آدم وختی خبرها را دمبال می کند جز حرص خوردن و دیوانه شدن چیزی عایدش نمی شود ... مثلن دو تا خبر می خوانی که توی اولی امام جمعهء رامهرمز از ترویج موسیقی و آموزش رقص در مهد کودکها به شددت ابراز ناراحتی کرده و توی دومی سرپرست سازمان بهزیستی اعلام کرده مجوز فعالیت مهد کودکهایی که رقص آموزش می دهند به جرم غیر دینی و غیر اخلاقی بودن باطل خواهد شد و بعد گفته که سازمان بهزیستی به دمبال اجرای آموزشهای دینی در مهد کودکهاست و لذا تلاش خواهد کرد تا از این به بعد مهد های مساجد و قرآنی فعال تر شوند ...
الان من دلم می خواهد قد بیست صفحه اینجا را سیاه کنم و داد بزنم ... فریاد بزنم ... ولی چه فایده ... بی خیال ... هم عفت کلام بی عفت می شود و هم حوصلهء شما سر می رود ... خودتان قد بیست صفحه بخوانید ناگفته و نانوشته ...
.
امروز آمار بازدیدهای اینجا 200 هزار را رد کرد و این یعنی که در این کمتر از یکسال دویست هزار بار شما تاواریش های باعشق درب کهنه و چوبی این خانه را دق الباب کرده اید ... بی تعارف اگر در این مدت صاحبخانه مثل خودتان باعشق و مشتی نبوده به بزرگی خودتان ببخشید ... اگر یک روز سرخوش و شنگول بوده و بازی راه انداخته و فرداش غمباد و لالمانی گرفته ... اگر هر بار بعد از خواندن اراجیفش بیشتر از بار قبل احساس مغبونیت کرده اید ... اگر بعد از آن خداحافظی کذایی لعنتی دیگر هیچوخت آن آدم قبلی نشده ... اگر کم کم رنگِ بودنش پریده و کمرنگ شده ... اگر حرفهاش روز به روز تکراری تر و کوتاه تر شده و قلمش روز به روز تلخ تر ... اگر حال و روزش شده شبیه این شعر مایاکوفسکی که می گوید : غمگینم چونان پیرزنی که آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد پسرش نیست ... اگر ... اگر ... خلاصه ببخشید .
اووووووووووووووووووووول !
غمگین نباش پسرخاله دنیا خیلی کوتاهه
یه سوال من الان سوم حساب میشم ؟
نه من دووم ام چون این علی آقا دوبار نظر داده ! بهش یاد بدین همه حرفاش رو توی یه نظر بچپونه !
اصلا من اولم چون این علی آقا با شما نسبت فامیلی دارن !
آهان حالا خوب شد !
اگه این امام جمعه پدر** رو پیدا کردی نگهش دار منم میخوام انگشت هامو بکنم تو چشماش !
عوضی !
فقط کتاب مداحی رو مهد کودک ها کم دارن !
این بچه ها چه غلطی بکنن ؟
هر چند عادت کردیم بیایم نظر بدیم و شما به روی مبارک نیارین !
اما خوب گفتنش که ضرر نداره !
ما آپیم ! خواستین بیاین بگین یه گاوی چیزی جلوی پاتون سر ببریم !
این حرفا چیه محسن خان!
خیلی هم خوب مینویسین!
اینجا که میام لال میشم!
یعنی زبونم نمیچرخه که کامنت بذارم!
دست خودمم نیست!
اما الان گفتم یچی گذاشته باشم دیگه!
من هم با عسل خانم موافقم
بیچاره بچه ها چیکار کنند؟
راستی عسل خانم شما دوم هستین نه اول ونه سوم
آقا محسن شما بهترین نویسنده در بلاگستان هستین
البته آقا کیامهر هم بعد از شما بهترین نویسنده بلاگستان است
انشاالله آمار بازدید های وبلاگ شما از۹۰۰۰تا هم رد بشه
علی جون جیگر طلا !
عزیزم تو به من لطف داری ولی ما کجا و ساحت مقدس و آستان کبریائی حضرت والا کیامهر خان باستانی کجا ؟!
ضمنن فک کنم منظورت ۹۰۰۰۰۰ هزار بود صفرشو جا انداختی مگه نه ؟!! ( آیکون چشمک زدن یک خود شیفته ! )
از این خبرا ک زیاده جناب محسن ! زیاد خون خودتو ب جوش نیار و تا میتوانی عفتکلام را حفظ کن ! هرچند من قد بیست صحفه خواندم نانوشتهات را !
آدم لالمونی میگیره وختی از این دست اخبار میشنفه!
«غمگینم چونان پیرزنی که آخرین سربازی که از جنگ برمیگردد پسرش نیست» چقدر چسبید!
ه ه شه جالب تا حالا این شعر رو نشنیده بودم
و چه با حالم بود:)
بله آقا محسن شما راست میگین
من دو تا صفر جا گذاشتم که انشاالله از ۱۰۰۰۰۰۰ تا هم بگذره
علی جون ؟!
حالا درسته ما کلی اختلاف سنی داریم حاج آقا !
ولی کدوم پسرخاله رو دیدی با پسرخاله ش انقد رسمی حرف بزنه قربون تو گل پسر برم من ؟!!
یعنی الان دوست داشتم این رئیسه بود یه سری عملیات آدم روش انجام بده!!!
مرتیکه !!
رفیق ! عزیز ! شهریار ! تو باش همین مارا بس ... خوب بودنت خوبمون میکنه ...
پسرعمه ی عزیزم ( این آخری فقط در جهت آتش سوزی محسن پاییز بلند می باشد و اعتبار دیگری ندارد )
دختر دایی جان !
شما خودتو کنترل باش !!
خوبیت نداره اون یه سری عملیات رو بذار به عهدهء ما !!!
ماشالله علی :دی
آدم میبینه علیو یاد جوونیای دختر آبانی خودش میفته ( آیکون پیرزن عصا به دست درحالیکه دماغش داره میخوره زمین از فرط تا شدگی :دی )
هییییییییییییییی ... یاد اون دوران رندسازیمون افتادیم برادر !
اون قسمت اول پست رو بیخیال میشم که عفت خانوم بی عفت نشه!
اما قسمت دوم پست رو عشق است.....
شاید عرض ارادت ما به شما یه جورایی تکرار مکرراته....احترام و ارادت ما به شما که تکراری و مادام العمره و در این شکی نیست و ببخشین این بخش تکراری وجود ما رو....اما چیزی که الان میخوام بگم رو تا حالا نگفتم....
تو سرمایه گذاری میگن "چند سال اول شما سخخخخت کار میکنین و کم به دست میارین،بعد از یه مدت شما خیلی کم کار میکنید و زیاااد به جیب میزنید".....حالا حکایت شماست....شما ده یازده سال به شددت نوشتین و قلم زدین و از جون مایه گذاشتین واسه بلاگستان و اهالیش،حالا موقع دروی محصوله...ده یازده سال آبرو و عزت جمع کردین و شب و روزتون رو گذاشتین پای دلخوشی دیگران...حالا دیگه وقت دیدن نتیجه ست...نتیجه هم واضحه...شما چه بنویسین،چه ننویسین،چه ده صفحه بنویسین و چه یه خط،چه غمگین بنویسین و چه شاد،ما دوستتون داریم و جاتون توی دل ماست...همین که حس کنیم بودنتون رو عالیه...
سایه تون مستدام باشه الهی....ایشالا روزهای زندگیتون قشنگ باشن و دلتون شاد شاد باشه......
ولی انصافن توی این پست
اون قسمت مهد کودک نیاز مبرم به کامنتای محسن فرانسوی داره !!
مرسی الههء عزیز ... مرسی نازنین ...
خدا از برادری کمت نکنه پسرعمه جان ! ( کو پس این پاییز بلند :دی ! )
الههههههههههههههههههههههه ماچ به لپت ... حرف دل هممونو زدی
قربونت برم فریبا جونم.....
منم از زبون همه گفتم....دل اهالی اینجا مثل آینه ست و حرفای دلشون پیداست....هممون آقا محسن رو دوست داریم...تاج سر ماست شهریار بلاگستان...تا همیشه هم همینجور میمونه
اولا اینکه
تعداد بازدید های شما الان از ۳۰۰ هزار تا هم گذشته و من حاضرم این را به شما ثابت کنم که این وبگذر آمارش غلط است
خودتان برای امتحان می تونید قالب وبلاگ را کپی کنید محض فراموش نشدن
بعد یک قالب دیگر انتخاب کنید تا امار دقیق وبلاگ توی قالب نشان داده شود
بنابراین باید ۳۰۰ هزار بار عذرخواهی کنید از دوستانی که دم به دقیقه می آیند اینجا و شما را دوست دارند و نوشته های شما را عاشقانه می خوانند و شما هی مدام می گویید ارزش خواندن ندارند
بله قربان
شما نفس بلاگستانی
عشقی
و هر چی بنویسی خوب است بی تعارف
حتی اگر فکر کنی که خوب نیست
دوما هم ندارد
شما جیگر مائید جناب باستانی !
و ما خاک کف دمپایی دم درتون !!
شما هر جوری که باشی و هر جور که بنویسی و هر جور که در و دیوار این خونه باشه ..چون درش به روی همه بازه دوست داشتنیه ....مثل صاحب خونه ی بد قلقش که دوست داشتنیه ...خلاصه خواهش جناب ...۲۰۰بار
خوبه که سپهر مهد کودکش تموم شد ..اون سالا که سپهر می رفت موسیقی و محیط شادی داشت و سپهر از اونجا موسیقی رو شروع کرد ...الان وضع خیلی خراب شده ..
سلام عرض شد.
الهه ی نازنین گفتنیها رو گفت, هر چند که من فقط چند ماهه که با بلاگستان و "شهریارش" آشنا شدم .
محسن خان, "بودنتون" مهمه. همینکه هستین و بچه ها با نوشته های از ته دلتون , خیلی وقتها, خودشون رو می بینن, خودش نعمته. این ماییم که باید 200 میلیون بار ممنون شما و مهمون نوازی هاتون باشیم
از ته دل روزهای پر از خوشی و شادی رو براتون و مریم بانو آرزومندم. تا همیشه, تا ابد, شاد و سرحال باشین
همین که هنوز مرد نوشتنی بعد از ۱۰ سال خیلی حرفه
حالا چه تلخ و چه شیرین
دمت گرم تاواریش
در مورد اول هیچی نمیگم به همون دلیل عفت عمومی..غیر از اینکه تو روحشون...یه جا هم که بچه هامون حال میکنن میخوان جلوشونو بگیرن....لابد آقایون بارقص یه مشت بچه تحریک میشن..!!
در مورد دوم...اشتباه نمیکنید؟ خود من روزی دوبار حداقل وبلاگ شما رو باز میکنم...به نظر باید بیشتر باشه آمارتون...!
این حرفا چیه قربان؟ وجود شما اینجا یه دلگرمیه..یه شور و حال خاصه..همه آدما روزای ابری دارن..همه یه وقتایی کلافه ان..
واسه خواننده های شما همه احوالتون عشقه......
امیدوارم همیشه شاد باشین و از احوال خوشتون اینجا بخونیم..
شما عزت بلاگستانید قربان...(من اصلا اهل غلو نیستم..این عقیده امه..)
دیگه سر زدن به وبلاگ شما و آقای کیامهر که البته ایشون معمولا جواب کامنت ها رو نمی دن ( احتمالن سرشون خیلی شلوغه ) شده یه عادت البته عادتی که تکراری نیست و هنوز هیجان داره و قلم توانای شما باعث این جریان شده حتی اگه یه جمله باشه
ممنون از اینکه با تمام مشغله ها و درگیری های فکری لطف می کنید و به مخاطبتون هم اهمیت می دید
برقرار باشید
نه بابا اینجوریام نیست ... ولی
مرسی از همه تون ... لطف دارید یه دنیا ...
قسمت اول: من هیچوقت حتی تا سوم چهارمم بچمو نمیفرستم مدرسه. خودم یادش میدم!
قسمت دوم: فقط دلم گرفت... نه به دلیلایی که اینجا کامنت گذاشتن...
متاسفانه من اون روزهایی که میفرمایید بازی راه می انداختید با اینجا آشنا نبودم ولی از تعریف های دیگران و از این همه مرامی که دارید میشه فهمید که نویسنده اینجا که شخص شخیص شما باشید اونقدر ارزشمند هست که حتی اگه یک کلمه بنویسه بازم می ارزه به پستهای چند پاراگرافیه خیلی های دیگه.
در مورد اولی که نمیشه حرف زد چون فقط باید فحش داد به مقام والای ...در تخصص جناب پاییز بلند...
اما در مورد دومی شما به گردن تک تک آدم هایی که تو لیست دوستانتون هستن حق دارین.مطمئنم یه روز به اون دوران برمی گردین.الان شما در حال استراحت هستین.
درضمن به عنوان کسی که به عفت کلام خیلی اهمیت میدم می خواستم ازتون تشکر کنم چون عفت کلام و رعایت کردین.انتقاد کردن اینطوری خیلی دلچسبه.
من اولین باره می بینم کسی از کسایی که 200 هزار بار با عشق اومدن جایی معذرت می خواد
شما دیده بودید ؟
الهی چرخ این خونه ی مجازی همش براتون بچرخه و پر از عشق باشه
در مورد قسمت دوم مطلیتون, الهه خانم خیلی قشنگ حرف دل همهء ما زده اند. علاقه و ارادت خواننده هاتون به شما بخاطر نوشتن یا ننوشتنتون نیست. بخاطر صرف محسن باقرلو بودنتونه. حالا میخواهید یه خورده کمتر بنویسید, میخواهید یه خورده بیشتر.
در مورد قسمت اول هم, شرم بر این بیشرفها باد که به همهء زیبائیها از دریچهء چشم کثیفشان نگاه می کنند و همه چیز را مثل خودشان ناپاک می پندارند. شما الآن یک بچهء دو ساله که هیچ تعلیمات دینی و عیر دینی و حلال و حرام ندارد را بیاورید و برایش یک موسیقی شاد بگذارید و مثلا یک نوحه. ببینید به کدام متمایل است؟ آیا چیزی غیر از فطرت کودک, او را متمایل به آن میکند؟
بروند از خدا ایراد بگیرند که این فطرت را در نهاد بچه گذاشت برای لذت بردن از موسیقی و شادی. لعنت.........
من اگه این آماررو به ۱۰۰۰۰۰۰تا نرسوندم
حالا میبینید
من شب زنده داریام حرف نداره
۱۰۰۰۰۰۰تا
نبوووووووووود؟
به قول دختر عمه ی گرمتان، شما باش همین مارا بس
متاسفم واسه همچین ادمایییییییییییییییییییی
تموم حرفها رو بچه ها گفتن تو اینا هیچ شکی
نیس.........ومطمئن باشین که کسی هم
نمیخوادحرف الکی بزنه و یا زبونم لال پاچه
خواری کنه.....چیزی که عیان است چه
حاجت به بیان است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
آقا لپ کلوم:ای ضرباااااااااااان قلب
بلاگستان باشیدکه حیات و ممات
بلاگستان به حضور شما بسته
است....پس لطفا باشید که
بلاگستان بی حضورتان به
اغما و کما می رود.....
اوهوم م م م م م م
یاحق...
آقا همه رو گفتن دیگه ... ما ترجیح میدیم فقط تایید کنیم
سلام آقا...
کاش بدان اید که نوشتن تان چه قدر خوب است و چه جایی که پر کرده اید در این دنیا که هیچ کس هیچ جایی را پر نکرده...
اعرتاف می کن ام همان گونه که باها گفته ام صبح مان با باز کردن وبلاگ شما اغاز می شود و شب هامان به نگاه کردن و رفرش کردن این صفحه. القصه دل مان با شما می تپ اد و کاش همیشه بتپ اد. هم دل شما و هم ما...
قلم تان پایدار شهریار بزرگ بلاگستان...
سلاااام
خب تو خودت هم قدر همون 20 صفحه اینجا کامنت فرض کن چون با زبون و البته دست روزه! درست نیست من فحش بنویسم! هرچند فحش دادن به اینا حقه!
آقا ما زیاد کامنت نمیذاریم ولی خواننده یتان هستیم هااااا...
گفتم که اگه یه وقت قرار شد به خواننده ها حالی بدهید ما رو هم در لیست قرار دهید! پلییییییییز!
محسن خان پاقدم رو حال کردی ؟
میف کردی ؟
یهو همه کر ولال ها به حرف اومدن !
خدایا کرولال های ما هم به حرف بیان !
راستی ممنونم که بهم سر زدی !
بعدشم ! به این علی آقا بگو من اولم چون اینطور که بوش میاد ایشون از آپ شما خبر داشتن !
در ضمن ، بچه جان توی این مملکت هیچ کس حق حسادت به کیامهرخان را ندارد !
ما ها که میریم گدایی نظر کنیم برای کامنت دونی هامون بیجا میکنیم به ساحت مقدس ایشون رشک بورزیم !
افتــــــآد ؟
مورد اول رو بی خیال که خون آدم رو به جوش می یاره ... آدم واقعا دلش می خواد دهنش رو باز کنه و اینقده داد بزنه که ...(هیچ کس هم نه فقط من داد بزنم ها ...)
اما مورد دوم : کامنتها رو خوندم و یه دنیا لذت بردم شهریار بلاگستان چیزی نمونده که من بخوام بگم الهه که سنگ تموم گذاشت من فقط باز تکرار مکررات می کنم که بودنتون غنیمته ...
سلام...
..بازم میگم..کاش محسن سالهای 86-87و اون قلم و کامنتهای بی نظیرش الان هم بود...ومی نوشت..اما خب توی دوستی و علاقه و پایبندی.. دیگه این صحبتها نیست !!
دوستی یعنی در شادی و غم..در خوشی و ناخوشی..در همه چیز.. دوستیم و دوستت داریم..و هستیم ...
برای منی که رقص بخش مهمی از معنای زندگیشه واقعا تف تو.....
استغفرالله شهریارا!!!!!!!!
سلام
محسن باقرلو ، محسن باقرلو ها ، همین که بنویسند غنیمت است
دیر به دیر نوشتن ، تلخ و شیرین نوشتن را حرجی نیست ، ناگذیر است انسان ...
پاینده باشید
سلام
محسن باقرلو ، محسن باقرلو ها ، همین که بنویسند غنیمت است
دیر به دیر نوشتن ، تلخ و شیرین نوشتن را حرجی نیست ، ناگذیر است انسان ...
پاینده باشید