اسطوره به روایت یک روزنامه نگار

.

 

این پستِ  

پوریا سوری را بخوانید  

معرکه است : 

چهار فصل با ناصر حجازی 

.

نظرات 16 + ارسال نظر
الهه سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:28 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

به روی چشم

الهه سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

گفتم اول مراتب اطاعت و حرف گوش کنی خودم رو اعلام کنم بعد احوالپرسی کنم.....
خوبین آقا محسن عزیز؟

کرگدن سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ

لطف شما بیحد است حاج خانوم !
مرسی ... ای هستم ... شکر ...

سحر سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

چشم

نیما سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ب.ظ

محشر بود و هرچی بنویسم نمیتونه حس واقعیم رو بگه . حیفش که عقاب پرکشد ...

م . ح . م . د سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

خیلی قشنگ بود محسن خان ...

از دیروز تا حالا حالم خرابه ... دلم برای اینکه برم تو خبرآنلاین صحبت هاشو بخونم تنگ شده ...

حبیب سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ http://artooni.blogsky.com

البشارت که عیان مهر فروزان آمد

ظاهر از پرده عصمت رخ جانان آمد

سر زد از برج نبوت مه رخشنده دین

روشن از نور رخش عالم امکان آمد

دختر ختم رسل هادى گل شاه رسل

از پس پرده عیان چون مه کنعان آمد

دسته دسته ملک از عالم بالا به زمین

بهر دیدار رخش خرم و خندان آمد

عزت و فضل و شرافت بنگر ز امر خدا

سوى زهرا ز جنان حورى و غلمان آمد

ساره و آسیه و مریم حورا ز بهشت

از پى خدمت آن زهره تابان آمد

آن چنان نور رخ دخت نبى جلوه نمود

که قصور همه مکه نمایان آمد

نه همین مکه منور شده از طلعت او

ز سما تا به سمک یکسره رخشان آمد

شده از مکه همان نور نمایان که به طور

سالها در طلبش موسى عمران آمد

بهر این نور که در صلب خلیل ‏اللَّه بود

نار نمرود به یک باره گلستان آمد

گر نبردى به زبان نوح نبى نامش را

کى نجات از یم و گرداب و ز طوفان آمد

یوسف مصر گر این نام نبردى به زبان

کى نجاتش ز چَه و گوشه‏ ى زندان آمد

چون نباشد ز ازل تا به ابد همتایش

همسرش شیر خدا سرور مردان آمد

زین دو دریاى فضیلت که بهم شد واصل

یازده گوهر رخشنده بدامان آمد

به همین ام ابیها نبى‏ اش خواند ز حق

ام‏ فضل ام ‏الکتاب ام ‏امامان آمد

شب مولود مهین دخت محمد باشد

عرش پر نور شد و فرش چراغان آمد

تا که تبریک بگوید به جهان شیعه او

(کربلائى) ز شعف شاد و غزلخوان آمد

روز زن مبارک باد

الهه سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

شکر که هستین..ایشالا همیشه سایه تون روی سر ما باشه...خوش باشین..........
پست پیشنهادیتون رو هم خوندم...واقعا عالی بود...دوم خردادهای حادثه ساز انگار تمومی ندارن.......

شهاب حسینی سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

جالب بود...اما حیف که نمیشد واسشون کامنت گذاشت...پرشین بلاگ مشکل داشت گویا

فاطمه (شمیم یار چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:02 ق.ظ

سلامممم
خوندم..خیلی خوب بود..
رفتن همه ی آدما سخته..
ولی رفتن آدم های بزرگ باورش سخت تر...و خوشا به حالشون تا زنده بودند بزرگی رو تجربه کردند...
روح بزرگ و یاد نیک هیچوقت فراموش نمیشه..

آلن چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ق.ظ

خیلی قشنگ بود محسن.

روح ناصر خان حجازی ، شاد.

وانیا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

سلام تاواریش
ممنون از معرفیت
ینی وقتی اسمت میاد بالا نمیدونی چطوری کلیک میکنم تا بیام اینجا و چقدر فش میدم به این دایل آپ و خطوط ارتباطی ایران که چقدر جون به لبم میکنه
ممنون که هستی محسن

فرشته چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

عالی بود...

و بدین سان است که کسی میمیرد...و کسی میماند...


روحش شاد...

مینا چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ق.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

مرسی از اینکه لینکشونو گذاشتید. خییییییییییلی عالی بود. مررررسی.

هیشـــکی ! چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام خوندمش داداشی محشر بود خدایی!

مریم چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://mazhomoozh.blogfa.com

چش!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.