عصر انقد حالم خوب بود که با خودم میگفتم امشب
بعد مدتها حتمن یه پُست طنز می نویسم ...
از اون بترکوناش ... از اون کرکر خنده ها !
راستش می خواستم خاطرهء اولین باری که صورتمو تیغ زدم رو بنویسم ! ...
یه کمدی درام واقعی که بار کمدی ش البته می چربه ! ...
ولی شب - بی دلیل - انقد حالم بد شد ،
که اگه می رفتم یه وبلاگی
و می دیدم همچین چیزی ( که من قصد نوشتنشو داشتم ) نوشته
فحش خار مادرو می کشیدم به جونش ! ...
آدمیزاده دیگه ...
مغزش بدجور مستعد رابرا خون دماغ شدنه ! ...
-
زندگی کامتونو تلخ کرده؟
یا کامتون زندگی رو تلخ کرده؟
شایدم - تلخی - همه چی رو بی حوصله کرده..
یه تلخی - واگیردار
اصلن تلخی نیس ... گفتم که بی دلیله ... پریود مغزی دیگه !
بلی برادر ... زندگی همچنان تلخ است .....
زندگی طعمی نداره ... ادویه ش رفتار و نوع نگاه خودمونه !
این همینجور بیخودکی ها آزار دارن تا شما می ای یه پست بنویسی میان سراغت ؟
آخه همینجور بیخودکی ؟
همینجوری بی خود بی خود بی خود !
منم ازش خوشم نمیاد چون.
بزن قدش ! قد ساندرا نه ها !!
نمیدونم چرا. منم تازگیا زیاد این طوری میشم..خوب خوب خوبم بعد از یه ثانیه می خوام دنیا رو بالا بیارم.و.......دیگه خیلی خیلی دلتنگتم محسن
بیشین بینیم حال نررررررری ! بی معرفت الدوله ضیغمی !
اتفاقا یه قسمت کتاب قصه های مجید همین موضوع بود که در عین سوپر تراژیک بودن!کرکر خنده بود...کاش نوشته بودین و یه دست پنجولی با مرادی کرمانی نرم می کردین.
ما کجا و جناب مرادی کجا ! ... اینکه اسمتونو نمی نویسین واسم جالبه جناب مغولستان خارجی ! ... مث آدرس نذاشتن خودمه ... دوس دارم !
ای وای .. کاش این سرما نمیآمد .. و تا به جان همه نیافتد و حال همه را نگیرد دست بردار نیست .. همین سرما کار کار خودش است .. می دانم
سرما کجا بود ؟! این روزا که عین تابستونه که !
سلام.چرا این"بی دلیل"ها همیشه انقدر بد موقع میان؟!
چی بگم والا !
عیب نداره داداش وقتی خون دماغت تموم شد بنویسش مثل همیشه مشتاق خوندنیم!
مث همیشه لطف دارید شما !
وای من عاشق طنازی های تو ام ... جدی ... یاد ستون آزاد دانشکده می افتم ... بنویس ... لطفا ...
حال بدیت که ربطی به اس ام اس من نداشته ... هان ؟
اگه داشته ... که خدا منو بکشه ... سوسکم کنه
یاد ستون آزاد بخیر ... مگه اونجا می خوندی اراجیفمو ؟!
نه بابا خداوکیلی یا حتی ابی وکیلی ! هیچ دخلی به اس ام اس تو نداشتد بچچه !
.. چطوری کرگدن عزیز ؟...
...بنظرم بهتره بگیم " الاکلنگ مغزی"...
...خیلی هامون اینطوری ایم !..
نه فقط خیلی از ما ایرونی ها..که خیلی از مردم دنیا...سوار این الاکلنگ روانی هستن و...گاهی بالان !...گاهی پایین !..یک آن رو ابرا...لحظاتی بعد..ته دره ..
خارجیا بهش میگن بای پولار...
مرسی مامانگار عزیز ... بای پولارم بهتره !!
متاسفانه همین طوره... خوشحالی ها سطحی شدند! عمق ندارند با یک موج بلند شسته می شوند و نابود می شوند و می روند...
نشدن ... بنظرم این طبع و ذات بشر الدنگه !
امیدوارم زودتر سرحال بشید و بنویسید خاطره کمدی درام اولین تیغ زدن صورت رو
می نویسم به زودی ! ... حیفه نخونیدش !!
آقا لطفن یه ندا بده ، هر وقت شما حالت خوب نیست ، خاطره اولین بار ریش زدنمونو ننویسیم.
هرررررررررررررر ! ... تو محشری آلن ! ... متخصص نکته سنجی و قهقهه !
سلام کرگدن جان ...
والا چی بگم ...
در چه موردی ؟!
حالا اگه دیشب به وبلاگی سر می زدی که طرف خاطره دومین بار ریش زدنشو نوشته بود ، بازم بهش فحش میدادی ؟
خواستم یه جوابی بدم حیا کردم از جمع !!
http://pixdaus.com/single.php?id=271710&f=rs
در جهت بهتر شدن احوالات اهمی....
مرسی ایرن خیلی خوب بود ! شما چرا با این حالتون ؟!!
آدمیزاد همینه...به همین آسونی دلش میگیره و حالش خراب میشه و از اون آسونتر هم فراموش میکنه و حالش خوب میشه...زندگی پر از این نقاط تاریک و روشنه...یه جورایی اگر اون تاریکیها نباشن اون نقاط روشن هم گم میشن....امیدوارم الان تو نقطه ی روشن باشین....
ممنون ... اون مال دیشب بود ، الان روشن روشن ایم !
دلم میخواد بدونم کسی بوده که دقیقا همین دیشب همین خاطرشو نوشته باشه بدون اینکه بدونه چه شانس بزرگی آورده که شهریار ما وبلاگشو پیدا نکرده تا خدمت خواهر و مادرش سلام برسونه؟
اولین خاطره ی بند انداختن صورت خانومها هم جزو شرایط فحش خوردن هست یا نه؟
نه ! وختی این خاطره رو بنویسم همه اناث و ذکور باید خاطره های مشابهشون رو تعریف کنن اتفاقن !
حالا الدنگ بودن بشر رو موافقم ولی سطحی نبودن خوشحالی ها و عمقی بودنشون رو نمی دونم!
منم نمی دونم همینجوری یه چیزی گفتم که دور هم باشیم !
خاطرات اناث در این باب کاملا دردناک و پر از اشک و آهه و تقریبا شبیه هم!خاطرات ذکور باید جالبتر باشه و خنده دار
خب بد به حال ما !
آخی ...الان تموم شد پریودتون ؟؟؟
به نظرم شما وقتی مغزت پریود می شه یه نوار از کارهای علیرضا افتخاری گوش بده به جای نوار بهداشتی !!
حالا شما که مزاح فرمودید به قصد له کردن افتخاری بدبخت ! ولی اتفاقن من خیلی از کارهای افتخاری هست که شدید دوس دارم و خیلی وختا گوش میدم ...
سلام کرگدن جان !
در مورد این پریود های مغزی باید بگم که اینا برعکس گونه ی دیگه ی خود ، بدون آمادگی قبلی به وجود میان و جنسیت حالیشون نمیشه !
آقا ما که مایه نداریم ولی شما اگه رفتی دکتر و راه حلی یافتی به ما فقرا هم راهنمایی کن ! البته مغ ما کلا در دوران یائستگی به سر میبره !
سلام.فکر نمی کنی باید بعضی از کامنت ها رو شطرنجی کنید؟من که بگی نگی خجالت کشیدم از اومدنم!ناسلامتی کلی خانم میاد اینجا آخه
بهر حال امیدوارم الان بهتر باشین.
شرمنده ها ولی به اون آت آشغالهای ساندویچ هایدا ممکنه مرتبط باشه!
تاثیر می ذاره! مسلما هرچی به جسم آدم می رسه یه اثری رو دل و روح و مغز آدم می ذاره دیگه...
ولی کلا چند وقتیه که فکر می کنم هیچکی حالش خوب نیست!
امیدروارم زود حالت خوب بشه..
قدم رنجه بفرمائید خوشحالمان میکنید
گاهی این اتفاقات می افته
خصوصی دارید جناب کرگدن ...
خب این خون دماغه که همیشگی نیست ....
تموم میشه
در ضمن اگه این حالگیری ها نباشه ٬ اون لحظه های خوب اینقدر شیرین و جذاب نمیشن
هنوز تو حال و هوای پست قبل ات و کامنت خودمم !!
هی روزگارررررررررر
ایشالا که زود خوب بشی...ولی واقعاً دلم واسه پست های طنزت تنگ شده...مهربان بنده خیلی اهل وبلاگ خونی نیست...اما پست های طنز تو رو با اشتیاق تمام میخونه...منتظریم برادر بنویس...
سلام علکم
مغز دیگه خون دماغ شدنش همانا و شوت شدن همانا.... یعنی همون خونریزی مغزی...یعنی لخته شدن خون...یعنی ایست. چقدر همه مون می ایستیم این روزها!
مطلبتون خوب بود
هی وضع خوب میشه هی وضع بد میشه.
قرار شده یکی از رفقا رو به نمایندگی برای مذاکره با صاحب وضع بفرستیم شاید تونستیم از طریق فن مذاکره به نتیجه برسیم و قانعش کنیم دست از سر کچل ما ورداره.
من فکر می کنم وضع از یک مفهوم انتزاعی به یک موجود کاملا فیزیکی تبدیل شده و هر آن ممکنه از پشت سر به آدم حمله کنه.
سلام حاج محسن
بابا بوی بازی میومد چی شد پس
خدا بد نده خون دماغ مسئله مهمی نیست جونت سلامت باشه حاجی
ما منتظریم
سلام و عرض ارادت ..با مخلفات خدمت کرگدن مجهول الحال بلاگستان ....

این مجهول الحالی رو درک میکنم خفن ...من لحظه لحظه اینجوریم ..مدتهاست که تصمیم میگیرم به نوشتن و لحطه ایی دیگه کلا می خوام بزنم این کامپی رو نصف کنم از وسط ....
روزگار جوانیمون که اینجوریه وای به حال چند سال بعد ..اون پیرزن پیر شیک که قرار بشم به فرموده ی اخوی حمید گرامتون تبدیل میشه به یه پیرزن دیوانه ....
سلام مرا خدمت مریم بانو با مخلفات برسونین جناب ...
بعد از مدتها حس کامنت نگاری برام زنده شد ...
خدا بد نده پسرم!!
بالاخره خون دماغ مغزی یا پریود مغزی ؟
http://hassani.blogfa.com/post-164.aspx
برای کسی که گفتگو را یادمان داد
امیدوارم خیلی زود خون ریزی بند بیاد
ولی جدای اون، عکس پروفایتون آخر تریپ هنریه ها. میاد بهتون
شاید چشم ما شور بود