۱-چهار روز تعطیلی به طرز افراط تفریطی ای کللن به خواب گذشت ... انقد زیاد که حس می کنم سرم دو برابر گنده شده است و زیر چشمهام دو برابر فرو رفته ...

۲-امروز که بیدار شدم هنوز فک میکردم ماه رمضان است بعد که یادم افتاد نیست کلی ذوق کردم در همین احوالات بودم که یادم افتاد امسال ماه رمضان نه مامان بابای من و نه خانوادهء مریم را افطاری دعوت نکردیم ... اینجور وختها آدم سرش را بگذارد بمیرد بهتر است ... 

۳-دیشب رفتیم احمد بی غذای ترکیه ای خوردیم ... مریم حالش بهم خورد ولی من واقعن عشق کردم ... پیده ... بیتی ... کومپیر ... اسکندر کباب ... لهمجون ... اگر اهل تست کردن طعمهای جدید نیستید امیدوارم بعد از سیاحت شکل و شمایلشان تجدید نظر کنید ... بنظر من که خیلی خوب بود تجربه کردن اینکه غذا فقط قرمه سبزی و کوبیده و عدس پلو نیست ! 

۴-بعد از تغییر و تحولات گسترده ای که در لینکها و لینکدونی اینجا اتفاق افتاد حالا دوباره دارم به مرور لینکهای جدید اضافه میکنم ... بنظرم بد نیست گهگداری این حلقه محدودی که اطرافمان است را یک کم دستخوش تغییر کنیم ... بلاگستان پر از آدمهایی ست که نگاه متفاوت و تامل برانگیزی به دنیای پیرامونشان دارند و ایضن قلم خوبی برای کلمه کردن نگاهشان ... حیف است که مدام فقط چل پنجاه تا وبلاگ را ورق بزنیم و هی برگردیم سر سطر ... 

۵-پسرخاله های عزیزم جواد و ناصر و ابی در غم از دست دادن عمویشان داغدار هستند خدمتشان تسلیت میگویم و امیدوارم روح عموی نازنینشان قرین رحمت و آرامش ابدی باشد ...