درخت هزار هزار ساله

امروز بنا به دلایلی سر ظهری وسط شهر بودم ، از شانس افتادم توو گرهء کور این درو ببند سلیمون اون درو ببند سلیمون برادران و خواهران ارزشی نماز جمعه و مجبور شدم قیافه ها و وجنات و سکناتشان را تماشا کنم توو ترافیک دست ساز خودخواهانهء شان ... چیزی که آدم را خیلی فکری می کند تضاد شدید فکری و فرهنگی موجود در جامعه است ، یکربع قبلش جلوی تالار وحدت تماشای نسوان هزار رنگ و هفت قلم با لباسهای چسبان و روسری های رنگارنگ رها در باد و یکربع بعد ریش های مجعد و چادرهای سیاه و نسوان یک چشم ... بدیش این است که اگر صد سال بعد در این مملکت تققی به توققی بخورد باز این جماعت سر سوزنی آزادی را برای طرف مقابل فرهنگی و اعتقادی شان قائل نشده و احترام به حقوق اقلیت یا حتتا اکثریت را برنخواهند تابید ... ما چگونه ما نشده ایم ، راستش ما از اول همینطوری بوده ایم ، هستیم و خواهیم بود متاسفانه ، مثل درخت هزار هزار ساله ای که لگد زدن به آن سودی هرگز ندارد.