باستنت یه تکون بده....چقد مریم جذاب و سک.سی شده...رنگ موهاش هم عالی شده...باید یه برنامه ی مشتی بذاریم ما بچه های انجمن...آخه منم امروز موهامو از ته زدم!

اولن : آخه باسن من یه ذره دو ذره نیس که به این راحتیا تکون بخوره !
ثانین : بحثو ناموسی نکن بچچه !
ثالثن : تو هنوزم دیوانه ای پس ! ... یه عکس بذار ببینیم چه شکلی شدی !

ماهی تنگ بلور جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ http://hichooopoooch1.persianblog.ir/

نه جمشیدیه...اگه میدونستم هستید واسه چتر بازیم میشد میومدیم...صبحانه به راه بود دیگه؟

ما زبل تر از این حرفهائیم ! ... صبحانه در محل دیگری مصروف شده و از هضم رابع هم گذشته بود وختی رسیدیم به پارک !!

ماهان جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ب.ظ http://mahanmomeni.persianblog.ir

جای عکس دو نفره هم خالی

بعله ... ایشالا بچچه دار شدیم می دیم ازمون عکس مادام موسیویی بگیره در حد باقلوا !

عاطفه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

چقدر حس خوبی داشت این پستت.. واقعن خوشحالم بخاطر این صبح دل انگیز دو نفره.. همیشه ی روزهاتون دل انگیز باشه..

ما رفتیم خوش گذروندیم شما چرا خوشحالید ؟! ... شرمنده ایم به خدا !

عاطفه جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

امروز سودی-دوستم- با چند تا دوست دیگه رفتن درکه! ولی من نرفتم.. ول کن رختخواب نیستم.. اصلن حسش نبود.. وقتی اومد اینقدر از طبیعت بکری که کشف کرده بودن تعریف کرد که مردم از حسودی.. ولی خب من یه اخلاقی که دارم اینه که تا وقتی نرفتم حوصله ندارم برم.. همین که به زور هم که شده برم لذتشو درک میکنم.. بعد به خودم قول میدم بازم برم اما اون دفعه ی بعد که میرسه دیگه حوصله ندارم که برم!
چقدر حرف زدم!

درک می کنم چون من در مورد حموم رفتن دقیقن اینجوری ام که گفتید !!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.