دیروز عصر داشتیم با مریم و کیامهر می رفتیم خانهء محسن و ایرن ... مهدی پژوم و رولی پشت سرمان می آمدند مهربان هم قرار بود از محل کارش بیاید ... توی ترافیک نواب ماشینها را نگاه می کردم ... بیشتر پلاکهایشان را ... به این فک میکردم که چقدر حیف شد سیستم قدیمی شماره گذاری ماشینها با اسم شهر و حروف الفبا منسوخ شد ... یاد پیکان آجری رنگ خودم می افتم که شریکی با داداشم مجید قسطی خریده بودیم و تمبلی های من باعث شد بفروشیمش ...
تهران جیم بود ... یادش بخیر ... آنطوری حروفی خیلی خوب بود آدم حس خاصی به هر ماشین داشت انگار که هر ماشین یک آدم باشد با اسم و فامیل مخصوص به خودش ... یکجور احساس هویت و نام و نشان و اسم و رسم و اصل و نصب و شجره نومچه داشتن ... که می توانستی عینهو بچچه ها روی هر ماشین یک اسم بامززه یا جددی بگذاری و هر وخت از دور دیدی ش با صدای بلند صداش کنی طوری که برگردد و با لبخند نگات کند ...
اما حالا چی ؟ ... یک مشت عدد مسخره و بی روح پشت سر هم بدون اسم شهر ... اصلن معلوم نیست هر ماشین کجایی ست و مال چه شهر و قومیتی ؟ ... عینهو ربات های متحد الشکل تولیدی یک کارخانهء چینی که تنها تفاوتشان شماره های سریال و بارکدشان است و هیچ کدام توفیر خاصی با آن دیگری ندارد برات ... و هیچکدام حس خاصی را در وجودت قلقلک نمی دهد طوری که احساس کنی مثل روباه قصهء شازده کوچولوی اگزوپری اهلی ش کردی ... حالا اگر توی این یک فقره رسومات دهکده جهانی را اعمال نمی کردیم نمی شد ؟! ...
-
پی تقدیم نوشت :
این پست را که خودم دوستش دارم تقدیم می کنم به مسعود عزیزم ( آقا طیّب ) که به نظر من از معدود آدمهای این روزگار است که هنوز دلش ( به قول رضا ) تهران جیم است .
-