بله!!...ممنون از توضیخات مهمان نوازانه و واضحتان قربان!! بعد یه سوال بی شرمانه!!..این قابلمه صرفا به این منظور استفاده میشود دیگر؟..یعنی مورد استفاده ی دیگری که ندارد ان شاالله؟!!!
محسن باقرلو
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ
از آنجایی که ما در همهء شئونات زندگانی مان صداقت داریم و حسنک راستگو هستیم باید خدمتتان عارض شوم که ما کللن همین یک قابلمه را داریم !!!
حالا نمیشه به جای جوشاندن از راه دیگری استرلیزه بفرمایید این البسه ی گرامیتان را؟!! مثلا اتو بفرمایید! ضمن اینکه در یکی از عکسهای فتوبلاگ تان چندین فقره قابلمه مشاهده نموده ایم جناب راستگو!!! اسم اون عکس هم به گمانمان "کدبانو" بود! خب حوصله ی مهمان ندارید به زبان خوش بفرمایید. چرا اینطوری ذوقمان را کور میفرمایید؟!
به به چه صبح خوشمزه ای از عکس اول اینطور که پیداست بعد از خوردن نیمرو و چای قصد دارید برید به دشت و دمن، خوش بگذره راستی الان اگه ما از اون نون های خوشگل بخوایم چکار باید بکنیم؟
تیراژه جان اینجا نون بسته ای هست اما لواش اونم به سبک تهران نیست تازه نون های بسته ای شونم معمولاً بیاته چون زیاد طرفدار نداره، نمی دونی چقدر دلم برای این چیزای ایران تنگ شده .
علیرضا من با همون عکس مربوط به خونه تکونی خواننده همیشگی این وبلاگ شدم چون به نظرم خیلی جالب و صمیمانه اومد که کسی دیگران رو با تجربه خونه تکونیش به طور تصویری سهیم کنه اینجا انگار زندگی جریان داره.
چن وقت پیشا هم هروقت می رفتم سایت بلوگ اسکای!!!توو وب های برووز شده می دیدم نوشته کرگدن!خیلی واسه م جالب بوود!بعد شد محسن باقرلوو!خلاصه چن وقت ما این وبلاگو می دیدیم و تعجب می کردیم:دی!
بعدشم اینطوری برداشت کردیم ک این ی نشوونه ست:دی!!!!!بر این شدیم ک پایه ثابت اینجا شویم! و واقعن هم خیلی خووبه اینجا!!!!
آخ چه تخم مرغی بود لامصب خوب شماهایید که دهن آدم رو آب میندازید و باعث میشین گلوره بشن منه بی اراده ی رژیم گرفته ی گشنه الان چیکار کنم دلم قنج نره آقا محسن عکس میذاری بذار دمت گرم اما یکم فکر جوونای مردم هم باش
نوش جان..این صفا، نوش جانتان وگرنه یک لقمه نان را چه آنجا خورده بودی چه در خانه...اما این صفا گوارا...
پاییز بلند
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ
منم میخوام م م م م م م م م م روانی چرا با احساسات آدم بازی میکنی؟؟؟؟ دلم لک زده واسه املت اینجوری ی ی ی بی شرف الالن مث سگ پاسوخته ی هلاک احساس گرسنگس املتی کردم! . . . . . هیشکی برا من املت درس نمیکنه٬ خودمم که فراخ خ خ خ خ خ خ خ خ خ
آقا محسن الآن شما علاوه بر احساسات محسن پائیز بلند با احساسات من هم بازی کردید :( خودمون رو بکشیم و کدبانوگری فجیع از خودمون درکنیم و اون املت رو بپزیم با اون گوجه های حلقه شدهء خوشگل (هنر دست مریم بانوی عزیزمان؟) نون لواش به اون برشتگی و ماهی رو چیکار کنیم آخه نامسلمون؟ :دی خدائیش عطر املت و نونتون پیچید تو همهء فضای اینجا. دستتون دور نکنه و پنج شنبهء قشنگی داشته باشید.
پ ن ِ اعصاب خورد کن با اجازه: انقدر نوشابه هم نخورید لطفا. نمی دونید کافئین این نوشابه ها چقدر چقدر مضرند. همون دلستر بخورید (اگر ماء اشعیر است البته)
پ ن ِ خنثی کنندهء اثر پ ن قبلی: همیشه سالم و سرخوش باشید.
راستی من اول فکر کردم اون قابلمه هه رو، توش دارید کته بار میگذارید. املت با کته عالی میشه. یه ترکیب عجیب غریب دیگه که به نظر من با کته خیلی خوشمزه میشه، خوراک لوبیا چیتی است. مااااااه..... هر چقدر هم بچه ها و باباشون مسخره ام کنند!
نوش جان یاد مدرسه افتادم و عصر جمعه که از خستگی خوابم می برد! بعد وقتی بیدار می شدم و می دیدم هوا گرگ و میشه کلی استرس می کشیدم و می ترسیدم که شنبه شده و هنوز مشقام مونده!!! بعد وقتی هول و نگران از مامانم می پرسیدم ساعت چنده و از قراین می فهمیدم عصر جمعس اینقدر خوشحال می شدم که اندازه نداشت!!! یادش به خیر!
ما الآن گشنه بودیم اومدیم یه بار دیگه این عکس ها رو نگاه کنیم بلکه وصف العیش نصف العیش بشویم و متوجه نکتهء خیلی مهمی شدیم. این مریم بانوی عزیز سوای اینکه تو آشپزی کدبانوست تو تمیزی و کدبانوگری! هم کدبانوست. دستش درد نکنه. چه گاز تمیزی. آدم حظ میکنه.
صبحش که اینحوری شروع میشه...شب به کجا میرسه؟
چطور مگه ؟! کار بدی کردیم حاج خانوم ؟!!
سلام
فرشته؟!! استغفرالله!!!!
قربان مهمان نمیخواهید احیانا؟!!!
و میشه بفرمایید در آن قابلمه ی سفید روی گاز چه چیزی طبخ میشود آیا؟
البت که بدیهی ست فی الحال بعد از یورش اینجانب به سفره از ماهیتابهء مذکور فقط آهن پاره اش به جا مانده ! ولی قدمتان سر چشم حاجیه خاتون !
در قابلمهء سفید هم جورابها و لباس زیرهایمان در حال جوشیدن و میکروب زدایی ست برای هفتهء آتی !!
بله!!...ممنون از توضیخات مهمان نوازانه و واضحتان قربان!!
بعد یه سوال بی شرمانه!!..این قابلمه صرفا به این منظور استفاده میشود دیگر؟..یعنی مورد استفاده ی دیگری که ندارد ان شاالله؟!!!
از آنجایی که ما در همهء شئونات زندگانی مان صداقت داریم و حسنک راستگو هستیم باید خدمتتان عارض شوم که ما کللن همین یک قابلمه را داریم !!!
حالا نمیشه به جای جوشاندن از راه دیگری استرلیزه بفرمایید این البسه ی گرامیتان را؟!!
مثلا اتو بفرمایید!
ضمن اینکه در یکی از عکسهای فتوبلاگ تان چندین فقره قابلمه مشاهده نموده ایم جناب راستگو!!!
اسم اون عکس هم به گمانمان "کدبانو" بود!
خب حوصله ی مهمان ندارید به زبان خوش بفرمایید. چرا اینطوری ذوقمان را کور میفرمایید؟!
پنجشنبه هم جاده ای ست که به جمعه و غروبش ختم میشود محسن خان !
میگم که شما حرفه ای املت می پزیدها:) یاد املت کافههای درکه افتادم. گذرتون افتاد به درکه کافه کارا رو از دست ندین.
نوش جان و اوقات خوشی داشته باشید.
یکی از حس هایی که میشه از این عکسها گرفت صفا و صمیمیت و حس زندگیه
که دیگه تو بیشتر خونه ها نیست
پاینده باشین هزار سال
به به چه صبح خوشمزه ای از عکس اول اینطور که پیداست بعد از خوردن نیمرو و چای قصد دارید برید به دشت و دمن، خوش بگذره راستی الان اگه ما از اون نون های خوشگل بخوایم چکار باید بکنیم؟
روز نامه پهن نکردین جای سفره ؟
یعنی من شیفته ی این جور پستام
یادش بخیر
یه همچین پستی هم شب عیدی از خونه تکونیتون گذاشته بودید ...
اوه
خوب شد گفتی علیرضا
اصلا حواسم نبود!!
پس روزنامه اطلاعاتتون کو جناب باقرلو ؟
پس چی شد اون فرهنگ سازی عمیقتون برای بالا بردن سطح مطالعه؟!
پس چی شد ؟
راستی رب و پیاز داغ هم داره املت تون؟
امی جان تو انگلیس فروشگاه های مخصوص ایزانی ها به نظرم نون لواش بسته بندی دارن..هرچند طعمش مثل اینجا نیست ولی خب برای رفع حاجت بدک نیست.
تیراژه جان اینجا نون بسته ای هست اما لواش اونم به سبک تهران نیست تازه نون های بسته ای شونم معمولاً بیاته چون زیاد طرفدار نداره، نمی دونی چقدر دلم برای این چیزای ایران تنگ شده .
علیرضا من با همون عکس مربوط به خونه تکونی خواننده همیشگی این وبلاگ شدم چون به نظرم خیلی جالب و صمیمانه اومد که کسی دیگران رو با تجربه خونه تکونیش به طور تصویری سهیم کنه اینجا انگار زندگی جریان داره.
این پست
http://www.ololon.blogsky.com/1389/12/27/post-166/
www.ololon.blogsky.com/1389/12/06/post-150/
آره همین پست بود مرسی .
از پرشین بلاگ میشناختم کرگدن رو
اما فکر کنم از این (http://www.ololon.blogsky.com/1389/09/21/post-107/) پست بود مشتری دائم این جا شدم !
اگه بقیه هم بگن چطوری شد که با اینجا آشنا شدن جالب میشه به نظرم !
نه قربان...این چه حرفیه؟
منظورم اینه که از اول روز با خوردن و خوبی و خوشی شروع شده..بوخودا منظورم خوب بود...
در عین سادگی چقدر اشتها بر انگیزه این املت به سبک باقرلویی تان...(عجب اسمی گذاشتم روی غذاتون هاااا)
دل من هم این غذا رو خواست عجیب...
چقد دلمان خاست!
مخصووصن الان ک تخم مرغ شوونه ای ۸توومان است!:دی
اینطوری شد ک ما با اینجا آشنا شدیم!!!!
از طریق وبلاگ قبلیه آلن!
چن وقت پیشا هم هروقت می رفتم سایت بلوگ اسکای!!!توو وب های برووز شده می دیدم نوشته کرگدن!خیلی واسه م جالب بوود!بعد شد محسن باقرلوو!خلاصه چن وقت ما این وبلاگو می دیدیم و تعجب می کردیم:دی!
بعدشم اینطوری برداشت کردیم ک این ی نشوونه ست:دی!!!!!بر این شدیم ک پایه ثابت اینجا شویم! و واقعن هم خیلی خووبه اینجا!!!!
آخ چه تخم مرغی بود لامصب
خوب شماهایید که دهن آدم رو آب میندازید و باعث میشین گلوره بشن
منه بی اراده ی رژیم گرفته ی گشنه الان چیکار کنم دلم قنج نره
آقا محسن عکس میذاری بذار دمت گرم اما یکم فکر جوونای مردم هم باش
نوش جان..این صفا، نوش جانتان وگرنه یک لقمه نان را چه آنجا خورده بودی چه در خانه...اما این صفا گوارا...
منم میخوام م م م م م م م م م
روانی چرا با احساسات آدم بازی میکنی؟؟؟؟
دلم لک زده واسه املت اینجوری ی ی ی
بی شرف الالن مث سگ پاسوخته ی هلاک احساس گرسنگس املتی کردم!
.
.
.
.
.
هیشکی برا من املت درس نمیکنه٬ خودمم که فراخ خ خ خ خ خ خ خ خ خ
حوصله میخواد سرصبح آدم پاشه تخم مرغ درست کنه چه برسه به املت-
آقا محسن
الآن شما علاوه بر احساسات محسن پائیز بلند با احساسات من هم بازی کردید :(
خودمون رو بکشیم و کدبانوگری فجیع از خودمون درکنیم و اون املت رو بپزیم با اون گوجه های حلقه شدهء خوشگل (هنر دست مریم بانوی عزیزمان؟) نون لواش به اون برشتگی و ماهی رو چیکار کنیم آخه نامسلمون؟
:دی
خدائیش عطر املت و نونتون پیچید تو همهء فضای اینجا.
دستتون دور نکنه و پنج شنبهء قشنگی داشته باشید.
پ ن ِ اعصاب خورد کن با اجازه:
انقدر نوشابه هم نخورید لطفا. نمی دونید کافئین این نوشابه ها چقدر چقدر مضرند. همون دلستر بخورید (اگر ماء اشعیر است البته)
پ ن ِ خنثی کنندهء اثر پ ن قبلی:
همیشه سالم و سرخوش باشید.
راستی
من اول فکر کردم اون قابلمه هه رو، توش دارید کته بار میگذارید. املت با کته عالی میشه.
یه ترکیب عجیب غریب دیگه که به نظر من با کته خیلی خوشمزه میشه، خوراک لوبیا چیتی است. مااااااه..... هر چقدر هم بچه ها و باباشون مسخره ام کنند!
نوش جان
یاد مدرسه افتادم و عصر جمعه که از خستگی خوابم می برد! بعد وقتی بیدار می شدم و می دیدم هوا گرگ و میشه کلی استرس می کشیدم و می ترسیدم که شنبه شده و هنوز مشقام مونده!!! بعد وقتی هول و نگران از مامانم می پرسیدم ساعت چنده و از قراین می فهمیدم عصر جمعس اینقدر خوشحال می شدم که اندازه نداشت!!! یادش به خیر!
نوش جونت جیگر، هم املت هم امروز هم فردا !
نوش جونتون چه صبحونه ی خوشمزه ای هست.
این عکس املت آدمو دیوونه میکنه.
با اینکه همین الان شام خوردم ، ولی بازم دلم خواست.
در ضمن مرسی از بابت لینک . واقعن محشر بود.
و اینکه ، راس میگی ، بابام خیلی شبیه منه. :-))))))
آخییییییی بابای من هم مثل شماست .صبح های جمعه املت دبش اش به راست
خوشا بحال مریم بانووووووووووو
هههیییی وای من
این بهشت کجا بیده بید که من اونجا نبیدم ؟
املللللللللللللللللللللتتتت میخواااااااااااااااااااااام
ما الآن گشنه بودیم اومدیم یه بار دیگه این عکس ها رو نگاه کنیم بلکه وصف العیش نصف العیش بشویم و متوجه نکتهء خیلی مهمی شدیم. این مریم بانوی عزیز سوای اینکه تو آشپزی کدبانوست تو تمیزی و کدبانوگری! هم کدبانوست. دستش درد نکنه. چه گاز تمیزی. آدم حظ میکنه.
وای چه املتی
دلم خواست
چرا وبلاگت میاد صفش سقیده بعد که روی عنوان آخرین یادداشتا کلیک میکنم و روی همین صبح یک روز.. بعدش میاد؟!!!!!
بقیه هم این مشکل رو دارن؟
اون کامنت بالا مال من بید که با نام مقدس مادر مملکت برای پست صداق و عقد دایم خار مملکت به کتابت آرشمیرزا کامتی نگاریدیم..
تازه اول پاییزه
اینجا چرا برف پوش شده قربان؟!!
پیشواز زمستان تشریف بردید جناب باقرلو؟
این حس قشنگو مدیونه تو هستم
تو املت زدیو من از بوی اون مستم
دستاتو میگیرم مثل پر پرواز
اون بالا تو ابرا تو پیش منی باز!
املتتون دلبری می کنه.