محسن نوشته : «هستم در ؛ این ؛ دور و وَرها چون کرگدن نباشم ؛ رفتم توو جمع ِ خرها » . از من کچلتر است و یک طاس با اصالت فیلسوف ِ مونـَداران! آقای بزم ِ گـَرها . در کودکی همیشه سوگلی ِ زمان بود با بچه باز ِ زنجان ؛ می رفت او دَدَرها . آن دوره ی طلایی ؛ چون باد رفته اما دارد میان باسن ؛زان ناکسان ؛ اثرها . دپرس شده شدیدن حتی به وقت ریدن می بیند او همیشه ؛ دیوار ؛ جای درها . دیگر نه شوق پرواز ؛ نه قُدقُدای آواز بسته به زیر بیضه ش انبوه ِ بال و پرها . خوانندگان اینجا ؛ دردل امید دارند با مطلب ِ جدیدی جبران کند ضررها .
0-سلام 1-یکم عجیبه ! نیست؟ این وقت روز ... آپ کنین اونم همچین آپی ... در حالی که همین پریروز اپ کرده بودین و حداقل بهونه ای بود برای آپ نکردنتون ... !!! 2-شعر ای آرش خان رفته رفته خیلی عالی تر میشن ... جدا که محشر بوددد ... خدا آخر عاقبتشو ختم به خیر کنه 3-یادمه یه دفعه از جریان این نقطه هایی که وسط پستاتون میذارید گفته بودین ... که تو بلاگ اسکای نمیشه فاصله گذاشت بین سطرا و بجاش از این نقطه ها میذارید و تا قبل اون پست هم سفید رنگ میکردید که متوجه نشیم ... بعدنا که اومدم بلاگ اسکای یکی از اولین جاهایی که انگولکش کردم همین مسئله بود ... منتها برای من اینطوری نشد ... الانم اینطوری ینست و میشه فاصله گذاشت ... نمیدونم شاید بخاطر قالب ... شایدم اصلاحش کرده بلاگ اسکای و این نقطه ها رو برای قشنگی میذارید ! 4- این نیز بگذرد ! 5-هر جا که هستید ... امیدوارم سالم و سلامت باشید ...
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 06:02 ب.ظ
آرش تف تو روحت... کشتی ما رو پسر.. شهید شدیم از خده.. رو.ز تعطیلی کللی بهمون حال مضاعف داری.. دمت گرم پسر . . . . استعداد شعریم الان تحریک جنسی شده بیا با موضوعیت چاقال خوشگل ما مشاعره کنیم
ملت رو جون به لب میکنین از ترس و جرات هم ندارند یه خصوصی ای چیزی بذارن مبادا این حریمی رو که شاید دلتون خواسته دورتون بکشین رو بهش بس احترامی کرده باشند. بعد میاین میگین هستم...... واقعا که........ (آیکون از این مامانهایی که وقتی بچه ای که بر اثر بی مبالاتی خودشون گمش کرده اند رو پیدا میکنند از رو نفهمی و بخاطر شدت آسودگی خیال دو تا سیلی میزنن)
اما وجدانا خیلی خیلی خوبه که هستین (این هم اون بستنی چوبی که بعد از سیلی ها برای رفع عذاب وجدان میخرنند براشون)
یه تحلیل روانشناسانه اجتماعیانه میخواستم بکنم. امیدوارم درست باشه. من فکر میکنم رضایتتون از شغلتون و اون fulfillment ی بهتون میده باعث شده وب اومدنتون کمتر شده باشه.
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 06:30 ب.ظ
دو پستون سفیدش و سینه پر خال موشو ببین بپوش رو سینهتو محسن که رفتم از حال بپوش رو سینتو که کس نبینه بشه مثل من خراب و گرفتار! پبوش سوتین نمره صدو هشتاد و چارتو ٬چاقال کردی تو ما رو بیمار
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 06:32 ب.ظ
تن گل از تو و گل چیدن از من چاقال لب لعل از تو و بوسیدن از من چاقال دو پستونت بده بر دست پاییز تحمل از تو و مالیدن از من چاقال!
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ
روایت دفتر اول حضرت پاییز بر پیر بلاگستان حضرت چاقال که از آرش خوان بشنیده بود و همانا بگفت بر این سکسی چاقال:
شنیدم ز آرش خوان روشن روان که چون سفله را بر کشد آسمان
بکوبد به گوش چاقال دو میخ حدید که حرف حقیقت نداند شنید
برارد به چشمت دو میخ دگر که حق گردد از دیده ات مستتر
یکی سیخ دیگر گذارد نهان که چون حکم شرعت رسد ناگهان
کند در قفایت فرو تا به بیخ که از چشم وگوش ات فتد چار میخ
چوداری تو بر صدر وبلاگت قرار بدان میخ پنجم نظر برگمار.. . . . . . و این روایت همچنان ادامه دارد...
مامانگار
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 07:15 ب.ظ
پاییز بلند ارغوانی قزوینی و اندر پی ِ کانی بر موج دوپستون ِ باقرلو آن دیلم ِ خشتکت برانی . شهوت زده می شوی چرا هی؟ وقتی که تو شعر من بخوانی باید بروی تو آخر ِ صف اندر خم ِ نوبتت بمانی .
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 10:29 ب.ظ
ندانی تو استاد آرش حال خرابم که در این صف من زنبیل گذاشتم
تمام آسمان تعبیر مه مه هاش حواس پرت من درگیر لبهاش
به جان تو دلم بچچه بازی اصلن بلد نیست اگر قزوینی شدم تخصیر کانش
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ
به غلط ز دست دادم سر زلف محسن باقرلوی کلله طاس را که نیازموده بودم دیلم بی قرار خشتک نخفته ام را
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 10:52 ب.ظ
در هر شکن زلف گره گیر سر طاسش دامی است این سلسله یک حلقه بیکار ندارد..
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ
جانها به یاد زلف باقرلو برباد داده ایم ور نیست باورت آرش٬ زنسیم صبا بپرس
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 10:56 ب.ظ
اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ محسن جان ای بی وفا مگرکه من ازاتوی مو کمترم؟!
پاییز بلند
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ
غزلی در مدح و ثنای محسن باقر لو از شاعری در غربت:
ای گیسوان رهای تو باقرلو ٬از آبشاران رهاتر چشمانت از چشمه سارانِ صافِ سحر با صفاتر
با تو برای چه از غربت سائیدگی دست هایم بگویم ؟ ای دوست ! ای از غم غربت من به من آشناتر
من با تو از هیچ ، از هیچ آرشی هراسی ندارم ای ناخدای وجود من ! ای از خدایان خداتر!
ای مرمر سینه ی تو زیر دوش حمام تو وبلاگ کیا با صفاتر از خرمن یاس ، در بستر سبزه ها دلرباتر
ای خنده های زلال تو در گوش ذرات جانم عرعر از ریزش می به جام آسمانی تر و خوش صداتر
بگذار راز دلم را بدانی تو را من دوزز دارم دوززز ای با من از رازهایم صمیمی تر و بی ریاتر
آری تو را دوزز دارم ،وگر این سخن باورت نیست اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر . . . . ای کله طاس زلف پریشان بیا جان مرا امشب پر از این حس نارس کن بیا در قحطی شادی تبسم را تو حادث کن
گلم! فکری به حال این بلاگستان سرد و بی حس کن همین امشب نگاهت را به قلب من اس ام اس کن!
راستش ما عادت نداریم شما رو گوشته و کنار ببینیم نمی دونم تا کی می خواین همون دور و ورا باشین؟ اما محسن باقرلو وسط گود باشه قشنگه شاید این حرف از منی که ۱۰ سال از شما کوچکترم درست نباشه اما می خوام بگم توانایی هاتون و جدی بگیرین.
- گزارشی از فیلم تخریبی و توهین آمیز آرماگدون 4 (پخش از شبکه خبر صداوسیما)
http://nuredarun.blogfa.com
هر جا هستی سلامت باشی دادا محسن..
سلامت باشید ...
باشید همیشه ... لطفا ...
خوب باشید همیشه ... لطفا ...
سلام...
نامرئی بودی ؟!
الهی همیشه باشید
سالم و سلامت
پر از محبت و عشق
پر از مهربونی
پر از دوستی
پر از .....
امیدوارم همیشه سالم و پر انرژی باشید....
چه عجبه ه ه ه ه ه

مردیم بس که هی
آمدیم هی اینجا
را رفرش کردیم
نکنین این کار
هاراااااااااا
خوبیت ت
ندارددد
اوهوم
از بودنت در این دور و ورها به جد حمایت می کنیم...باش...
محسن نوشته : «هستم در ؛ این ؛ دور و وَرها
چون کرگدن نباشم ؛ رفتم توو جمع ِ خرها »
.
از من کچلتر است و یک طاس با اصالت
فیلسوف ِ مونـَداران! آقای بزم ِ گـَرها
.
در کودکی همیشه سوگلی ِ زمان بود
با بچه باز ِ زنجان ؛ می رفت او دَدَرها
.
آن دوره ی طلایی ؛ چون باد رفته اما
دارد میان باسن ؛زان ناکسان ؛ اثرها
.
دپرس شده شدیدن حتی به وقت ریدن
می بیند او همیشه ؛ دیوار ؛ جای درها
.
دیگر نه شوق پرواز ؛ نه قُدقُدای آواز
بسته به زیر بیضه ش انبوه ِ بال و پرها
.
خوانندگان اینجا ؛ دردل امید دارند
با مطلب ِ جدیدی جبران کند ضررها
.
دارم اون آهنگ ریحانا رو گوش میدم.
0-سلام
1-یکم عجیبه ! نیست؟ این وقت روز ... آپ کنین اونم همچین آپی ... در حالی که همین پریروز اپ کرده بودین و حداقل بهونه ای بود برای آپ نکردنتون ... !!!
2-شعر ای آرش خان رفته رفته خیلی عالی تر میشن ... جدا که محشر بوددد ... خدا آخر عاقبتشو ختم به خیر کنه
3-یادمه یه دفعه از جریان این نقطه هایی که وسط پستاتون میذارید گفته بودین ... که تو بلاگ اسکای نمیشه فاصله گذاشت بین سطرا و بجاش از این نقطه ها میذارید و تا قبل اون پست هم سفید رنگ میکردید که متوجه نشیم ... بعدنا که اومدم بلاگ اسکای یکی از اولین جاهایی که انگولکش کردم همین مسئله بود ... منتها برای من اینطوری نشد ... الانم اینطوری ینست و میشه فاصله گذاشت ... نمیدونم شاید بخاطر قالب ... شایدم اصلاحش کرده بلاگ اسکای و این نقطه ها رو برای قشنگی میذارید !
4- این نیز بگذرد !
5-هر جا که هستید ... امیدوارم سالم و سلامت باشید ...
آرش تف تو روحت... کشتی ما رو پسر.. شهید شدیم از خده.. رو.ز تعطیلی کللی بهمون حال مضاعف داری.. دمت گرم پسر
.
.
.
.
استعداد شعریم الان تحریک جنسی شده بیا با موضوعیت چاقال خوشگل ما مشاعره کنیم
خوبه والا x-(
ملت رو جون به لب میکنین از ترس و جرات هم ندارند یه خصوصی ای چیزی بذارن مبادا این حریمی رو که شاید دلتون خواسته دورتون بکشین رو بهش بس احترامی کرده باشند. بعد میاین میگین هستم...... واقعا که........ (آیکون از این مامانهایی که وقتی بچه ای که بر اثر بی مبالاتی خودشون گمش کرده اند رو پیدا میکنند از رو نفهمی و بخاطر شدت آسودگی خیال دو تا سیلی میزنن)
اما وجدانا خیلی خیلی خوبه که هستین (این هم اون بستنی چوبی که بعد از سیلی ها برای رفع عذاب وجدان میخرنند براشون)
یه تحلیل روانشناسانه اجتماعیانه میخواستم بکنم. امیدوارم درست باشه. من فکر میکنم رضایتتون از شغلتون و اون fulfillment ی بهتون میده باعث شده وب اومدنتون کمتر شده باشه.
همیشه باشید انشاءالله.
ی که بهتون *
ببخشید!
دو پستون سفیدش و سینه پر خال موشو ببین
بپوش رو سینهتو محسن که رفتم از حال بپوش
رو سینتو که کس نبینه بشه مثل من خراب و گرفتار!
پبوش سوتین نمره صدو هشتاد و چارتو ٬چاقال کردی تو ما رو بیمار
تن گل از تو و گل چیدن از من چاقال
لب لعل از تو و بوسیدن از من چاقال
دو پستونت بده بر دست پاییز
تحمل از تو و مالیدن از من چاقال!
روایت دفتر اول حضرت پاییز بر پیر بلاگستان حضرت چاقال که از آرش خوان بشنیده بود و همانا بگفت بر این سکسی چاقال:
شنیدم ز آرش خوان روشن روان
که چون سفله را بر کشد آسمان
بکوبد به گوش چاقال دو میخ حدید
که حرف حقیقت نداند شنید
برارد به چشمت دو میخ دگر
که حق گردد از دیده ات مستتر
یکی سیخ دیگر گذارد نهان
که چون حکم شرعت رسد ناگهان
کند در قفایت فرو تا به بیخ
که از چشم وگوش ات فتد چار میخ
چوداری تو بر صدر وبلاگت قرار
بدان میخ پنجم نظر برگمار..
.
.
.
.
.
و این روایت همچنان ادامه دارد...
...سلام محسن خان..
...برم بخونم پستو ..برمیگردم..
شعرارووووووووووووووووووووو =))
آررررش =))
محسن =))
کلافه شدیم هرچی صفحه رو باز کردم و سفید بود ممنون که اطلاع دادی
ابیاتی از دفتر اول روایت نصیحت حضرت پاییز محسن باقرلو را که چنین نکته ها هست در نخته ها...
دو نخته فراز و دو نخته زمین
میانش هستیم همین دور و ورها همین!
سه نخته یمین و سکوتی بس عمیق
ورایش ز قزوین میرسد جیغ های هزین
چنین نخته ها نخته چینت میکنند
همان یک نخته ی آغازینت را با میخ میکنند
چو خاموشی گزینی در این سرا
بیاید ز ما تحتت خون آخرا
نصیحت شنو ای طاس اصیل
ز این مسکوت پیش از طوفان بپرهیز همین
چو آید روزی که باز نا کسان
به دست باد سپردند همی دودمان
به جان باسنت تیغ میکشند
همی سینه هایت را به نخجیر می کشند
بسوزانند پر و بال زیر بیضه ات
بشورند با سنگ حمام شومبوله ات..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ادامه دارد
.
.
.
.
.
.
توضیح:
بسوزانند پر و بال زیر بیضه ات
بشورند با سنگ حمام شومبوله ات
اشاره به عدم کارایی ماشین لباس شویی درجهت شستشوی شوشول محسن به راهنمایی خاله نرگس!
انشاالله هر کجا که هستی خوش و خرم باشی
به به

چقدر شاعر عرفان مسلک داشتیم این دور و برا
بودنتان مستدام
پاییز بلند ارغوانی
قزوینی و اندر پی ِ کانی
بر موج دوپستون ِ باقرلو
آن دیلم ِ خشتکت برانی
.
شهوت زده می شوی چرا هی؟
وقتی که تو شعر من بخوانی
باید بروی تو آخر ِ صف
اندر خم ِ نوبتت بمانی
.
ندانی تو استاد آرش حال خرابم
که در این صف من زنبیل گذاشتم
تمام آسمان تعبیر مه مه هاش
حواس پرت من درگیر لبهاش
به جان تو دلم بچچه بازی اصلن بلد نیست
اگر قزوینی شدم تخصیر کانش
به غلط ز دست دادم سر زلف محسن باقرلوی کلله طاس را
که نیازموده بودم دیلم بی قرار خشتک نخفته ام را
در هر شکن زلف گره گیر سر طاسش دامی است
این سلسله یک حلقه بیکار ندارد..
جانها به یاد زلف باقرلو برباد داده ایم
ور نیست باورت آرش٬ زنسیم صبا بپرس
اذنم بده که زلف تو را آورم به چنگ محسن جان
ای بی وفا مگرکه من ازاتوی مو کمترم؟!
غزلی در مدح و ثنای محسن باقر لو از شاعری در غربت:
ای گیسوان رهای تو باقرلو ٬از آبشاران رهاتر
چشمانت از چشمه سارانِ صافِ سحر با صفاتر
با تو برای چه از غربت سائیدگی دست هایم بگویم ؟
ای دوست ! ای از غم غربت من به من آشناتر
من با تو از هیچ ، از هیچ آرشی هراسی ندارم
ای ناخدای وجود من ! ای از خدایان خداتر!
ای مرمر سینه ی تو زیر دوش حمام تو وبلاگ کیا با صفاتر
از خرمن یاس ، در بستر سبزه ها دلرباتر
ای خنده های زلال تو در گوش ذرات جانم عرعر
از ریزش می به جام آسمانی تر و خوش صداتر
بگذار راز دلم را بدانی تو را من دوزز دارم دوززز
ای با من از رازهایم صمیمی تر و بی ریاتر
آری تو را دوزز دارم ،وگر این سخن باورت نیست
اینک نگاه ستایشگرم از زبانم رساتر
.
.
.
.
ای کله طاس زلف پریشان بیا جان مرا امشب پر از این حس نارس کن
بیا در قحطی شادی تبسم را تو حادث کن
گلم! فکری به حال این بلاگستان سرد و بی حس کن
همین امشب نگاهت را به قلب من اس ام اس کن!
سلام
برقرار و مستدام باشید.
راستش ما عادت نداریم شما رو گوشته و کنار ببینیم
نمی دونم تا کی می خواین همون دور و ورا باشین؟
اما محسن باقرلو وسط گود باشه قشنگه
شاید این حرف از منی که ۱۰ سال از شما کوچکترم درست نباشه
اما می خوام بگم توانایی هاتون و جدی بگیرین.
هر چند نامرئی هستین ولی باز هستین. غنیمته.