دو فقره اتوبان نوشت !

۱- مکان : قبل از پل گیشا تا بالای پل آزمایش ... زمان : ساعت چار بعد از ظهر ... 

دارم می روم سمت آزادی که بیافتم توی اتوبان کرج و از یکی از بیلبوردهای مسیر برگشت عکاسی کنم ... ماشین جلویی م یک پژوی پارس ذغالی است شاید هم زغالی ! به رانندگی یک خانم جوان نسبتن زیبا ... لابد الان می پرسید اگر ماشین خانم جلوی تو بود قیافه اش را چطوری دیدی ؟! ... اولن مگر شما فضولید ؟! ... ثانین آدم از دست شما آسایش ندارد ؟! ... ثالثن شاید ما خواستیم بعد قرنی یک خالی ناقابل هم ببندیم ، آسمان به زمین می آید ؟! ... رابعن برای اینکه حالتان را بگیریم عرض می کنیم که خانم فوق الذکر قبل از اینکه برود جلوی ما ، بغل ما بود ! ... بی تربیت های منحرف ! ... یعنی ماشین آن خانم بغل ماشین ما بود ! ... ااااااااه ! ... انقدر لابلای افکار آدم سوال می کنید و حرف می زنید که رشتهء کلام از دست آدم فرررت می شود ! ...  

خانم جوان انگار عجله داشت چون مرتب بوق میزد و سعی میکرد از ماشینهای کناری و جلویی ش سبقت بگیرد ... در همین حین کمی - فقط کمی - بد کشید سمت راست و یک پژو پارس دیگر که از قضا یک آقای خوش تیپ میانسال راننده اش بود را عصبانی کرد ... از همان لحظه تا بالای پل آزمایش که راه من از این دو ماشین جدا شد آقای میانسال خوش تیپ ، جد و آباد خانم را آورد جلوی چشمش ... مردک همه کار کرد تا آن یک کمی انحراف به راست خانم را تلافی کند ... دلش هم خنک بشو نبود ... فقط مانده بود با ماشینش به ماشین خانم تج.اوز کند ! ... جددن صحنهء کمدی درامی بود ... حالا هی حرف از ساختارهای فرهنگی و تمدن باستانی و این اراجیف بزنیم ... بعضی چیزها انگار تا قیام قیامت توی این مملکت درست شدنی نیست که نیست ...  

 

***  

۲- مکان : اتوبان شیخ فضل ا... زمان : ساعت چار و پانزده دقیقه بعد از ظهر ...  

توی شیخ فضل ا... روی یک بیلبورد آگهی زده اند خیر سرشان ... از این آگهی های مبهمی که جدیدن مُد شده ... که یکماهی خلق الله را می گذارند سر کار و توی خماری با شعارهای صدمن یک غاز گنگ و وعده و وعید الکی که انگار قرار است محصول جدید صاف از مریخ بیاید و آخر سر معلوم می شود یا توتال کور است یا لارج.رباکس ! ... بگذریم ... روی بیلبورد عکس سه تا تخم مرغ قهوه ای جلوه گری می کند ... اولی فقط ترک خورده ... دومی شکسته اما چیزی از اندرونش مشخص نیست ... سومی کاملن پُکیده و یک چیز مجهول الهویهء فنری شکلی از توش سر برآورده ... کنار تخم مرغ سوم هم شعار آگهی درج شده ... نقل به مضمون یک چیزی در این مایه که : تحولِ آخر در راه است ! ... فک کن ... تحولِ آخر ! ... یکی نیست به طراح و ایده پرداز الدنگش بگوید خب اگر تحول آخر داشت که دیگر اسمش تحول نبود یارو !! ...  

-   

*** 

پی سفر نوشت : روحت شاد مرد بزرگ !   

***

پی عکس امروز نوشت :  

-

 

منبع : http://313.aminus3.com/image/2010-11-03.html 

-