چن وخته که خونه ادکلن ندارم ... یعنی داشتما ولی بردم شرکت واسه لحظاتِ بعد از سیگارای روی پشتبوم شرکت چون ضایع س جلوی همکارا و استادا و دانشجوهای اناث و ذکور قدیم و جدید ! ... هفتهء قبل یه روز مرخصی گرفتم واسه کارای ماشین و تاکسیرانی ... چون چن روز قبلش بازرس تاکسیرانی توو جمهوری جلومو گرفته بود واس خاطر قدیمی بودن برچسب کرایه ! و کارنامه مو توقیف کرده بود ... باید وخت میذاشتم برای آزاد کردنش ضمن اینکه باید اظهارنامه دارایی رم پر میکردم و تحویل میدادم واسه مالیات سال ۸۹ و بعدشم میرفتم دفتر شرکت واسه تسویهء شارژ ۲ ماه عقب افتادهء تاکسی و خلاصه خوشگل یه روز کار داشتم که هی عقب انداخته بودم و دیگه بیشتر از این را نداشت ... صُب که داشتم میزدم بیرون ورداشتم از این ادکلن جدیدهء مریم که وحید از مالزی واسش آوورده چن تا فس زدم رو لباس فرم تاکسیرانی !
رفتم دفتر شرکت تاکسی گشت توی میدون جمهوری ... ولی از اونجا رفته بودن ! ... آدرس جای جدیدشونو گرفتم و راه افتادم ... اون دفتر بزرگ و شیک طبقهء نهم برج فلان نزدیک میدون جمهوری حالا یه کانکس فلزی فلک زدهء دو طبقه بود توی ترمینال حجاج فرودگاه مهرآباد ... درست بغل پارکینگ تاکسی های سبز فرودگاه که از دور عینهو لونهء زمبورای سبز می مونه ...
توی کانکس غلغلهء راننده ها بود که هر کی یه کاری داشت و همینجوری کله بود که از سوراخ های واحد های مختلف چپیده بود توو واسه سوال و مهر و امضا ... واسه امضای اون نامه کذایی که حکم آزادی کارنامه م بود باید اول از واحد مالی امضای تسویه می گرفتم ... مالی تنها واحدی بود که از اون سوراخا نداشت و باید می رفتی توی اطاق بالا سر خانومه تا کارتو را بندازه ... واستادم توو نوبت تا کار سه تا رانندهء قبل از من تموم بشه ... وختی نوبتم شد رفتم کنار میز بالا سر خانومه سلام دادم و واستادم ... هنوز همون دختر خوش هیکل شیطونهء دفتر میدون جمهوری بود ، بی معرفت اصلن سرشم بالا نکرد ! ... البته حقم داره خدایی ش چون روزی شونصد نفر اونجا میان و میرن همه ام تیریپ راننده تاکسی اصیل و خفن ! همونجور سرپایین پرسید : بله ؟ ... داشتم کارمو واسش توضیح میدادم که یهو سرشو آوورد بالا حرفمو قطع کرد و با یه لحن اسلوموشنی گفت : چه عجب ، خدا رو شکر بلاخره یه نفر اینجا اومد که بوی ادکلن بده ...
اون روز تا عصر داشتم به حرف دختره فک میکردم ... هم از زاویهء خودم هم از زاویهء دختره هم از زاویهء راننده تاکسیای طفلک خسته و خیس عرق توو آفتاب آدم ذوب کن این تابستون لعنتی ...