تاکسیرانی اولتیماتوم داده و مهلت تعیین کرده که همه تاکسی دارها باید در مهلت تعیین شده ماشینشان را گازسوز کنند ... بلاخره هوای پاک و سلامتی شهروندان و افزایش صادرات نفت و قلمبه شدن جیب حضرات مقوله مهمی ست خب ! ... بگذریم بحثم چیز دیگری ست ... دو هفته پیش اینترنتی ثبت نام کردم و هفته پیش رفتم جاده قدیم کرج وخت دادند برای فردا ... یک برگه کاغذ پاره و کج و کوله عینهو زبان گاو هم عینهو نامه اعمال دادند دستمان که این کارهایی که نوشتیم را بکنید ( انجام بدهید ! ) و روز موعود بیایید گازسوزتان بکنیم ( انجام بدهیم ! ) ... از قبیل زیرشویی و موتورشویی و بازکردن صندلی عقب و واریز انقدر تومن به حساب دولت مهر ورز ! و الخ ... یکی ش هم خالی کردن صندوق عقب ماشین بود طوری که به مثابه آن مثل قدیمی عینهو فلان ملا ( نصر الدین لابد ! ) پاک پاک شود ! ...
عصری که توی سرما داشتم صندوق را خالی میکردم یک چیزهای عجیب غریب و البته بدرد نخوری از توی کمد آقای گوفی در می آمد که بیا و ببین ! ... چیزهایی که معلوم نبود از چه تاریخ و ازمنه ای آن توو داشته خاک می خورده ... درست عینهو دل و ذهن و جان و روح آدم که هزار تا حس و فکر آزار دهنده تووش رسوب کرده از نمی دانم کی های دور و دیر ... و باید یک اتفاق خوب یا بد خیلی بزرگ و عمیق و تکان تکان دهنده بیافتد تا مثل دانه های خاکشیر لیوان هم زده شده رو بیایند و بتوانی درک و لمسشان کنی و ببینی که چقدر اضافی اند در ظرف بودنت و تا خالی شان نکنی و نیندازی توی کیسه زباله و ساعت ۹ نگذاری دم در ! هرگز سبک نخواهی شد که بتوانی لااقل مثل مرغکی بشوی که یک وجب کنده شدنش از خاک هرچند پرواز حساب نشود اما پریدن با ارزشی باشد که قد همان یک وجب از خاک و خاکدان دورش کند و به آسمان نزدیکش ...
.
.
.
این پست همینطوری تقدیم به کیامهر نازنینم
که دنیا دنیا دوستش دارم و دریا دریا برای شخصیت و منش اش احترام قائلم .
پس فواید دولت علیه!!! هم مشخص شد!
دنیای عجیبیه محسن
من دقیقا ۲ دقیقه قبل ازتو آپ کردم
می بینی چقدر فکرامون به هم نزدیکه ؟
از همون همنواییهایی که که آدم دهنش باز می مونه
ازتعجب
دمت گرم رفیق
سلام
بسیار مطلب زیبا و صمیمیی بود
مرحبا
چه جالبه که تو و کیا تو یه زمان آپ می کنید
حالا که شما ۴۶۵ تا لینک داشته و مارو انداخته اید اون ته مهاتون! و عین این ۴۶۵ تا هنوز آپ نکرده میان این بالای لینکا و دفیله میرن به ما بگو کجای لینک ما مشکل داره که نمیاد بالا تا بیاد به وقت آپ بالا و یه شاینینگی هم کرده باشه و اینا؟
آیکون راهزن اطلاعات سایبری
گاهی چقدر شدید به این موضوع فکر می کنم...همین موضوع خلوت کردن و دور ریختن ها...از کلاغ صفت بودنم حرصم می گیره...همه چیو برای یادگاری نگه می دارم...یه جورایی خسته ام کرده این همه شلوغ پلوغی...دلم می خواد یهوئی خیلی چیزا رو بشینیم باهم و تصمیم بگیریم و بریزیم دور...یعنی وقتش جور میشه و حوصلمون می گیره؟....
همیشه گفتم که یه نفرو تو دنیا شبیه تو می بینم...اونم کیامهره...جالبه...خیلی خوبه که همچین دوست خوب و نزدیک و همفکری داری...دلم برای خودم سوخت...خدا شما رو باهم و برای هم نگه داره...الهی آمین...
دو خط اخر خیلی قشنگ بود خیلی که میگم یعنی خیلی
دقیقا منظورم این تیکه ست:
لااقل مثل مرغکی بشوی که یک وجب کنده شدنش از خاک هرچند پرواز حساب نشود اما پریدن با ارزشی باشد که قد همان یک وجب از خاک و خاکدان دورش کند و به آسمان نزدیکش ...
.
راستش محسن نوشته هام مقدمه که ندارن هیچی موخره هم ندارن...
شب عالی متعالی
دم شما گرم
دم تاکسیرانی هم ...
که باعث شدن شب عیدی تو ماشینتو یه تکونی بدی
ها دیگه! امروز ما را همین اضافی های لامصب داغون کردند!
راستش من یه چیزی بگم: روزنامه ایران هستا ... خب... یه بخشی داره که این لاورا میان برا هم عشق می پکونن! ...خب... من این دریا دریا و دنیا دنیارو اونجا خیلی دیدم!
مثلا:
فرزانه ی عزیزم ، اگه واسه دنیا یه نفری برا من همه ی دنیایی، دنیا دنیا دوستت دارم! و الخ!
یهو یادش افتادم... همین جوریا.
خونه تکونی خسته کننده س.
ولی نتیجه ش خیلی خوبه.
سبک میشی. آماده میشی برای پرواز.
این هم زمان پست اشتراکی گذاشتن شما و کیامهر خیلی جالب بود. مثل زمانایی که با یه دوست نزدیک نششتی و داری حرف میزنی و بعد یهو هر دو هم زمان یه چیز میگن....و با هم میزنن زیر خنده و کیییییییییییف میکنن از نزدیک بودن فکرهاشون.
همیشه پایدار باشید.
محححححححححشر بود آقا محسن...پر از اصطلاحات و تعبیرهایی که فقط از ذهن و قلم خودتون برمیاد...همه ی این جمله هاتون درست نقش میبنده رو عمیقترین لایه ی ذهنم و هیچوقت فراموششون نمیکنم....الان تو این پست هم یکی دو تا نیستن که بخوام های لایتشون کنم!یعنی اگر بخوام بگم از کدوما خوشم میاد باید کل متن رو اینجا کپی پیست کنم!
دم شما گرم....خدا شما و کیا رو برای هم و جفتتون رو برای ما نگه داره...آمممییییین
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
کمد آقای گوفی !! کلمات آشنائی که همیشه مامانم می گه و می خنده : نگاه کن کمدش شده عینی کمد آقای گوفی !
البته به من نمی گه ها !! چون من شخصیتم طوریه که هر چن وخ یه بار کمدمو زیر و روو می کنم و چیزایی که مدتهاست استفاده نمی کنم می ریزم دور !
خوبه ! آدم احساس سبکی می کنه ، احساس خالی شدن از یه سری چیزای اضافی که انگار روحتو سنگین کرده بودن ، انگار باری روو شونه هات شده بودن ، ....
گاهی آدم واقعاً از خلوتی لذت می بره !
چه جالب گفتین : چیزهایی که معلوم نبود از چه تاریخ و ازمنه ای آن توو داشته خاک می خورده ... درست عینهو دل و ذهن و جان و روح آدم که هزار تا حس و فکر آزار دهنده تووش رسوب کرده از نمی دانم کی های دور و دیر ...
ادای کلماتتون دوست داشتنیه ، دلنشین و قابل لمس ! و البته مثل اون دو خط آخری زیبا و مغز دار !
همه میخوان خونه تکونی کنن حالا ؟!
صندق عقبتون ( صندق عقب ماشینتون البته!) چقد جا داره مگه که این همه شیء از دیرباز تا کنون اندرونش خاک میخوردن؟ نکنه ماشین شمام یه چیز توو مایه های جنیفر لوپزه؟
کاش همیشه به این درک از هستی برسیم که گاهی لیوان خاک شیر را تکان دهیم ....
گازسوز شدن اتومبیل هم مبارک کرگدن عزیز ....
سبز باشی و عاشق ....
سوز گداکش دیگه چیه محسن؟ مگه سرما فقط گداها رو میکشه؟
سلام . یه حس قشنگی توی این نوشته بود که نمیشه ازش به راحتی گذشت . دل کندن از وابستگی های اضافه ، دل رو سبک میکنه و فضایی ایجاد میکنه برای هر انچه ارزشمنده .
دوستیهاتون بردوام . آرامشتون مستدام .
ممنون.
من بر خلاف دکولته بانو از کلاغ صفتی خوشم میاد مثلا هنوز آت آشغالایی که میریختم تو خندق بلام را هنوز دارم یا مثلا لوبیای مف آلودی رو همیشه خودا میکردم تو دماغم و می افتادم به زور زدن و آقوم باقوم کردن رو هنوز دارم
هر چی نباشه خاطرس
مرغی که یه وجب از خاک کنده بشه که مرغ نیست
مرغ باید بپره داداش بپره
کاشکی الان که شب عید تو راه در کنار خونه تکونی خونه هامون یه وقتی هم برای خونه تکونی قلب و مغزمون در نظر بگیریم. گاهی اوقات این خونه تکونی قلبی ومغزی مهمتر از اون یکی هست.
ای ی ی بابا محسن خااان

چرا سخت میگیری؟ ببین داری جو سازی میکنیاااااا
دولت داریم به این گلی .. به این با حالی
هم به نیازای مادی مردم توجه میکنه هم به نیازای معنوی و روحی و خندیدنشون
خدمتگدار ؛ مهرورز ... بازم بگم؟
پااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک ک عینهو فلان ملا !!!!!
ماشین تکونی کردید، رفت
صبح به خیر رئیس
..امیدوارم که امسال این خانه تکانی ها همزمان بشه !..:
..خانه تکانی دل !...
...خانه تکانی منزل !...
....و خانه تکانی وطن !...
عجیب به دلم نشست این پست شهریار از ته وجودت حسش کردی می دونم.
سلام صبحتون بخیر.خصوصی دارین بیزحمت.........
یک عکسم مینداختین تکمیل میشد دیگه...
واقعا امروز بهتر از دیروزه...دیدین؟
سلااااام و عرض ارادت....
صبحتون بخیر...ایشالا یه روز قشنگ و دل شاد کن داشته باشین
عکس ازون خرت و پرتا دیگه...
کمد آقای گوفی...
شاید بعضیاش به درد بینندگان عزیز میخورد.. میومدن به بالاترین قیمت میخریدن
به عنوان اسباب و وسیلهای که یک زمانی متعلق به اتول کرگردن بزرگ بوده...
آها از اون نظر !
هررررررررررررر !
راس میگینا مگه ما چمون از مموتی کمتره که پژوی لکنته شو دو میلیونیارد ! میفروشه ؟!!
جدا اون همه فروخت ؟
من که فقط جوکشو شنیدم...
توضیح مزایده:
ماشین واسه یه آقای دکتری بوده که فقط هر روز صبح میرفته دفتر ریاست جمهوری به مملکت... و عصر هم برمیگشته خونه...
در کل حالا که عکس ننداختین ازشون و حراجی هم ترتیب ندادین...
ولی دفعهی بعد این کارو بکنید
بعید نیست مشتری پیدا شه...به هر حال سفرهای پهنه دیگه..عدهای بهرهی معنویشو میبرن(جمعاوری کلکسیون از وسایل کرگردن) و عدهای بهرهی مادیش رو میبرن(شما و مریم بانو)
جدی میگم/
خداییش آدم باید یه برنامه داشته باشه برای هم زدن خاکشیرش....ماهی یه بار. سالی یه بار....وگرنه اینقدر درگیر میشه که خاکشیره ته نشین میشه و رسوب می بنده و گند میزنه به ته لیوان.
...گفتم تو که دیگه لازم نداری شاید خواستی من برات نگهشون دارم!!
.
.
کرگدن جاااااان....کرگدن جونممممم...توی صندوق عقب ماشینت از اون چیزهایی که برای معده ات خوب نیست هم داری احیانا؟؟!!!
امیدوارم این جادوی کمنتهای شما شامل حال من شه و سلولهای خاکستری مغزم شروع به حرکت کنه و یک دداستان خندهداری گریه داری پست فیلمی چیزی بتونم بنویسم....
فعلا برم دوپینگ کنم
برای تایید سلامت شما از بلع عدسی مشکوک به جادو منتظر پست بعدی شما خواهیم ماند...
بنیاد مبارزه با جادو و جنبل و باطل کردن سحر و اوراد ضاله...
متاسفانه من عادت دارم خیلی چیزارو یادگاری نگه دارم و این باعث میشه خیلی به گذشته فکر کنم و این اصلا خوب نیست...
یاد یکی از اقوام افتادم که تو ماشینش از جون مرغ تا شیر آمیزاد! پیدا میشد ...!
سلام شهریار . محشر بود :
"مثل مرغکی بشوی که یک وجب کنده شدنش از خاک هرچند پرواز حساب نشود اما پریدن با ارزشی باشد که قد همان یک وجب از خاک و خاکدان دورش کند و به آسمان نزدیکش ..."
بیخود نیست که میگن قدم اول برای جذب تازه ها ایجاد خلا از قدیمی ها و کهنگی هاست .
پس بریم بتکونیم شاید جا برای خوبیها باز شد .
من از خونه تکونی بدم میاد اما دل تکونی خوبه
اروم میشه ادم
ارامش میاد سراغش
جا داره از تاکسی رانی تشکر کنم به خاطر این صندوق تکانی !
نمی دونم چرا یهو یاد ساک خنزر پنزرام افتادم. فقط همین.