مریم می گوید از وختی آمده ای بلاگ اسکای
دیگر از آن پستها و نوشته های قوی و خوب زمان پرشین بلاگت خبری نیست ...
البته این قوی و خوب اسبق نظر لطف ایشان است ! ...
و در ادامه می گوید مطالب اخیرت واقعن مزخرف است ...
که البته این هم نظر لطفشان است ! ...
-
معمولن اینطوری است که آدم در مورد امورات مربوط به خودش
خیلی نمی تواند نظر صائب و صحیح و منصفانه ای بدهد
و ناظران و داوران بیرونی قضاوت بهتری از آدم دارند ...
-
لذا خواستیم بدانیم در این زمینه شما چه نظری دارید ؟
شاید چراغ راه آیندهء ما و این وبلاگ باشد ...
فقط تیتر را فراموش نکنید بیزحمت !
-
به نظر من که خوب می نویسی و مشکلی نیست
البته به نظر اون رفت و برگشتت که گفتی می خوام ننویسم همچین بی تاثیر هم نبودا
شاید حق با شماست دوست خوبم ...
اون مقطع لعنتی حالا حالاها اثرش باقی خواهد موند ...
نکنه دوباره قراره بزنه به سرت که دیگه ننویسی؟
نمی دونم ...
نه فک نکنم ... فعلن که هستیم !
نکنه حتما می خوای دوباره خونه به دوش بشی بری یه جای دیگه
حالا جددن نظر شما چیه محسن خان ؟
قرار شد تیتر رو در نظر بگیریدا !
با سلام. در اینکه همیشه خوب می نویسین که شکی نیست ولی خب فک میکنم نظر مریم بانو بخاطر این باشه که اونجا مدت بیشتری ازتون نوشته خوب خونده . اگه بنا باشه به یکیش رای بدیم راستش منم پرشینا انتخاب میکنم ولی نه به این معنی که اسکای خوب نبوده. . اینجا نسبت به پرشین مدت کمتری هست که می نویسین یه مدتم که وسطش ننوشتین.خاطرات خوش اونجا حتی واسه ما ام که خواننده خاموشیم بیشتر بوده دیگه. پستای دلی بیشتری هم داشته.
اصلن حالا که این همه حرف زدم یه چیزی بگم !؟ تا اومدین اسکای می خونمتون اکثرش حس میکنم یه جورایی ناراحت بودین نوشتین.
به هر حال اینم نظر ما بود دیگه.
همیشه شاد و سرحال باشی محسن خان
میدونی!
به نظر من باید یه تکونی به اینجا بدی
مثلا یه بازیه جدید راه بنداز دوباره چراغ اینجارو روشن کن
خوب من به شما میگم هنوزم خوب مینویسین
دستشون هم درد نکنه...
مخصوصا اگه از ته دل بخواین بنویسین...
ولی به نظر من بعد از اون وقفهی چهل روزه سعی میکنید کم رنگ تر باشید و بنویسید... یعنی عامدانه کمتر مینویسید.
من باورم نمیشه کسی که اون همه مینوشت الان واقعا (به زعم خودش) حرفی برای گفتن نداشته باشه...
شایدم داره ولی حس میکنه حرفاش برای این خونه که پر از رفت و آمده مناسب نیست...
شاید حس میکنه باید قورتشون بده...
من نمیدونم.
حسمو گفتم.
ما با صاحبخونه راحتیم و هر چی بذاره جلومون کوفت میکنیم
به هر حال آدمیزاده دیگه...ماشین که نیست ازش بخوای شعر بسرایه یا داستان بنویسه یا مقالهی اجتماعی بده بیرون...احوالات آدمیه که نقش تعیین کننده داره.
من براتون آرزوی شادی و امنیت خاطر و طیب خاطر میکنم .
کاتیای عزیز
بی تعارف همیشه از اینهمه تیزبینی و دققت شما شوکه میشم ...
حداقل تفاوتش اینه که اون کرگدن با معرفت تر از این یکی بود
با مریم ترین موافقم محسن خان ...
البته ببخشید ها ، خودت گفتی راحت باشیم ... !
نمیدونم چرا اما پست های پرشین بلاگت یک حس و حال دیگه ای داشت ... مثلا پست هایی که یادمه یک پست تو سالگرد انتخابات بود که عجیب یادم مونده که فوق العاده بود ،اگر یادم نرفته باشه اسمش بود در جواب به کامنت خصوصی خواهرم ستاره... یا پستی که از سفر اصفهان بود ... یا اون پست عید بود که اسم تک تک بچه ها بود و بهشون تبریک گفته بودی و ...
به نظرم الان بیشتر از اون موقع ها روز نوشتی شدین ، البته روز نوشت بد نیست ها ... اما اون موقع ها از اتفاقات خیلی کوچیک ، پست های خیلی بزرگ درست میکردی ..
منم با محسن موافقم
از وقتی رفتین و برگشتین یه خورده به نظرم سرد شده اینجا باید یه ذره هیزمشو زیاد کنی یه چند تا بازی که راه بندازی صدای جیغ و داد خوشحالیه بچه ها اینجارو گرم می کنه حتی به خودتونم انگیزه میده ادامه دادن این روش مثل قبل میشه من از وقتی اومدین بلاگ اسکای می خونمتون تو پرشین دروغ نگم هشت خط در میون می خوندمتون تازه خاموش هم بودم
اینم نظر من
سلام
وقتی نبودی رفتم و تا تونستم کرگدن پرشینی رو خوندم بعد از اینکه اومدی ذوقمون زد بالا باهات همرا شدم و تا حالا که خودت خودتو به بحث میذاری
من تقربیا همون حسی رو پیدا کردم که الان نسبت به وبلاگ جدید وب گپ دارم البته چون با تو کمتر تو لحظات پرشین همراه بودم و از دور خوندم این حس یکم کم رنگتره اما محسن این گوشه گیری و شونه خالی کردن از تو بعیده میخوام راحت بگم انگار مثه پدر یا مربی شدی که کاراشو داده دسته پسرش یا شاگردش و داره از دور نیگاش میکنه خودش پره و میتونه یه طوفان راه بندازه اما نمیدونم چرا عقب وایمیسه چرا دلش چرکه نمیخوام بگم کیامهر شاگرده توئه نه اصلن فقط یه تشبیه بود محسن
نمیدونم متوجه منظورم شدی یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
بهرحال نوشتنتو دوست دارم
خیلی خوبه که مریم عزیز تو رو تا این حد به نقد میگیره یا بهت تلنگر میزنه
بچچه ها ممنونم که نظرتونو راحت می گین ... کمکم می کنین ...
خواهش میکنم محسن عزیز...
نظر لطفتونه.
مرسی بابت آدرس.
من دو بار رفته بودم وبشون ولی فکرشم نمیکردم این آرش همون آرش باشه...
واقعا دم شما گرم این همه رفیق خوب و اهل حال دارین...
ایشالا همه چی خوب میشه...
یک دوست دارم همیشه میگه:
همه چی خوب میشه
منم خوب میشم
تو هم خوب میشی...
خب من واقعا نمیخواستم ناامیدت کنم ... قصدم این بود که یکم برای نوشتههات بیشتر وقت بذاری ... مثلا همین دو تصویری که نوشتی ... خیلی عجله ای از کار دراومده ... امیدوارم بیشتر بنویسی و روون تر ... مثل همیشه ... میدونی که دیشب با دیدن پستهای پرشینیت توی موبایلم که از قدیم مونده بود یاد اون روزا افتادم و نوشتههات ... یادش به خیر ...
سلام
به نظرم به شدت کمتر وقت میذاری . یه مدتی بود که بعد از بازگشتت همه جا کامنت میذاشتی و نقشت فعال شده بود اما الان پست ها رو به سرعت مینویسی و کمتر هم کامنت میذاری انگار یجورایی دوباره چرخه ی زندگی رو داری دور میکنی !
تو خود نمره ی بیستی...
یادمه حدودا یک سال ونیم قبل شایدم دوسال قبل کمتر بیشترشو یادم نیست.که سر از خونه شمادرآوردم.اونوقتا خب وبلاگ خون زیاد نبودم اما دفتر نتو که باز میکردم بلافاصله آدرس وب شما رومیزدم.راستش خیلیم اینور اونور نمیرفتم
مشغله و...اما چون مطالب شما عمقی و ازته
دل و محکم بود حتما به وب شما سر میزدم
حتی یه پستیم یادمه نوشته بودین واسه
خرج ماهیانه من و مریم بانو این ماه شد
فک کنم ۹۰۰هزارتومن و لیست خرجارو
هم گذاشته بودین..خیلی خوشم اومد
حتی پستای عادیتونم باحال و خالص بود.
خیلی باحال واین خیلی توجذب مخاطب وتاثیرصحبتاتون
موثربود خب..چه برسه به پستای داغ
دیگتون که اونقد سروصدا میکردو..
بماند.اما الان یکم حس و حالش
کمتر از اونوقتاس.جناب شما بازی
هم اینجا برگزار نکنین اماازون
پستای خالصتر و دلی ترتون
بیشتر بذارین همونم از سر ما زیاده
حتی در حد چند خط کوتاه
اما بنویسین همیشه ولا
ینقطع.کاتش نکنین.همون
کات قبلیتون بسمونه
یاحق...
با نظر مریم موافقم
اون قسمتی که مثل پست های پرشین قوی و خوب نیست رو منم موافقم
ولی اینکه مزخرف هستند نه
قبول ندارم
علتش را هم نمی دونم
که چرا اینقدر نوشته هات فرق کرده
حدس می زنم خودت هم ندونی
یا خوب ندونی
نمی تونم به رفتن و برگشتنت هم ربطش بدم
ولی حس می کنم بعد از اون اتفاق یکجورهایی دلت به نوشتن نیست
به هر حال وجود تو برای بلاگستان لازمه
حتی اگر مزخرف بنویسی از خیلی ها بهتر می نویسی
حتی اگر مزخرف بنویسی من دوست دارمش و می خونم
به نظر من تو اصلا خوب نمی نویسی. خیلی هم لوسی. اصلا هم خوب کامنت هاتو نمی خونی. اصلا هم خوب جواب کامنت هاتو نمی دی. منم در کل با بوسیدن نوزاد مخالفم.
سلام محسن خان
دو سالی هست که توسط یه دوست با نوشته هاتون اشنا شدم
یادم میاد وقتی شورتستانو میخوندم فهمیدم واقعا هنرمندین
با توجه به اتفاقاتی که افتاد بازم دست مریزاد برادر...
شما بنویس کشف رمزش با ما....
بر منی که سالهاس دارم با لامپ خاموش میخونمت یه جور دیگس اینجا
چرا کات میزنی خرفاتو برادر من
قلم رو بده دس دلت بگو بنویس
اگه خیلی صادق باشم باید بگم پستایی که کامنتاش کمتره پستای بهتریه البته از نظر من!یعنی هر وقت من از یکی از پستات خیلی خوشم اومده دیدم بقیه خیلی خوششون نیومده.به نظر من که فرقی نکردی چندان!هم اون جا که بودی پستای خوب و خیلی خوب داشتی هم این جا!تازه می تونم بگم این جا پستای خوبش به نسبت بیشتره...
..محسن خان من آرشیو سالهای 87 و86 رو ..قبل از اینکه از سر عصبانیت بزنی و حذف شون کنی ! خونده بودم...باید بگم کم نظیر بودن...چه حال و هوای محشرررری داشتن..عاااالی...اما حیف که نمیتونی برگردی به نوشته های اون موقعهات !...پستهایی که هر کدوم اندازه ده بیست تای الان تاثیرگذار و خواندنی بودن..!..واقعا دیگه اونجوری ننوشتی !..چرا؟..خدا عالمه !...
...اما بنظرم .. بعد و قبل برگشتنت چندان تفاوتی نکرده الا اینکه کم انرژی تر و بی انگیزه تر می نویسی...
والله حس و حال نوشتن ربطی به جایی که توش می نویسی نداره . حس و حال به خیلی چیزا ربط داره . . . به دنیای این روزای آدم بستگی داره . . . اگه می بینیم نمی تونیم خوب بنویسیم واسه خاطر موقعیتمونه .
بهترین و ناب ترین شعرهای شاعرا تو سنسن جوونیشونه . بعدها با اینکه سنشون بالاتر رفته و تجربه و مهارت شعرگوییشون بیشتره اما آثارشون عمرا اگر به دلچسبی سابق باشه . شاملو با اینکه در سنین کهن سالی شعر سترگ :؛در آستانه ؛ رو سرود اما هیچ کدوم از شعرهاش به پای شعرهایی مثل : ؛مرگ وارتان ،دختران دشت ، روزگار غریبی است ، از عموهایت و " یه شب مهتاب " نرسیدند .
می دونی محسن جان . . . من فکر می کنم ما پیر شدیم !
چند روز پیش نمیدونم کدوم پستتونو خوندم یه لحظه پیش خودم فکر کردم که کاش ما شما رو به زور برنمیگردوندیم...
این غم شما حتی پشت نوشته های طنز و کامنتای شادتونم هست...از بعد از اون جریان کمرنگ شدنتون مشخصه...انگار نمیخواین باشین...انگار یه اجبار...نمیدونم..
واسه ماهایی که مدتهاست شما رو میخونیم همین بودن شما حس خوبیه...اولین بلاگی که من هر روز باز میکنم اینجاست.
مهم نیست کجا باشین..پرشین ..اسکای ..بلاگفا..مهم اینه که هر جا هستین شاد باشین و با دل خوش بنویسین..ما فقط همینو میخوایم..مهم نیست کجا..
آدرس اونجاست که شما باشین...با دل خوش...
من که تازه خوانندتون شدم پس اگه هر نظری بدم بی انصافیه.
آقای باقرلو سلام
با اینکه مدت زیادیه می نویسین ولی از کم سعادتی ما همین بس که دیر آشنا شدم با شماولی نوشته های شما رو دوست دارم. از هر دری مینویسین و فن نوشتنتون هم جالبه.
نه اینکه بخوام با مریم بانو مخالفت کنم. نظر ایشون هم محترم آما آقا ما دوست داریم هوینجوری بنویسین.
سلام داداشی خوبین شماااا؟ صبح عالی بخیر..
این که نوشتی در این نظر سنجی راحت باشین خیلی خوبه..و من میخوام کاملن راحت باشم . اما "راحت " به نظر شما یعنی چقدر راحت؟!
خیلی دوس دارم بدونم واقعن نظر ما برات مهمه؟!! میدونی چرا اینو میگم چون یاد اون روزایی می افتم که ما زجه میزدیم و میگفتیم داداشی بیا و بنویس و شما به همه ی اون دلیلایی که قابل احترامه و خودت میدونی و شخصیه نظر هممه ی مخاطباتو به فلان هم حساب نکردی!! و گوشه گیر شده بودی.. هم خودت داغون بودی هم ما..!!!
خب این رفتن و ننوشتن تو اون زمان بی تاثیر نبود..من فک میکنم هنوز پس لرزه های جریانات اون روزا در تو هست که ما رو هم بی نصیب نمیذاره!!
این که مریم عزیز میگه از وختی اومدی بلاگ اسکای قوی نمی نویسی رو یه کوچولو قبول دارم اما مزخرف بودنشو اصلن قبول ندارم ..
این قوی بودن و نبودن مطالب و مقایسه ی اینجا با پرشین رو خود شما باید تو خودت انجام بدی..
به دلت نگاه کن اگه مطالب به دلت نمیشینه بذار به حساب حال و هوای خودت و روحیه ی این روزات نه هیچ چیز دیگه.
شما مگه آدم کوکی هستی که باب دل ما بنویسی یا ننویسی ؟!
من به شخصه همیشه اول این وبلاگو باز میکنم بعد وبلاگ خودمو من حال و هوای این خونه و صاب خونه رو هرجور که باشه دوس دارم اینو جدی میگم..
خود ِ من وختی حالم بده مطالبمم از درجه ی صفر به زیر صفر نزول میکنه!!
اما وختی اوضا ی روحیم خوبه و شارژم مطالبم بیشتر به دلم میشینه و حس میکنم از درجه ی صفر به یک صعود میکنه ! مخاطبامم راضی ترن کامنتامم بیشتر میشه !
همه میان تعریف تمجید میکنن که خوب نوشتی و.. اما این تعریفا تاثیری نداره چون حال من باز یه روز دیگه بد میشه و یه پست دپرسی می نویسم و بقیه باز ناراضین!!
میبینی این که دیگران مطالب آدمو قوی تر بدونن یا ضعیف تر به همون حال و هوا درونیمون ربط داره..البته این نظر مزخرف ِ شخصیه منه!!
خیلی زر زدم ببخشید..
شما هر جور از ما پذیرایی کنی ما راضی هستیم با ور نداری؟ یادته اون روزا پست میذاشتی که توش فقط چنتا نقطه بود؟این جوری...


در هر حال اینجا خونه ی شماس من هم مهمون شما مهمونم از قدیم گفتن دور از جون بقیه خر ِ صاب خونه اس
.
.
.
.
بعد ملت میومدن 200-300 تا کامنت میذاشتن؟!!
خب این یعنی که شما در هر حال برا همه عزیزی و مطالبتم دوست داشتنین.
البته "مزخرف" کلمه ائیه که مریم زیاد استفاده می کنه در مورد همه چیز ... ولی فک نکنم منظور خودش هم مزخرف به معنی واقعیه کلمه بوده باشه !!
من فک می کنم اصلن سیاق نوشته هات فرق کرده و احساس می کنم این تفاوت حاصل یک تغییر درونی بوده .
من هر دو وبلاگ و هر دو شیوه رو دوست دارم.اما مگه تو توی نوشته هات چیزی هستی غیر از خودت؟؟ تو به نظرسنجی احتیاجی نداری چون همیشه خودتی.گاهی پرشور و پرشین بلاگی گاهی آروم و منطقی و بلاگ اسکایی.خودت رو بنویس همین.
قبلانا میومدم اما نظر نمیذاشتم.
اون موقع واقعا با پستاتون شادی و غم رو با تمام وجود میشد حس کرد.نه این که الان نشه ها!نه! اما این که آدم با خوندن یه پست،قهقهه بزنه،با اینکه یه لبخند بشینه رو لبش فرق داره خب!
البته شما استادی!
سلام احوالات عمویی
عمو دیشب نظر گذاشتم و حرفمو زدم اما دلم میخاد بنویسی
همیشه اولین وبلاگی که باز میکنم تو و کیامهر هستین خیلی دوستون دارم و براتون احترام زیادی قایلم هرجور که بنویسی بازم عزیزی
وقتی کسی رو دوست داری....دیگه حرفاش....حرکاتش ...نوشته هاش برات قشنگه...حالا هرچی گفت....هرکاری کرد...دیگه زشتیهاشو ...بدیهاشو نمی بینی.....فقط از اینکه هست خوشی....حتی اگه چراغ خاموش و زیرزیرکی و یواشکی ببینی و بخونیش!
من به خیلی از بچه های بلاگستان و مخصوصا تو ...همچین حسی رو دارم....نه دنبال فضولی تو لحظات زندگی و اتفاقاتتونم ...نه حتی دیگه دنبال شعر خوندن و متون ادبی.....فقط به بودنتون راضیم....حتی به بودنی که مال من نباشه!
درست شدم مثل عاشقی که معشوق رو از دست داده و به شاد بودن و خوش بودنش شاده! و از دیدن دورادورش بیشتر لذت می بره تا حضور آزاردهنده توی لحظه هاش!
البته سوء تفاهم نشه ....از کسی گله ای ندارم...خودم اینطوری خواستم!...ولی دوستتون دارم
عزیزمی رضای نازنین ... چقد کیف کردم اسم و کامنتتو دیدم ... دلم واست تنگ شده افغانی دوست داشتنی من ! ... دلم واسه اون روزامون تنگ شده ... واسه اون دور همی ها و کیک های خاص و خوش سلیقهء تو و بی بی یوسف آباد ... واسه اردک آبی و جلسه شعرایی که سارا خوانی های تو جماعتو می چسبوند به سقف ... یادته رضا ؟ ... واااای ... خلاصه که خیلی خیلی خیلی مخلصتم بچچه !
بعد از اون وقفه ای که پیش اومد خب هنوز انگار خودتو با فضای اینجا وفق ندادی.. انگار عمدن سعی میکنی حضورت تووبلاگ کیامهر بیشتر باشه تا اینجا.. اما خب این سه تصویر کات هایی که مینویسی محشره.. یعنی ظرافتت رو تونوشتن نشون میده..
به نظرم وقتی نوشته ها عوض می شن یعنی این که نویسنده عوض شده...حس و حالش فرق کرده و دنیارو یه جور دیگه می بینه.
در مورد اولولون پرشین بلاگ و بلاگ اسکای هم یه همچین اتفاقی افتاده انگار. خودتون تغییر کردین و نوشته ها هم سبک و سیاق جدیدی گرفتن ...
راستش من هر دورو دوست دارم...
من خعیلی راحتم میشه پیژامه بپوشم؟
حتی می تونی اصلن هیچچی نپوشی !!
هرررررررررررررر خو اون وقت بحث به انحراف کشیده میشه هااا! یه پیژامه به ما بدید که خشتکش سوراخ نباشه تا ما بتونیم راحت نظر بدیم :-))
من اونا رو نخوندم اما اینا رو خوب مینویسی!
جدی میگم
اما موافقم که این اخری لوس بود،که چی حالا .
دلشون نمیخواد بماچن ملت بچه شونو...
اره لوس بود،اما در کل قلمتو دوس دارم...
والا من که کوچیکتر از اونم که بخوام واسه شما نظر بدم ولی حسم بهم میگه همین که الان به این سوال رسیدید که آیا حق با مریم بانو هست یا خودم، خودش نشونه ی خیلی خوبیه...
میدونید، این سوال یعنی اینکه خودتون میخواهید تغییر کنید و این یعنی اینکه اینجا هنوز هم به اندازه ی پرشین واستون مهمه!
من از اواخر پرشین باهاتون بودم ولی به این اعتقاد دارم که چیزی که گذشته، دیگه گذشته... به قول اون بنده خدایی که اسمش رو نمیدونم، "هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند، اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند" !...
واسه همینم من نظرم اینه که هرچه پیش آید خوش آید... مهم اینه که خودتون بخواهید پایان رو چه جوری بسازید! مهم اینه که ما باهاتون میمونیم!!!
بد می نویسید
زشت می نویسید
مزخرف می نویسید
بی ادبانه می نویسید
بی حوصله می نویسید
اصلا جفنگیات می نویسید
برای من به شخصه مهم اینه که می نویسید
مهم اینه که من می یام اینجا پست جدید شما رو می خونم گند می زنم به کامنت دونی شما نظر می ذارم وراجی می کنم
حالا شما دعوا کنید عصبانی شید من باز عین بچه پروو ها تو پست بعدی دوباره اظهار وجود می کنم
تمام این ها رو گفتم که بگم آقا ما شما رو می دوستیم
هراز چند گاهی هم که دست نوازشی از سر لطف و محبت به سر بچه بلاگ ما می کشید کلی خوشحال می شیم
(یا خدا باز زیادی وراجی کردم)
ای داد بیداد من یادم رفت بگم:
مریم بانو جونم به خدا نمی خواستم شما رو زیر سوال ببرم ها فقط راحت حرفم رو زدم همین
(این قلب ها که داره عشقولانه می ره بالا برای مریم گلی ها)
دروووووووووووووووووووووووووود
محسن خودتم میدونی که تفاوت بین نوشته هات و پست هات و شور و شوق مطالب پرشین بلگت با اینجا خیلی فاحش شده.. دیگه واسه چس میپرسی؟
یعنی خودت نمیدونی یه افت کیفیه شدید توی پست هات نسبت به پرشین بلاگ هست؟
اونجا دلی تز مینوشتی.. البته حقم داری٬ من (ما) داریم از دور میبینیم اما واقعن خیلی تغییر کرده نوع کرگکدن بودنت٬ ببین نگفتم نوشته هات (نوع کرگدنیتت)!
.
.
من همیشه با تو راحتم لعنتی