درخت هزار هزار ساله

امروز بنا به دلایلی سر ظهری وسط شهر بودم ، از شانس افتادم توو گرهء کور این درو ببند سلیمون اون درو ببند سلیمون برادران و خواهران ارزشی نماز جمعه و مجبور شدم قیافه ها و وجنات و سکناتشان را تماشا کنم توو ترافیک دست ساز خودخواهانهء شان ... چیزی که آدم را خیلی فکری می کند تضاد شدید فکری و فرهنگی موجود در جامعه است ، یکربع قبلش جلوی تالار وحدت تماشای نسوان هزار رنگ و هفت قلم با لباسهای چسبان و روسری های رنگارنگ رها در باد و یکربع بعد ریش های مجعد و چادرهای سیاه و نسوان یک چشم ... بدیش این است که اگر صد سال بعد در این مملکت تققی به توققی بخورد باز این جماعت سر سوزنی آزادی را برای طرف مقابل فرهنگی و اعتقادی شان قائل نشده و احترام به حقوق اقلیت یا حتتا اکثریت را برنخواهند تابید ... ما چگونه ما نشده ایم ، راستش ما از اول همینطوری بوده ایم ، هستیم و خواهیم بود متاسفانه ، مثل درخت هزار هزار ساله ای که لگد زدن به آن سودی هرگز ندارد.

نظرات 27 + ارسال نظر
آذین شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:25 ق.ظ

وسط شهر که انقلابه . نماز جمعه مگه مصلا نیست ؟ تالار وحدت هم که بین این دوتاست
چی نوشتی دقیقا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

محسن باقرلو شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:48 ق.ظ

نماز جمعه رو برگردوندن انقلاب
معلوم شد اهل نماز جمعه نیستیا !
هی وای من ! وا اسفا ! و اسلاما !

دل آرام شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:57 ق.ظ http://delaramam.blogsky.com

واقعا ما هیچوقت "ما" نبودیم... هرچی هم که به اسم اتحاد به خوردمون دادن ناشی از تصمیم گیری افراد دیگه بوده، نه صرفا اتحاد و یکپارچگی ملت...
توی کوچکترین جامعه که خانواده هست، هم اقلیت همیشه نادیده گرفته میشه و محجور واقع میشه دیگه چه توقع از اجتماع...

مریم انصاری شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:53 ب.ظ http://ckelckeman.blogsky.com

آقای باقرلوی عزیز!

من راجع به صد سال دیگه نمی خوام صحبت کنم. راجع به همین امروز خودمون می گم.

من به عنوان کسی که اهل نماز هست، ولی اهل نمازجمعه رفتن نیست، چادری هست ولی «یک چشم» نیست، نظر شخصی ام رو همیشه گفته ام ولی در خاطر ندارم اون رو به کسی تحمیل کرده باشم، از شما سوالی دارم:

شما اطمینان دارید که در همین روزگار، همفکرهای شما، برای طرف مقابل فرهنگی و اعتقادی شون «احترام» (نه به معنای پذیرفتن) قائل هستند؟

صفتِ «یک چشم» که به خانوم های چادری همیشه نسبت می دید، گویای «احترام» شما به مخالفانتون هست.

مریم انصاری شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:07 ب.ظ

اگر هر کس، «در عمل» از خودش شروع می کرد، وضعمون به از این بود.

کامنتم رو با قسمتی از صحبت فریبرز عرب نیا، تکمیل می کنم:

«ما متأسفانه مثل شرایطی که در رمان «طاعون» آلبرکامو ازش صحبت می شود، «در فراگیر شدنِ» بی اخلاقی یا فساد یا هر چیز ناخوشایند، یواش یواش یادمون می ره که چقدر گرفتار شده ایم و بعد باز متأسفانه شرایطی پیش می آید که آدم های سالم، به نظر مریض می آیند و آن هایی که طاعون دارند، صاحب ارج و قرب و منزلت ظاهری می شوند... ... ...»

خاموش یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:54 ق.ظ

به عنوان یک خواننده که مدت زیادیه می خونمتون و بی انصافیه که از قلم بی نظیرتون تعریف نکنم اما باید بگم در مورد این پست نظر متفاوتی دارم
و اون نظر چیزی نیست جز لایکی که به دو تا کامنت بالا تعلق می گیره.

هدیه یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ب.ظ

با سلام

با تمام احترامی که برای شما به عنوان یک نویسنده قایلم ولی لازم دونستم نظر شخصی خودم را هم بیان کنم.

امثال خانم انصاری کم نیستند در جامعه ما,جوانهایی که با وجود حق انتخاب و آزادی که دارن به اعتقادات قوی رسیدن و راه را خودشان انتخاب کردن, راحتی را تنها ملاک انتخاب قرار ندادند و به هیچ وجه هم در پی به استهزا کشوندن عقاید و افکار دیگران نیستند..درحالیکه بارها و بارها برای خود من به شخصه پیش آمده که تنها به دلیل اینکه هم تیپ اکثر جامعه نیستم مورد تمسخر قرار گرفته ام.در حالیکه هیچ وقت در بین جمع ما حرف ار مسخره کردن همون خانمهای لباس تنگ و شالهای رها نبوده.

تنها دلم میسوزد,برای زیبایی هایی که راحت به حراج گذاشته میشود و نگاههای بیمار و تنها لذت جویانه و تصورات آنچنانی که برای بدن دختری هم سن من در مغزهای بیمار شکل میگیرد.

خواهش میکنم کمی,تنها کمی انصاف داشته باشیم.

محسن باقرلو یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:22 ب.ظ

معمولن اینجور وختها توضیح نمیدم چون نه لزومی می بینم نه حوصله شو دارم ولی دوستان ... لطفن ... لطفن یکبار دیگه با دقت بخونید متن رو ! ... ما دقیقن هم نظریم ! ... من موافق و مخلص احترام گذاشتن به آزادی های فردی انسانها هستم چه لخت و بیکینی پوش چه چادری ... فقط حرفم اینه که این افکار و عقاید و الزاماتش باعث آزار و اذیت دیگران نشه ، مثلن همین ترافیک نماز جمعه و بستن خیابونهای اصلی و فرعی و کوچه ها ... اونجا که گفتم ( ... اگر صد سال بعد در این مملکت تققی به توققی بخورد باز این جماعت ... ) دقیقن منظورم جماعت روسری های رنگارنگ رها در باده ! ... میخوام بگم فرقی نمیکنه چه نظام و سیستمی حاکم باشه ، کللن خودمون مشکل داریم و اهل اعتدال و تساهل و تسامح و منطق و انصاف نیستیم و همه چی رو برای خودمون می خوایم و اونجوری میخوایم که باب میل خودمونه و اگر اپسیلونی غیر از اون باشه زمین و زمان رو به هم می دوزیم و الخ ! در مورد «یک چشم» هم قطعن بدیهیه که منظورم همهء خانمهای چادری نیستن از جمله مادر خودم ! که سالهاست از زمون شاه تا الان چادریه ولی هیچوخت ندیدم جوری چادر سر کنه که فقط دماغش دیده بشه ! کللن افراط و تفریط توی همه چی بد و ناپسنده و توو ذوق میزنه ... اینجور ریاکاری ها و ظاهرسازی ها و افراط و تفریط ها منجر به این میشه که فلان مجری ریش نرم لطیف معنوی تلویزیون که سحرهای ماه رمضون شریک معنوی ترین لحظات انسانهای شریف این مملکته فلان کثافتکاری رو در میاره یا شوهر فلان مجری چادری و محجبهء تلویزیون که ادعای دینداریش گوش فلک رو کر کرده با سه تا مرد غریبه توو ویلای شمال آتیششون میزنه یا هزاران هزار مورد مشابه دیگه ... کللن معتقدم بهتره معتدل و آدم باشیم !!

محسن باقرلو یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:26 ب.ظ

پی نوشت :
پیشاپیش عرض شود که اگر این جواب بالایی دوستان را قانع و توجیه نکرده باشد ، با عرض پوزش کامنتهای کیلومتری احتمالی بعدی پاسخ داده نخواهد شد !
عیسی به دین خود موسی به دین خود ! والا به من چه !!

یه خاموش دیگه یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:22 ب.ظ

من نمی دونم به این مدل چادر سر کردن که فقط یک چشم پیداست به جز "یک چشم" چی میشه گفت؟ تا حالا به نظرم نرسیده بود که توهینه. به نظرم فقط توصیفه. حالا دوستان ارزشی لطف کنن یک نام که از نظر خودشون مناسبه انتخاب کنن و ما رو از این موقعیت نجات بدن.

مریم انصاری یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:12 ب.ظ http://ckelckeman.blogsky.com

شما مطلبی انتشار دادید، نظرات پست رو هم باز گذاشتید، من هم در مقام خواننده ی مطلبتون، سوالی کردم از شما، و شما به عنوان نویسنده ی مطلب، ««مختار»» بودید جواب بدید یا بی جواب بگذارید.

این حق طبیعی شماست که نسبت به کامنت خواننده هاتون (از جمله من) پاسخگو نباشید (علتش بی حوصلگی باشه یا هر دلیل دیگه ای که قطعاً محترم هست).

ولی هرگز حق ندارید و من به شما این اجازه رو نمی دم در زمان جواب به من ِ خواننده، پشت سر کسی که از نزدیک پای صحبت هاش ننشستید، نسبتِ «کثافت کار» بدید و غیبت ایشون رو بکنید و به عنوان مثال و شاهد عینی جملاتتون به کار ببرید.

افراط و تفریط رو «همه» به اشتباه و ناپسند بودنش شهادت می دند. چه کسی هست که بگه افراط و تفریط درست و پسندیده ست؟

منتها جایی که می لنگیم این هست که به جمله ای که فریاد می زنیم، «عمل» هم بکنیم.

مثالی که زدید و از شخصیت دیگری خرج کردید، صرفاً برای رفع کُتی مناسب بود جناب آقای باقرلو. انگشت انتقادتون رو به سمت خودتون بگیرید آقای باقرلو. یک نمونه از افراط، همین قضاوت شما و الفاظی هست که به کار بردید.

اگر منطق شما برای این پستتون، «عیسی به دین خود و موسی به دین خود» و «به من چه» هست، برای شما آرزو می کنم قبل از نوشتن پست های آتی، اندکی بیشتر تأمل کنید.

از بابت کامنت کیلومتری ام هم معذرت می خوام.

ترنم یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:45 ب.ظ http://www.nofault.persianblog.ir

ادب انتقاد خانوم انصاری را تحسین میکنم

ترنم یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:48 ب.ظ http://www.nofault.persianblog.ir

با اعتدال موافقم...

محسن باقرلو دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:24 ق.ظ

خانم انصاری عزیز
البته در مورد اون آدم یا آدمهای خاص که نمی دونم چرا دارید سنگشونو به سینه می زنید ، لفظ کثافت کار خیلی خیلی کم و کوچیکه ! متاسفانه واژه ها در مورد این قبیل آدمها حقیرن و قلم رو یاری نمیکنن برای رسوندن اصل مطلب لذا بگذریم !

و یه چیز دیگه سرکار خانم
( هرگز حق ندارید و من به شما این اجازه رو نمی دم ) ؟!!!
شما کللن حالتون خوبه ؟!

اصلن ما هیچ ، ما داغون ، ما هر چی شما میگید ولی اگه نخوایم شما لطف کنید و ممبعد نوشته های ما رو بخونید و نظر بدید کیو باید ببینیم ؟

مریم انصاری دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:48 ق.ظ

یک:

جمله ی من رو کامل بخونید آقای باقرلو:

"من به شما این اجازه رو نمی دم ««در زمانِ جواب به من ِ خواننده»»..."

عرض کردم «در زمان جواب به من». و گرنه شما هر جای دیگه، طبق صلاحدید خودتون می تونید راجع به دیگران قضاوت کنید و بگید فلانی فلان گناه بزرگ رو کرده و کثافت کاره (فقط مراقب لغزش پای خودتون هم باشید). ولی در جواب به بنده، این اجازه رو نمی دم به شما. اون هم به این دلیل:

«... وگرنه چرا زمانی که آن سخن را شنیدید، نگفتید که ما را شایستگی آن نیست که در این موضوع تکلم کنیم؟» (سوره نور)

دو:

من آقای جمشیدی رو از نزدیک می شناسم. برادر معاون مدرسه مون هستند. در بالا، نه گفته ام ایشون خطا نکرده و نه گفته ام که ایشون خطا کرده. مقصودم این بود که هر کاری کرده باشه، به شخص شما و بنده ارتباطی نداره و به قول خدا: «ما را شایستگی آن نیست که در این باره صحبت کنیم» (اینکه چرا گفتم، رجوع کنید به آیه 15 تا 18 سوره نور).

سه:

شما وقتی وبلاگ می نویسید، نمی تونید بگید کی بخونه و کی نخونه. اینترنت فضای عمومیه. ولی می تونید بفرمائید که بنده برای جنابعالی کامنت نگذارم.

امر فرمودید... سمعاً و طاعتاً. نیازی به ملاقات با کسی نیست.

در پناه خدا.

مریم انصاری دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:04 ق.ظ

با عرض شرمندگی این رو هم باید می گفتم که فراموش کردم. اضافه کنم:

هر وقت اونقدر مطمئن شُدید که تونستید قسم بخورید که کسی (هر کسی) کاری رو انجام داده، اون وقت بنشینید راجع به گناهش با دیگران صحبت کنید و لفظ کثافت کار رو کمش بدونید.

آذین دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:10 ق.ظ

اون وقت یه سوال ؟
مشروب خوردن و سیگار کشیدن و مهمونی مختلط رفتن و توی پارتی قر و قاطی رقصیدن و..... که شما توی وبلاگتون از زندگی شخصی خودتون نوشتید کثافت کاری نیست آیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جل الخالق از این بشر دو تا پا

[ بدون نام ] دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:14 ق.ظ


نظر بالایی دیگه آخرشه ! ایشان معتقدند سیگار کشیدن هم کثافت کاریه !!!!!!

بقول حاج مموت: اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه ! یا به عبار ت ساده تر خدایا توبه !

[ بدون نام ] دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:32 ق.ظ http://f26f.blogsky.com

یک بوم و دو هوا که می گن همین مملکت ماس...

نینا دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:49 ق.ظ http://از هر دری سخنی

ای بابا با 2 تا کامنت نه ما درست میشیم اینوری نه اونا درست میشن اونوری بذار یه وری بمونیم بابا

تیراژه دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:30 ب.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

به قول ابراهیم گلستان:
"مشکل ما سیاست و حکومت نیست، مشکل ما مردم ِ ماست"..
همین درخت هزار هزار ساله..
مصداقش هم حی و حاضر!

[ بدون نام ] دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:44 ب.ظ

عابدزاده ...

[ بدون نام ] دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:37 ب.ظ

http://winphonecenter.com/forum/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%87%D8%A7/10-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%85%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%DA%A9%D9%87-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-lumia-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF-26993/#post291910

خواننده قدیمی سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:07 ب.ظ

فقط راجع به اون خانومی که صحبت کردین بگم اون دستش از دنیا کوتاست شما دیگه ولش کنید اون بنده خدا همراه همسرو پسرو عروسو بقیه فامیلش مهمان بودن
قربانی اختلاف خانوم میزبان با شوهر سابقش شدن
اینجامطالب آموزنده زیاد خوندم فقط مراقب باشید یه مطلب سلیقه ای سایر نوشته هارو تحت الشعاع قرار نده

میتینگ انلاین چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:50 ق.ظ http://meetingonline0.blogfa.com/

ما پدرهای پسرکشیم.این ها که چیزی نیست.

ار ش پیرزاده چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:50 ق.ظ

بابا این بنده خدا از اینکه ایرانی ها رعایت حقوق همدیگر نمیکنند شکار بود ... هیچ گروهی نکوبید به مولا ...

مندی پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:45 ب.ظ

من هم مثل بقیه ی آدم های این دنیا از افراط و تفریط بیزارم و عاشق اعتدال،
اما وقتی به این فکر می کنم که اکثر آدم های این دنیا مبتلا به بیماری خودمرکز بینی هستند یک مقدار نسبت به این لفظ محتاط می شوم و حتی بد بین.
...
اوقات به کام "هموطن عزیز"

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.