از سردرد سه روزه تا خانم اووووو.F !

سه روزه که سردردای بدی دارم ... هی می گیره و ول می کنه ... از اونجا شروو شد که پریروز صب بیدار که شدم سردرد داشتم ... طرف راست صورتم ... پلک و ابروم و قد یه کف دست اطرافش ... یه درد ناجور درست شبیه اینکه مشت خورده باشه اون قسمت از صورت ... دست که زدم زُق زُق میکرد ... گفتم شاید توو خواب وختی چرخیدم سمت دیوار با مغز خوردم به دیوار و تا ظهر خوب میشه ... ولی نشد ... نشد تا همین الان ... یه وختایی از روز انقد بد می گیره که چشم راستم تار میشه و حس می کنم سمت راست صورتم فلج شده ... منتظرم ببینم توو چن روز آینده خوب میشه یا نه که اگه نشد برم دکتر ... فک کن ... برم دکتر و بفرستتم عکس و سی تی اسکن و ام آر آی و سونوگرافی و ماموگرافی و اینا ! ... بعد یه روز که جوابا رو بردم پیشش و توی مبل چرمی بزرگ و راحتش لمیدم یکی از عکسا رو بگیره بالا سمت نور و با دققت چن دیقه نیگاش کنه و بعد یه آه بلند بکشه و بره پشت میزش بشینه و اینجوری شروو کنه که : متاسفم پسرم ! ... و بعد در حالی که سعی می کنه ژست آدمای دنیا دیده و معنوی رو به خودش می گیره یجوری آروم آروم بهم بفهمونه که دو سه ماه بیشتر وخت ندارم ... بعد من از مطبش بزنم بیرون و گوشی مو خاموش کنم و ساعتها زیر بارون قدم بزنم و شب کنار یه سقاخونه اون پایین مایینای تهرون زیر انعکاس سبز رنگ نور شمعهای دخیل خوابم ببره ...  

دیروز و امروز همش به این چیزای خنده دار فک کردم ... میگم خنده دار چون این خصوصیت آدمیزاده که به هیچ وجه من الوجوه این چیزا رو واسه خودش تصور نکنه ... در حالی که مریضخونه ها لبالب پر از مریضای طفلکیه که سرطان و تومور دارن و چن صباحی بیشتر زنده نیستن ... بلاخره این آدما از فضا که نیومدن ... همین آدمای اطرافمونن دیگه ... بعد به این فک کردم که اگه فرضن یه روز یه همچین چیزی رو بفهمم چقد بده ... بد از این نظر که توی اون دو سه ماهی که فرصت دارم همش می شینم به سرکوفت زدن به خودم که دیدی پسر ؟ ... دیدی سی و شیش سال وخت داشتی و هیچ پخی نشدی ؟ ... خب بده دیگه ! 

پی اووووو.F نوشت ! 

این کیلیپ 25 باند رو دیدید ؟ ... همین puerto Rico البت اگه درست نوشته باشم ! ... اون خانوم  بور قد بلنده که میگه ( اون یه پورتوریکه ) رو دیدید ؟! ... ندیدید ؟! ... حتمن ببینید ! ... جددن من موندم هدف این هنرمندان فقید از ساختن همچین ترانه ها و کیلیپایی چیه آخه ؟! ... بابا مردم جوون عذب دارن ! ... والا بلا درست نیس ! ... انسانی نیس ! ... جوانمردونه نیس ! 

نظرات 52 + ارسال نظر
کاپوچینو سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ب.ظ

ایشالا زودی خوب میشی.
به قول برادرشوهرم یه گاو اینجا ر.ی.د.ه!
(به پورته ریکه میگه!)

مکث سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ http://maks2011.blogsky.com

تو نسبت به کاری که سلول ها دارن توی بدنت می کنن آگاه شدی. این قدم اوله. قدم دوم اینه که به موقع عمل کنی به جای خیال پردازی. دیروز خونه یکی از دوستامون بودیم. دکترا بهش گفته بودن دو ماه زنده ای. الان یک ساله زنده است و سرطان در بدنش مهار شده. بنابراین لطفا از این بیماری این سردرد یک مرض سنگین نساز. برو دکتر ، دارو بهت می دن حتما. بخور. تمیز باش. یعنی گوشت و تمیز کن. قوی باش و فکر کن شاید من که اینها رو می نویسم فردا بدون اینکه جایی م درد بگیره و اگاهی داشته باشم غیب بشم. پس تو نمی تونه طوری ت باشه چون به بدنت اگاه شدی. وقتی هم سردرد داری فکر و خیال اینطوری رو تعطیل کن چون بدن آدم وقتی حالش خوب نیست ذهن عوضی تر می شه و هی اذیتش می کنه . عجالتا بدنت و دریاب که گوشش عفونت کرده یا شایدم سینوس هاش چرکی شده.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.