( نامهء پنجم )
سلام عزیز دلمچاله ...
خوبی نازنین ؟ ... می دانم که نیستی ، انقدر به روم نزن این چیزها را ... این احمقانه و عرفی حال پرسیدن ها را ... یعنی من انقدر خنگم که ندانم باید هر روز بپرسم بهتری و نه اینکه خوبی ؟ ... به جان عزیزت می دانم ولی اینطوری می پرسم تا شاید انرژی مثبت نهفته توی واژهء خوب بنشیند روی غبار روح طفلکت ... بهتری صرفن یک واژهء مقایسه ای ست ... مثل معاینهء دکترهاست وختی برای بار چندم رفته ای پیششان ... دکترهایی که سالم و خوشحال و خوشبخت اند و مهمترین بخش از درد تو برایشان مبلغ ویزیت پرداختی توست و شاید در حالی که دارند نبض به شماره افتادهء تو را رصد می کنند ، همزمان توی ذهنشان دارند همخوابگی دیشبشان را مرور می کنند و از این پروسهء لجن فقط لبخندش را تحویل چشمهای گود افتادهء تو می دهند ... ولی به همهء مقدسات تمیز و کثیف این دنیا قسم که من مثل آن دکترها نیستم عزیز شب بیدار ... من نگرانت هستم و بغض دارم برای گریه های پنهانی ت که مثل وعده های قرص ، صبح و ظهر و شب از چین و شکن های گلوی زخمی ت بیرون می کشی و می اندازی بالا ... هر چند خودم می دانم این نگران بودن و بغض داشتنم سر سوزنی نمی کاهد از رنج تو ولی دست کم خودم را آرام می کند ممباب اینکه در اینروزهایت نیز همراهت بودم و همپایت به پاس تمام خوبی های تو نازنین در حق من که نبودم و تو بودم کردی ... امید که من حقیر ... من کوچک ... من هیچ چیز هم بتوانم نبود توی نابود را بود کنم ... بگذریم ... چه حال ؟ ... چه خبر ؟ ... هوم ؟ ... خبرش را دارم که اینروزها بیشتر یاد خدا می افتی ... گاهی فحش و بد بیراه نثارش می کنی و گاهی دستت را به سمتش دراز می کنی یواشکی طوری که کسی نبیند و نفهمد ... از چی خجالت میکشی ؟ ... نه وخت فحش دادن خجالت بکش نه وخت دست دراز کردن ... تو که این مدلی نبودی سالار ... خودت باش ... راحت باش ... عینهو همیشه ... گیرم که این عکس العملها همه از سر استیصال باشد که الان نمی دانم املایش را درست نوشته ام یا نه ! ... خدا اگر باشد که آگاه است به سِر درون طوفانی ت و خرده نمی گیرد حتی به بد و بیراه هات ... اگر هم نباشد که فحش هایت را سوار کرده ای روی بال باد ... هیچچی به هیچچی ... صفر صفر به نفع داور ... اصلن می دانستی که یک تئوری ای هست مبنی بر اینکه بشر خدا را با دست های ذهن خودش ساخته برای همین زمانهای استیصالش ؟ ... پس راحت باش پدرخوانده ... چقدر فک زدم من صبح جمعه ای ! ... پاشو و به وعده ای که به خودت دادی عمل کن ... یادت که نرفته ؟ ... جمعه صبح ... بهشت زهرا ... ضیافت دو نفره کنار قبر ننه ... پاشو لنگ ظهر شد تمبل خان ! ... فقط جان مولا توی اتوبان که رانندگی می کنی مواظب خودت باش تاواریش ... قبول ؟ ... قول ؟ ... آففرین ... فدای تو ... تا بعد .
-
سلام شهریار ما . خوبی ؟ امروز بهت خوش گذشت ؟ آرومتر شدی ؟ از ته ته قلبم برات دعا میکنم تا هرروز بهتر و بهتر شی و مثل سابق برگردی پیشمون . شبت قشنگ و خوابات رنگی رنگی .
ارومتر شدی؟؟؟
باور داشته باش که همیشه لحظه اخر خدا نزدیکتر میشه
از ته دل بخواه ممکن نیست اتفاق نیفته
شاد باشی
دوستان عزیزم! فکر نمی کنید بهتره کمی به کرگدن اهمیت بدیم؟ محسن رفته و کرگدن اومده... خواهش می کنم... اینهمه حال محسن رو نپرسیم... بیایید به کرگدن خوشامد بگیم که اومده و داره نامه می نویسه... ما از محسن چی می خواهیم؟ می خواستیم بنویسه؟ خب داره می نویسه.... دیگه باید چطوری بنویسه؟ بیایید همه کرگدن رو ببینیم و اجازه بدیم محسن بره مدتی استراحت کنه.... اینطوری فکر می کنم کرگدن قهر کهنه و دیگه نیاد... فکر می کنم محسن هم خوشحال بشه اگر ببینه کامنتینگش داره روال عادی رو پیدا می کنه....روزهاست که اینجا رو محل حرف زدن با خودمون کردیم... خب این کرگدن چی؟ اون در اصل داره برای ما می نویسه... چرا بهش اهمیت نمی دید؟ چرا کمتر بهش اهمیت می دید؟ من و ببخشید که باهاتون صریح حرف زدم اما این خودخواهیه که ما هر روز بیاییم به محسن سلام بدیم و کرگدن رو نبینیم. موجودی رو که داره هر روز برای ما می نویسه.....
ای بابا. دیشب اینجا چه بزن و برقصی بود.امروز جو بهشت زهرا همه رو گرفته!
عمه زری راس میگه ...
بهش زهرا ام راس میگه ...
خانم هایده ام راس میگه ...
مستی ام درد منو ...
دیگه دوا نمی کنه ...
آقا دم شما گرم...
ما دچار غضب عمه زری بلاگستان واقع شدیم و چون جرات نداریم به عمه ی محسن خان لبیک نگیم پس میگوییم :

سلام کرگدن کوچولو موچولوووووووو !
mastiam darde mano dige dava nemikone...
Nosh..
سلام
شب همگی به خیر ....صابخونه سلام عرض کردم
چه خوب که این نامه ها پست شد...
فقط چرا انقدر غم؟
درود
خوب سلام. از امروز صبح تا الان (چهار و خورده ای تا الان) نیومده بودم اینجا. خوب هم کار داشتم و این حرفا دیگه. نرسیدم بیام.
خوب محسن جان خوشحالم که برگشتی. احساس می کنم حالت رو به بهبودیه. این خیلی خوبه. منتظر بچه های "چت روم کرگدنی هستیم .." تا صبح..
ایمیلتون رو چک کردید تازگیا جناب کرگدن ؟
کرگدن سلام.چه ابتکاری به خرج دادی والا. یعنی یع کاری کردی کارستون. یعنی یه کاری کردی که فردا روزگاری که محسن برگرده همچین بادی به غبغب بندازه و بگه همچین کرگدنی من پروریدم.
کرگدن واقعن این مدل نوشتنت بی نظیره اصلن معرکه است. منو که حسابی هیجان زده کرد. بقیه رو نمی دونم.
عمه زری حرف قشنگی زد و البته کاملا صحیح .آره کرگدن جون فعلا تو بنویس از غمها و دلتنگیها و حرفهای مونده تو دلت تا هم دلت سبک شه هم محسن استراحت کنه . کرگدن تو دست پرورده ی خودشی و برا همین بی نظیری بی نظیر . هم خودت هم نامه هات پس ادامه بده تادل هردوتون سبک شه سبک سبک . شب بخیر کرگدن مهربون ما .
درود

خوب وارد روز شنبه یا شمبه به قول کرگدن عزیزمون شدیم. الان باران شبانگاهی در حال ِ بارش ِ .. آروم آروم داره خیابونا و کوچه ها رو تر میکنه... دلم واسه بارون تنگ شده بود...
و من خوشحالم که احتمالاً کرگدن خوشحاله!!!
بچه ها امشب رو هم بیایین..
کرگدن میاد سر میزنه..
می خواییم دلشو قرص کنیم که هستیم..
کنارشیم..
دوسش داریم..
کرگدن جان میگم تا بابا محسن سر و کله اش پیدا نشده میشه با این وبلاگش ور بری رنگ پس زمینه رو عوض کنی؟
خواهش میکنننننم یه تلاشی بکن.
سلام.. چقدر خوشحالم که این نامه ها رو تو یه پست جداگانه گذاشتید.. حالا برم نامه رو بخونم..
به نظر شلر ماخردین یک احساس اتکای مطلق است.. اینکه تو احساس کنی یک موجود متعال وجود داردکه تو بهش اتکا میکنی و همه ی چیزهای دیگر که در زیرمجموعه ی دین قرار میگیرد در راستای همین اتکاست..
قابل قبول ترین تعریفیه که تا حالا بهش برخوردم..
درود
برو بچ کجان؟!!
بر و بچ رفتن گل بچینن!
فردا شنبه اس.لابد لالا کردن زود برن سر کار...
شبت به خیر محسن جان
ساعت ۳:۴۲ بامداد
اجنه و اشباح سلام میرسونن
خوب بخوابی
نازنین دلمچاله
درود

هستیـــــــــــــــــم کرگدن جان..
ما مخلص!
ساعت و که بالا نوشته!
اومدم مطمئن شم که همه چیز امنه!
شما راحت باشید... ما داریم شما رو دعا می کنیم!
می گن شبا گوش ها شنوا ترن!
بابا چه خبر شده اینجا؟خوبه ما دو روز نبودیم ها! می بینم که جناب کرگدن عنان کار رو از دست محسن باقرلوی سرتق این روزها گرفته و واسه خودش داره میتازه...اما خیلی خیلی خوشحالم نه از بابت نبودن محسن بلکه از بابت پایین رفتن پست خداحافظی و اینکه اینجا هر چی نوشته بشه از خداحافظی بهتره حتی اگه نامه های غمگینانه کرگدنی تنها باشه.....حالا دیگه همه مون داریم عاشق این کرگدن با اون چشمای تیله ی قشنگش میشیم....
راستی این برو بچ شبگرد خواب و استراحت ندارن؟اینجا چه خبرمیشه نصف شبا؟؟؟؟؟!!!!
سلام و صبح قشنگ اولین روز هفته ات بخیر محسن خان و کرگدن عزیز .
منتظر نامه ششم هستم . بنویس کرگدن جان بنویس .
روز همگی بخیر .
سلام صبح بخیر اقا محسن
بچه ها صبح همگی بخیر
سلام محسن جان
صبح شما به خیر
هفته خوبی داشته باشی ان شاء الله
دقیقا هفته پیش در چنین روزی
چه افکار شیطانی در مغزت می گذشت که خداحافظی کردی ؟
سلام داداشیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی






داداشی دوست دارم
آخ خدا خیلی باحالی.. آی زمستون دوست دارم ..آی شمبه عاشقتم..داداشی خیلییییییییییییییییییییییییی مردی...
داداشی دوست دارم
داداشی دوست دارم..داداشی دوست دارم داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..داداشی دوست دارم ..
داداشی ممنونتم .. من دیوانه شدم الان چی دارم بگم.. خیلی حالم خوبه..
درود
صبح بخیر به همگــــــــــــــــــــــــــــــــــــی..
مخصوصاً کرگدن عزیزم.. نه بزار ببوسمش .. نه .. نه بزااآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاار..
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور..
سلام...صبح کرگدن عزیز بخیر....
کرگدن جان به گاد فادر عزیز هم سلام ما رو برسون....
و خدایی که در این نزدیکی ست ....
سلام .
صبح کرگدن به خیر و شادی
سلام کرگدن جان!
نمی دونم انتظار داری دکترا از این پروسهء لجن غیر از لبخند چی تحویلت بدن عزیز دلم!!!
محسن اینجا رو داده دست تو عزیزم
حواست رو جمع کن!!
خیلی خوشحالم که میبینم بالاخره تشیف آوردین پیش مهموناتون نشستین..هرچند که یه کلومم با ما حرف نمیزنی..اما ما راضی ایم به خخدا..سالار..
من دیروز نت نداشتم..خیلی افسوس خوردم که چرا تو شادی بچه ها شریک نبودم..اصن بی خیال..بودن و نبودن ِ من چه اهمیت داره مهم اینه که شما الان دوباره چراغ این خونه رو روشن کردی عزیز..
سلام بر عزیز دل مچاله!
صبا اگر گذرى افتدت به کشور دوست
بیار نفحه اى از گیسوى معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوى من آرى پیامى از بر دوست
و گر چنانکه در آن حضرتت نباشد بار
براى دیده بیاور غبارى از در دوست
من گدا و تمناى وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالاى چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزى نمى خرد ما را...!
به عالمى نفروشیم موئى از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
با لایی خودم بودم
درود
..
..
..
..
چرا غمگینی کرگدن!؟چرا!!!!
غمهاتو دوست ندارم.
ممنون که هنوزم مینویسی.
سلام محسن جان. خوبی؟ بهتر تری؟ خب خدا رو شکر...