خداحافظ اولولون ، خداحافظ کرگدن

.

راستش اینجا را اینجوری دوست ندارم ... نیمه متروکه ، بدون تعامل ، سوت و کور و با نوشته های دست دوم و بیاتِ کپی پیست شده از فیسبوک ... درست یا غلط ، خوب یا بد سالهای زیادی از عمر من صرف وبلاگ نویسی شده و لذا کاملن حق دارم روش تعصب و غیرت و حساسیت داشته باشم ... ده دوازده سال کم نیست ، واقعن یک عمر است ... برام ارج و قُرب و شان و حرمت دارد وبلاگ ...

.

بابت تمام قد کشیدنها ، تمام چیزهایی که یادم داده و تمام دوستان نازنینی که نفس کشیدن در هوای رفاقتشان را مدیون این فضا هستم ، وبلاگ به گردن من خیلی حق دارد و خیلی مدیونش هستم ... از سالهای دور قیژ قیژ دایال آپ تا امروز که فیسبوک و اینستاگرام و وایبر و سایر نوبالغ های تازه به دوران رسیده ، خیلی زود گرد پیری بر چهرهء پدر معنوی جوانشان نشاندند ... و من دلم نمی آید این پدر معنوی جوانپیر را اینطور فرتوت و مغموم و خسته و افسرده ببینم ، دلم می سوزد ، دلم می شکند ، دلم می گیرد ...

.

دوست دارم تا همیشهء خدا آخرین تصویر ذهنیم از وبلاگ ، یک پدر جوان باشکوه و قدر قدرت باشد و بماند ... با قامت استوار ، موهای مشکی ، سینهء ستبر ، چشمان نافذ و دستان قوی و حمایتگر ... هر شروعی ناگزیر یک پایانی دارد پس چه بهتر که مثل علی کریمی و فرهاد مجیدی در ته مانده های دوران اوج خداحافظی کرد تا اینکه مثل فلان بازیکن در چل سالگی دربدر دمبال تیمهای دسته سومی و محلات دوید ! ... هرچند سخت و تلخ است ولی باید قبول کرد که ( دوره ش گذشته مربی ) اما خدا را چه دیدی شاید یک روز دوباره گرامافون و پیکان جوانان و شلوار جین دم پا گشاد مُد شد ما هم برگشتیم اینجا نوشتیم ! ...

.

دست تک تک دوستان جان و بزرگواران نازنینی که در تمام این سالها اینجا را خواندند می بوسم با بغض و لبخند و احترام قلبی عمیق ... البت آدمی به اندیشیدن و حرف زدن دربارهء اندیشیدن هاش زنده است و بدیهی ست که نوشتن برای امثال من دل مشغولی ، وسوسه و دغدغهء مقدسی ست که بعید است تا پایان عمر دست بردار باشد پس خیلی جای دوری نخواهم رفت ، همین دور و ورها و گوشه کنارها هستم : صفحهء فیسبوکم – اینستاگرام خودم – اینستاگرام عکسداستان – و هفتگ ... اما پروندهء وبلاگ نویسی کرگدن همینجا بسته میشود و خلاص.

 .

در تمام این سالها اگر شما از من رنجشی داشته اید و خاطر عزیزتان را آزرده ام حلالیت نمی طلبم ولی عذرخواهی میکنم ! من هم که از شما جز خوبی و خاطره چیزی ندارم ، اگر هم دارم چون حافظه ندارم یادم نیست !

 .

هنوز و همیشه دنیا دنیا دوستتان دارم

 .

مواظب خودتان و دلتان باشید

 .

خداحافظ

 .

 .

 .

 .

صبح ابری و بارانی سه شمبه 

چهارم آذر ماه هزار و سیصد و نود و سه

 .