تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را

.

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

 .

از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

 .

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
... 

.
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

 .

عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را

 .

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

 .

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :

 .

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

 .

کاظم بهمنی