و باز این دومینوی بزرگ تکراری ...

 

دوباره ولوله افتاده توی جماعت انسانمورچگان و آب سرازیر شده توی خوابگهشان ... همه دارند دوباره ماتحت خودشان را از وسط به دو قسمت مساوی جر می دهند با خرید و حساب کتاب و فراهم کردن مقدمات استقبال از نوروز و حواشی قبل و بعدش ... انگار همین دیروز بودا ... جددن انگار همین دیروز بود که اسفند ۸۸ به نیمه هایش نزدیک می شد و خلق الله به هول و ولا افتاده بودند ... حالا از آن روزها یکسال گذشته ... یکسال کم نیست ها ... ۳۶۵ روز ... ۳۶۵ شب ... ۳۶۵ صبحانه و ناهار و شام ... ۳۶۵ بار خوابیدن و ۳۶۵ بار بیدار شدن ... ۳۶۵ بار افول و عروج خورشید و ماه ... یکسال گذشته و دوباره برگشته ایم سر خانه و مهرهء اول این دومینوی بزرگ تکراری ... و البت هر کداممان با کلی قصه و حکایت جدید که به کوله بار عمرمان اضافه و کم شده در طول این یکسال لعنتی یا محشر ... یاد جشن تولد پارسالم می افتم و آن جمع بیست سی نفره صمیمی و شاد که حالا دیگر تقریبن محال به نظر می رسد آنطور یکجا جمع کردنشان ... و خب این فقط یک نمونهء خیلی کوچک از کرور کرور تغییرات حادث شده برای آدمهاست در این سالی که گذشت ... خداوکیلی کداممان خبر داریم که در این ۳۶۵ روز و شب سپری شده دیگری را چه ها بر سر آمده و چه ها بر ته رفته ؟! ... کداممان از شبگریه ها و دل مچالگی ها و ویرانی های تا مرز جنون دیگری و یا اشک های شوق و شادی ها و خوشبختی های تا مرز پرواز دیگری خبر داریم ؟ ... هوم ؟ ... مهم نیست ... کللن دنیا این مدلی است که آدم باید تنهایی گلیم خودش را از آب بکشد و یک خاکی توی سر خودش بریزد ... تنهای تنها ...  

نظرات 72 + ارسال نظر
لیلا دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:42 ب.ظ http://topoli-tanbali.blogfa.com

۸۹: گند ترین سال عمرم

سحر دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:44 ب.ظ http://dayzad.blogsky.com/

از این 12 ماهی که آمد و رفت فقط چند ماهش رو دوست داشتم. بقیه اش مزخرف بود !
شب بیداری ها و گریه های شبانه رو که نگو...
هر شب بدتر از شب قبل...
دیگه گفتن نداره که...
دلم بدجور گرفته...

نیمه جدی دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://nimejedi.blogsky.com

آره... ولی من عین ابلها هر سال این موقع فکر می کنم قراره سال جدید متفاوت باشه... یا من متفاوت بشم و دنیارو قابل تحمل تر ببینم...ولی هیچ وقت هیچدوم از اینا اتفاق نمی افته!
برای شما آرزوی همه ی خوبیارو دارم.

فاطمه دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 ب.ظ

سلاممممم
گاهی فکر می کنم..این همه چوب و آهن و سنگ
که دور و برمون رو گرفته..بدجوری تنها ترمون کرده..
تکنولوژی شاید آسوده تر کرده ولی ...انگاری تو کوله بار یه دنیا تنهایی و دوری به ارمغان آورده برای آدم ها...

کیا دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ http://artweb1.blogsky.com/

سلام کرگدن بزرگ.خسته نباشی.عید و همین دلخوشی ها دیگه.فقط زمانه که می گذره . زمانی که منتظرشیم بیاد. میشه لینکمو بذاری.چون من لینکتو گذاشتم.

مینا دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

من یکی که از خدامه این ماه و خورشید و این چیزا زود تر بیان و برن! تموم شه بریم پی کارمون. یا بهتره بگم بریم پی بیکاری و بی غمیمون. والا مسخره کردیم خودمونو.

آناهیتا دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

من احمق فکر می کردم تنها نیستم اما تنها تر از تنها منم.........

هیچ کس خبر از دل بغل دستیش نداره
فقط الکی ابراز همدردی می کنیم و دری وری قطار می کنیم...شما فعلشو مفرد بخونین.خدای نکرده جسارت نشه.

سهبا دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

رسم دنیا مگر غیر این بوده تا به حال بزرگوار ؟!
چشمی به هم زدیم و دنیا گذشت ....

مکتوب دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ http://maktooob.blogsky.com

ربطش اینه که آدمها به هم کمک نمیکنن و از کنار هم رد میشن .
انگار نه انگار یه آدم اینجا نیاز به کمک داره .
بازم ربط نداشت "؟
بذار یه مثال بزنم :
شما فرض کن میری شهروندخرید ...
نه ولش کن :
یه مثال دیگه بزنم :
شما فرض کن میری (( رفاه )) خرید :
میری تو قسمت البسه ، دنبال شلوار مردونه سایز خودت میگردی، پیدا میکنی ولی رنگش مناسب نیست .
.
اصلن بذار یه مثال گویاتر بزنم :
شما میری سهروند . ....

مسی ته تغاری سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ق.ظ http://masitahtaghari.blogsky.com/

به نظر من قشنگی دنیا هم به همین تنهاییشو
بی خبریو
خلوت یک نفرشه
اگه این هم نباشه دیگه زندگی لطفی نداره

عاطی سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ http://parvaze67.blogfa.com

"ﮐﻠﻠﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﻟﯽ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﮔﻠﯿﻢ ﺧﻮﺩﺵ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﮑﺸﺪ ﻭ ﯾﮏ ﺧﺎﮐﯽ ﺗﻮﯼ ﺳﺮ
ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﯾﺰﺩ ... ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎ ..."
حقیقت این دوره زمونه همینه که ایکاش نبود .
اگه واقعا اینه پس حکمت اجتماعی بودن انسانها چیه ؟

کاتیا سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ق.ظ http://oldgirl.blogfa.com

تنهای تنها باید خاکی تو سرمون کنیم

فلوت زن سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

آدمک آخر دنیاست بخند !
ان خدائی که بزرگش خوانی
بخدا مثل ِ تو تنهاست بخند !

این شعرو خیلی دوست دارم ! البته کامل تر از اینه که حتماً شنیدین ولی دلم خواست همینجوری اینجا بنویسم ! همه ادمها تنهان و هیچ وقت هیچ آدمی از دردای آدم دیگه با خبر نمی شه و اگرم بشه نمی تونه واقعاً درک و لمس کنه دردش رو !

انشالله سال ِ جدید سال ِ خوبی برای همه باشه !

پاییز بلند سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ق.ظ http://www.paizeeboland.blogsky.com

درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود بی شرف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف ف
پستت بد هواییم کرده... بد!!

الهام سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ق.ظ http://tatooreh.blogfa.com

یک سال دیگر گذشت و ما همچنان در حسرت نداشته ها!

مغولستان خارجی سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.lenyjan.blogfa.com

حالم از عید و مخلفاتش یکجا بهم میخوره. انگار سر قبرم نزدیک سال تحویل. تو شاید یه روز بتونی گلیم کذا رو بکشی بیرون اما گلیم من نیست که روحی روانیه! لامصب مثل خر گیر کرده تو آب...

ترنج سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

ی استادی داشتیم همیشه اینو بهمون یاد اوری میکرد که انسان موجود تنهاییه میگفت حتی اگه بمیره و اگه دنبایی هم اون ور باشه بازم تنهاست

هیشکی! سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام صب بخیر..
شایدم ظهر بخیر ببخش دیر اومدم سرم خییییییییییلی شلوغه

الهه سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ق.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلاااام...روز سه شنبه تون بخیر

شب شراب سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ق.ظ


۳۶۵روز چی؟۳۶۵ شب چی؟؟

بی شوخی اینجوری حرف زدنا دلمو یه طوری می کنه..انگار یه چیزی هری میریزه پایین..منظورم اینه که ته دلم خالی میشه..

اصلا هیچی نگم بهتره..




محبوب سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام داداش !
آره واقعاً ... آدم دلش می گیره وقتی حتی نزدیک ترین ها بهش و اونایی که بیشتر از بقیه دوستشون داره ، نمی دونن بهش چی گذشته ... یا خودت هم نمی دونی به دیگران چی گذشته ... به دوستت ، همکارت ، فامیلت ... دلم خیلی گرفت ... خیلی زیاد ... این برام تلنگر بود و باید از خودم شروع کنم برا برداشتن فاصله ها ... هر کی باید از خودش شروع کنه ...
شاید اگه بخوای ، بشه که امسال هم همه رو برا تولدت جمع کنی ... اون عکس غمگین تولد پارسالت جلوی چشممه

راستی مبلاتون مبارک ... خیلی خوشگلن ... خونه تون خیلی خوشگله

یواشکی سه‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ب.ظ

سلام: آی گفتین... ولی شور و حالش خوبه ها... عطرش یه جورایی آدمو سر حال می کنه... اینقدر که موقتا خیلی چیزا رو فراموش کنه...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.