مامانگار
دوشنبه 3 آبانماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ
...استعدادیه که همینجور داره در دنیای مجازی وازطریق وبلاگ شما کشف وشهود میشه...و یکیش همین کیامهرباستانی ست...که حقیقتا چون شیر خفته ای در بیشه زار بلاگستان طنز بود...وحالا بیدارشده وچنان غرررشی میکند که کسی را یارای رزمیدن بااو نیست...درررررود براو...و برشما .. ...این مدل تعریف رو دیده بودید جایی..؟!!..به سبک فردوسی دیارمان بود..
من که همون اولش گفتم محشره این پسر با این همه قوه تخیل و اون قلم بی نظیرش ! چقدر به هم میاین شما دوتا !
مرسی ولی این ( چقدر به هم میاین شما دوتا ) رو معمولن به دو نفر از دو جنس مخالف میگنا !!
به پای هم پیر شین ! ( ادامه ی کامنت سهبا
)
جدا از شوخی ، منه بدبخت موندم بلاگزیت این هفته کدوم مطلبشو بذارم ... شیطونه میگه همه ی ترین ها را بذارم واسه بابا بزرگ !
انصافن خیلی کارش درسته این بچچه ...
شرمندم کردی شهریار
معرکه بود..
اون طرف خیلی نشد تعریف کنم ترسیدم حضرت عزراییل حالمو بگیره..والا..
یعنی محسن از خنده شاشیدم به خودم تو شرکت!جدی میگما!عالی بود!
میشه ولی پنچشنبه یه چیز دیگس
...استعدادیه که همینجور داره در دنیای مجازی وازطریق وبلاگ شما کشف وشهود میشه...و یکیش همین کیامهرباستانی ست...که حقیقتا چون شیر خفته ای در بیشه زار بلاگستان طنز بود...وحالا بیدارشده وچنان غرررشی میکند که کسی را یارای رزمیدن بااو نیست...درررررود براو...و برشما ..
...این مدل تعریف رو دیده بودید جایی..؟!!..به سبک فردوسی دیارمان بود..
یعنی نمیشه بگن دو تا دوست خیلی به هم میان ؟!!!!
چرا ماها همیشه روی قالب های قدیمی اصرار می کنیم ؟
سهبا جان ما قالب قدیمیش رو هم که باشه راضییم والا
قالب قدیم و جدیدش برام فرقی نمیکنه ، باز هم میگم شما دو تا دوستها خیلی به هم میاین ! خدا واسه بلاگستان حفظتون کنه هردو تون رو .
ایشالا
خییییییییییییییلی خوب بود. ترکیدم از خنده...