یک پست مصور

یادم نیست کیان پسر راضیه و فری را زمان نوزادیش بغل کرده بودم یا نه

ولی به هر حال مانی جزو اولین تجربه های من در بغل کردن نوزادان بود

غلبه بر یک ترس همیشگی و تجربه ای ناب از لمس معصومیت مطلق ...

هنوز و همیشه بزرگترها سکان کشتی خانواده ها و فامیلند حتی اگر خیلی پیر شده باشند

هر سال ماه رمضان کل فامیل یکی یکی مهمان عمه بودند و حتی امسال که عمه دیگر 

توان مهمان داری نداشت هم ترک نشد این عادت بزرگانه و در رستوران برگزار شد ...

واقعن آیا این همان داشبورد شیک و تمیز و واکس خورده و مرتب منظم است ؟

درست عینهو تفاوت و تناقض 180 درجه ای ظاهر و باطن خیلی از ما آدمها ...

این کرگدن را حمید خیلی وخت پیش برایم خریده بود ، تازگی ها گذاشتمش روی داشبورد

دوستش دارم ، خیلی شبیه خودم است ، همیشه خسته و خوابالو و با چشمهای خیس

آرام و سنگین ... نه آرزویی دارد نه انگیزه ای و نه از هیچکس هیچ توقعی ...

اگر اهل دوغ هستید وجدانن این یکی را هیچ رقمه از دست ندهید !

طعم بهشت میدهد لامصصب ...

.

.

.

این هم سکانس آخر این پست مصور : کلیک کنید !

.

نظرات 54 + ارسال نظر
دکولته بانو دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ

اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول

مهسا دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.luxfa.ir

جالب بود

دکولته بانو دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ب.ظ

دم خانوم فیلمبردار سحر خیز شکارچی لحظه ها گرم !!!!!!!!!!!!!!! ( این جمله هه سوژه بازی پانتومیم بودها ... وگرنه ... )

دکولته بانو دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:54 ب.ظ

قرررررررربون مانی کوچولوی جیجرم برم که انقدر ناناز جونه ...

جعفری نژاد دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:57 ب.ظ

واااااااااااااااااااااااااااااااای عالی بود به خصوص اون فیلم خواب دیدنت ... ینی رسمن با روناک ترکیدیم از خنده پای کامپیوتر
کاش خوابت یادت بود بزرگ
محشر بووووود

ایشالا همیشه خنده مهمون لبات باشه، اینو الان از اون ته و توی دلم خواستم براااات که به خداوندیه خدا لایقشی

سمیرا دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:03 ب.ظ

سلام جناب باقرلو. اول تبریک بابت کم کردن وزنتان انشااله همیشه در کمال صحت و سلامت باشید .
دوم ، با این طرز بغل کردن نشان دادید که بی تجربه بی تجربه هم نیستید.
سوم، قبول باشه از عمه خانوم این دورهمی وسالم و برقرارباشند.
جهارم: دقیقا همینه که میگید ظاهر و باطن خیلی از ما ادما اینگونه است!
پنجم :واقعا خیلی خوبه که از هیچ کس توقعی ندارید ،امیدوام که به زودی زود انگیزه و آرزو هم در وجودتان نقش ببندد.
ششم : در اولین فرصت حتما.

سمیرا دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ

مثه اینکه سکانس آخر ازهمه بهتر بوده ، که متاسفانه به علت نقص کامپیوترم نتوانستم بشنوم

تیراژه دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:09 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

نمیدونم چرا تغییر آدمها از تولد تا مرگ برام مرور شد با این پست "دوووووور از جاااااااان"

چه آرامشی داشت این پست...سرتاسر...یک آرامش خلسه مانند عمیق.

یاد عکس نگار و عمو افتادم با اولین عکس..
و برای آخرین لینک تعجب کردم که چرا خودتان با صدای خنده تان از خواب بیدار نشدید..بماند که اولش فکر کردم این صدای خنده ی کسی است که دارد فیلم میگیرد نه شما و حتی حدسم به حمید رفته بود که بعدش دیدم نخیر..خودتانید که دارید در خواب میخندید! دم بانوی سحرخیزی که فیلم گرفتند گرررم..

این پست در هر حال برایم حس مرور داشت..انگار یک نفر هر چه که در این حدودا سه سال ازتان خوانده بودم و هر چه که در آرشیوتان زیر و رو کرده بودم را برایم ورق زد
یکی اش مثلا همان عکس از خودتان در یکی از پستها که از بیدار شدنتان در صبح و ژست خوابالودتان عکس گذاشته بودید..پستهایی که از دوغ نوشیدن شبانگاهی نوشته بودید..صبحانه خوردنتان روی داشبود با حمید..پستهایی که از بزرگان فامیل نوشته بودید..مادرتان..عمه ناهید..خدابیامرز ننه ی عزیز...
و آن عروسک کرگدن..کرگدنی که تنها سفر نکرد..کرگدنی که بعدها شد محسن باقرلو..
من با این پست چندین سال رو مرور کردم..
و بین تمام این آدمهای مجازی که بعدها واقعی شدند فقط و فقط کرگدن بود که برایم کرگدن ماند و خواهد ماند..با تمام هر آنچه که ازش میشناختم و میشناسم و خواهم شناخت..
مرسی برای این پست جناب محسن باقرلوی عزیز.

فرشته دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

.مانی عشقه ..خوب بغلش کردین...یاد برادر زاده اتون افتادم و پستی که در موردش نوشتین...هیچ وقت یادم نمیره اون پستو و حستونو...

چقدر کرگدنه باحاله...توصیفتون از خودتون با اون محسنی که من دیدم خیلی متفاوته...تعارفم نمیکنم...

فیلمم که عالی بود...دستت درد نکنه مریم جان...

فرشته دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:28 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

حالا خواب چی میدیدین؟؟

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:45 ب.ظ

خداییش به هر کی بگی خواب سروش صحت رو دیدی و انقدر خندیدی باورش نمیشه
حالا نمیگم مونیکا بلوچی
لااقل نیکی کریمی شاید یه ته لبخندی به لب آدم بیاره
ولی سروش صحت ؟
چی بگم والا ؟

الی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ب.ظ

چه پست دلنشینی.... به استثنای اون قسمت توصیف کرگردن! چرا بدون آرزو؟ چرا بدون انگیزه؟ به نظر من شما اصلا شبیه کرگدن نیستید با این دید عمیقی که به مسائل دارید .... اگر اشتباه نکنم کرگدن نماد کوته بینی و خود بینیه ... دل دریایی شما کجا و کرگدن کجا؟!!
منم با اون خنده های از ته دلتان کلی شادشدم ... همیشه لبت به خنده البته در بیداری....

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ب.ظ

یعنی میشه منم یه روزی بتونم بچه کرگدن شما رو تو بغلم بگیرم و عکسش رو بذارم توی وبم ؟
یعنی میشه ؟

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:49 ب.ظ

میدونم الان میگی دارم چرت میگم
ولی از وقتی مانی اومده بارها به خودم میگم کاش زودتر بچه دار شده بودیم .
تو هم کاش زودتر دست به کار بشی
حاجی داری میرسی به چهل
اون وقت میشی کرگدنی که هم آرزو داره هم انگیزه و هم توقع ( البته از زندگی )

محسن باقرلو دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:52 ب.ظ

همهء خوابم یادم نیست
یه جاش که یادمه اینجوری بود که سیامک انصاری داشت توی یه پیاده رو برفی با دوستای هم سن و سالش قدم میزد و خاطره ای تعریف میکرد به این مضمون که : بابام آژان بود و همیشه میگفت پسرم توی دنیا دو تا شغل هست که آرامش ذهنی به آدم میده ، یکی آژان یکی ام رانندهء قطار ! بعد دوستاش مسخره ش کردن و هلش دادن توی برفا که مسخره برو با اون بابای داغونت ! این دو تا شغل دقیقن کارهایی هستن که دیوانه میکنن آدمو ! ... توی کادر هم یه پیرزن لاغری با شنیدن خاطرهء سیامک انصاری غش کرده بود از خنده و دراز کشیده بود توی برفا و پاهاشو تکون تکون میداد و به خودش می پیچید از خنده !!

محسن باقرلو دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ب.ظ

سروش صحت نبود کیا جان ، سیامک انصاری بود !

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ب.ظ

دوغ هفت گیاه رو که اون شب نوشیدیم و البته چون مثل شما کارشناس ارشد دوغ نیستیم و مزه بهشتی اش را متوجه نشدیم . اما شیشه دوغه خیلی باحاله
شبیه اون کدو تنبل حاوی مشروب عموی دائم الخمر بلفی توی بلفی و لی لی بیته

محسن باقرلو دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ب.ظ

( کاش زودتر دست به کار بشی ) یعنی چی بی تربیت ؟!
اینجا بچچه رد میشه !! خانواده رد میشه !!!

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ب.ظ

راست میگی سیامک انصاری بود
( بیا یه بارم ما خواستیم اینطوری از رانت اطلاعاتیمون سوء استفاده کنیم ببین چطور ضایع شدیم )

فرشته دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

بابک خواب مونیکا بلوچی رو آدم ببینه نمیخنده که...

اما واقعا خواب سروش صحتو میدیدن؟؟

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:57 ب.ظ

محسن جان ! منظورم از زودتر دست به کار شی حالا همین امشب نبود . منظورم توی همین چند وقت آینده بود .
غصه بچه های امروزم نخور .
اونایی بهتر از من و تو واردن و ماشالا دستشون تو کاره

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ب.ظ

ولی خداییش خوابت خنده دار بودا
یعنی دارم تصورم می کنم می بینم اینکه یه پیرزن توی برفا غش غش بخنده و دست و پا بزنه خیلی باحاله

بابک اسحاقی دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:59 ب.ظ

فرشته جان ! راست میگی
بهخاطر بچه هایی که رد میشن من جواب کامنتت رو نمیدم

امیدوارم اگر بعد از عمری یه شب خواب مونیکا بلوچی رو دیدم مهربان ازم فیلمبرداری نکنه .

تیراژه دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

یه نکته ی دیگه هم داشت
چه یخچال تمیزی..یاد اون عکسی افتادم که از اجاق گازتون گذاشته بودید که اونجا هم تمیزی اش خیلی به نظرم آمد.
یادم باشد این بار که خانم خانه تان را دیدم یک سری رمز و رموز خانه داری را ازشان بپرسم حتما.
(ایکون یکی از همان بچه امروزی هایی که دارد از اینجا رد میشود و همزمان در خیالاتش تصور بغل کردن یک عدد بچه کرگدن نازنازی را دارد!!)

محسن باقرلو دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:03 ب.ظ

کیا جان کاری نکن فیلمائی که ازت دارم رو کنم !!

فرشته دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:04 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

هوووم...آفرین...آدم همه چیو که همه جا نمیگه که...

بعدم دیگه اطلاعات غلط نده به مردم...

تیراژه دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:11 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

فکر کنم کیامهر خان رفت که در مدح جناب باقرلو شعر بسراید بلکه بیخیال فیلم رو کردن بشوند ایشان!!!!
جای آرشمیرزا هم با احتیاط خالی!

جعفری نژاد دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ب.ظ

می تونم حدس بزنم کیا چرا از بطریه این دوغه خوشش اومده

چون دو مرحله ایه و یهو غافلگیرش نمی کنه و بهش اجازه می ده تا یه حدی اشتباهش رو جبران کنه و بلند شه روی پاهاش بایسته

رو پاهات وایسا مرررررد و بگو آخخخخخخخ

دل آرام دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ب.ظ http://delaramam.blogsky.com

ای جانم مانی ... چقدر مانی رو قشنگ بغل کردید.
ایشالا همیشه به مهمونی و دورهمی باشید.
چقدر این کرگدن کوچولو بامزه است... دست حمید خان درد نکنه.
و ممنون برای پیشنهاد دوغ

صدای خندتون خیلی جالب بود... من فکر کردم صدای خنده بابکه در حین فیلم برداری... نگو مریم جان داره فیلم میگیره و صدا هم صدای خودتونه... خیلی جالب بود...

فرشته دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:25 ب.ظ http://houdsa.blogfa.com

قربان بی زحمت یه سلام ویژه به حمید برسونید و بگید که دلمون به شدت براش تنگ شده...ممنون...

دنیای آرام سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:41 ق.ظ

سلام آقای باقرلو
من که همیشه بچه هارو بغل کنم بو میکنم به نظرم بچه بوی بهشت میده. من از خواننده های خاموش وبلاگتون هستم. یه هفت هشت ماهی نبودم به خاطر یه گرفتاری شیرین ( به خاطر دوقلوهام ) اما با دیدن عکستون به نظرم خیلی لاغر شدید. فکر کنم یه چیزی حدود 20 کیلو . امیدوارم به خاطر مراعات در خوردن باشه نه چیز دیگه. براتون آرزوی سلامتی دارم.

محسن باقرلو سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ق.ظ

نه بابا اینهمه زور زدم خیر سرم کم خوردم کللن 5 کیلو کم کردم !
خدا دو قلوهاتون رو حفظ کنه انشالله ...
مرسی از همهء خاموش ها !

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ق.ظ

http://www.rozanehonline.com/%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%DB%8C/%D8%B4%D8%A7%D9%87%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%87%D9%86%D8%B1%DB%8C-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%DA%A9.html

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:46 ق.ظ

http://www.rozanehonline.com/%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8%B1%D9%86%D8%AA/%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AD-%D9%84%D9%88%DA%AF%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%84.html

پروین سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:48 ق.ظ

آخی ... مچ‌ات درد گرفت که. مریم جانم یواشی صاف میکردی مچ دست‌شو عزیزم
این مانی یعنی عشقه. عشق کپلو، که از عشق غیر کپلو هزارررر بار عشق تره :*****
خیلی ننه بزرگی میشه اگر شروع کنم به دعا که ایشالا به زودی بچهء خودت رو بغل کنی و عکس بگیری؟
دربارهء داشبورد تکه پاره نظری ندارم. اما اون کرگدن روی داشبورد خوب و تروتمیز رو خیلی دوست دارم. بعد هم، دلم سر اون توقع نداشتنش از هیچکس گرفت. نه که آدم باید توقعی باشه ها. نه ... اما خوب باید از خیلی‌ها که دور و برمونند بالاخره یک توقع هایی داشته باشیم. نمیشه که همینجور بی‌توقع بی‌توقع
اسم این دوغه چیه؟ گَرینه؟ گُرینه؟ گَرنیه؟ ..... ما که دستمان ازش کوتاه است. اما گوارای وجود نازنین شما دوستان

و خدا عمهء عزیزت را سالم بدارد. و روح عمه ناهید عزیز شاد و قرین رحمت

پروین سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:51 ق.ظ

یادم رفت. من اول فیلم رو که دیدم فکر کردم خروپف باشه. شرمنده!
اما چقدر قشنگ تو خواب میخندیدی. خوبه آدم تو خواب بخنده. خیلی. چند وقت پیش تنها بودم و سارا اومد پیش من خوابید. نصفه شب از صداش بلند شدم و دیدم قل خورده به پهلو و صورتش درست جلوی صورت منه و داره همینجوری میخنده. انقدر قشنگ بود که دلم میخواست تا صبح همینجوری به خنده هاش نگاه کنم.
همیشه بخندی داداش خوب من

پروین سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:59 ق.ظ

5 کیلو هم خیلی خوبه محسن جان. هی به مریم نگاه کن و انگیزه بگیر و ادامه بده. دست راستت هم زیر سر ما (با حفظ شئونات البته)
بعد
سیامک انصاری کیه؟ باید بریم گوگل سرچ؟
احساس کردم خنده‌ات یه جاهاییش مثل گریه شده بود. حتما دلت برای پیرزن توی برف سوخته بوده. حتی اگه داشته پاهاش رو تکون تکون میداده بینوا!
اما چه خواب بامزه‌ای جدای از شوخی

پروین سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:01 ق.ظ

7 نفر آنلایند. دارند چی کار میکنند بنظرتون؟

تیراژه سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

لابد چند نفرشان دارند مثل من بیچاره با مشقت تمام این لینکهایی که توی کامنتهای بی نام کپی شده را میبرند در نوار اکسپلورر تایپ میکنند..مدیونید به توع مرورگرم و به فضول بودنم بخندید ضمنا!
آخه کادیلاک خدا تومنی قهوه ای میخوایم چه کنیم؟ این لینک های بی اسم و رسم و بی پدرمادر این وسط چی چی چی میگویند؟ نداشته های در خواب ندیده مان را به رخمان میکشند؟

تیراژه سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:07 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

*خط دوم
تایپ میکنند=کپی میکنند!
توع= نوع!!

سمیرا سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:58 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

چقدر بچه بهتون میاد اما کاملا معلومه با چه سلام و صلواتی بغلش کردید! ایشالا زودتر بچه خودتون رو ببینم که روی شونه تون شکوفه زده! راست میگید این دوغها رو منم امتحان کردم عالیه...

محبوب سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:58 ق.ظ

وای خدای من مانی محشره به خدا... جیگرشو... من همش خوابشو می بینم.
اون کلیپ هم که آخرشه...
دم عمه هم گرم و سرش خوش باد الهی... ایشالا خدا همه بزرگترها رو برامون حفظ کنه و سایه شون رو سرمون باشه.
برای ماشینت هم هیچی ندارم بگم جز اینکه ایشالا به زودی حالش خوب بشه

آوا سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ

هیچی به اندازه در آغوش کشیدن یه
فرشته ناز به آدم حسهای خوب و
نااااااب انتقال نمیده....خداحفظ
کنه عمه جان رووسلامتی بده.
کرگدن رو دوس داشتم....هم
خسته و خوابالوشووهم ازاونا
یی که یهویی یه انگیزه بزرگ
میادسرراهشون و زوووووود
سرشون رو تکون می دن و
یهویی بلندمیشن ومیدووَن
دنبال انگیزه هه...دوغه رو
نخوردم نمیدونم مزش چه
جوریه...و واسه سکانس
آخرهم الان ســـرکارم و
ویس نیـست، برم خونه
میگوشمش...........
یاحق...

هیچکسی سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:24 ب.ظ http://hichkasinistam.blogfa.com

سه بار نوشتم و ارور داد ٬ با یه لیوان آب خنک به خودم آرامش دادم و به تلاشم ادامه دادم ٬حیفم اومد برای این پست خوب و محشرتون کامنت نذارم.
کلا لایک به این پست جالب انگیز ناک
در ضمن اون کرگدنتون خیلی خوشگل و جیگره ٬ اون دوغ هم نگو که حرف نداره٬ واقعا طعمی از بهشته٬ همیشه به همه توصیه میکنم.
راستی مانی تپلی عشقه
آخی٬همه حرفامو گفتم ٬ایندفه دیگه سندشو
باز نشد...خدا رو شکر این دفه پیامو پاک نکرد...یه دفه دیگه... یک٬ دو ٬سه ...

جزیره سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ب.ظ

اقا چرا عکس مانی باز نمیشه تو همه ی عکسا

جزیره سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:15 ب.ظ

چه باحال میخندین تو خواب
البته این فیلم خیلی کوتاه بود، به نظرم حداقل باید تا بیدار شدن شما از خواب ادامه میداشت:دی. اخه خب واسه ادم سوال پیش میاد ادمی که داره تو خواب اینجور میخنده و کیف میکنه وقتی از خواب بیدار میشه قیافه ش چه شکلیه؟با تشکر

جزیره سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:26 ب.ظ

وااااااااااااااااااااااااااااای عکس مانی هم باز شد
ای جانم. ماشاالله،لاحول ولاقوه الا بالله پوفففففففففففف

میم مثل من سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 ب.ظ http://mona166.blogfa.com

اسکار رو شاخش بود الحق و ولانصاف میگم ...

میم مثل من سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:36 ب.ظ http://mona166.blogfa.com

یادم رفت بگم .. که خیلی تغییر اندامی کردینا .. بسیار قضیه محسوسه ...
رژیمتون مستدام ...

م . ح . م . د چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ

فیلم خواب خیلی باحال بووووووووووود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.