چه پست زیبایی نوشتید "کیامهر یا بابک" "باستانی یا اسحاقی" مهم بودنه...مسئله این است!! سخته عادت کردن به اسم جدیدشون ولی...عادت کردن به جای خالیشون خیلی سخت تر بود....خیلی
چقدر خوشحالم که توی این زمونه آدمخوار به قول شما؛ افتخار بودن در کنار شما بزرگان رو دارم؛ حتی به صورت مجازی ! امیدوارم که در وبلاگ جدید براشون روزهای قشنگی رقم بخوره.
اینجوری که میگی نیست... چون اینا با هم فرقی نمیکنه...اگه فرقی نمیکرد که عوضش نمیکرد...لابد یه فرقی میکرده که خواسته دیگه اون نباشه دیگه... ممکنه بابک اسحاقی بعد از چند روز و هفته و ماه حسابی جا بیفته و حتی خیلی محبوبتر از کیامهر باستانی بشه ولی قطعا هیچوقت کیامهر باستانی نمیشه...چون خیلی خاطره ها با اون اسم توو خاطر بچه ها ثبت شده...خیلی حرفا...خیلی آشناییها...بازیها...شوخی ها...با اون اسم بوده...
و اینجوری که میگی هست... چون "مهم حضور و بودن انسان شریفی ست در جمعمان"... چون گاهی لازمه پرونده یه چیزی بسته بشه تا بشه چیز تازه ای رو شروع کرد...
به هر حال ما دوستش داریم و بعنوان یه خواننده نیمه خاموش وبلاگش منتظر رونق گرفتن این خونه جدید و رو شدن تک خالهای شیرین حسهای بینظیر این مرد دوست داشتنی بلاگستان هستیم...
یعن من موندم حمید خان چه جوری میخونن پست ها رو که خیلی وقتا به چیزی اشاره میکنند که اصلا شاید حتی خود نویسنده ی مطلب هم بهش فکر نکرده باشه..چیزی رو از دل مطلب بیرون میکشند که کسی حتی شک به بودنش هم نداشته.. راستش میترسم از نگاه موشکافانه شون به آدمها!!!!
نه... گفته بودم کارت دارم. حس اگزیستانسیالیسم سارتری عین خوره افتاده به تیر چراغ برق کویر. تکلیف منو روشن کن... اگه قراره کویرو با انتظار کشیدنم آباد کنم که یا علی آبادی- اگه نه که غذام داره ته میگیره. پاشو برو زیر ناخوناتو تمیز کن تا نفهمن چیکار کردی... تفکرت سلامت. هرچی گفتن زیر بار نرو گل پسر بابای آبجی خودت. دوس...ت داری...میم مثل من
دستتان درد نکند محسن خان. جمعی را از چشم به راهی در آوردید.
دستت درد نکنه محسن جان
سخته که از این به بعد بابک صدام کنی نه ؟
چه بی سر و صدا !
ممنون که خبر دادین
چه پست زیبایی نوشتید
"کیامهر یا بابک"
"باستانی یا اسحاقی"
مهم بودنه...مسئله این است!!
سخته عادت کردن به اسم جدیدشون
ولی...عادت کردن به جای خالیشون خیلی سخت تر بود....خیلی
مرسییییییییییییییی
چقدر خوشحالم که توی این زمونه آدمخوار به قول شما؛ افتخار بودن در کنار شما بزرگان رو دارم؛ حتی به صورت مجازی !
امیدوارم که در وبلاگ جدید براشون روزهای قشنگی رقم بخوره.
منم خوشحالم خیلی
مرسی ......... خبر خوبی دادید ........ دستتون درد نکنه ..... ولی چرا انقد اروم ؟
khobe ke hastttttttttttttttttttttttttttttttt
bayad bashe
هم اینجوری که میگی هست و هم نه...
اینجوری که میگی نیست...
چون اینا با هم فرقی نمیکنه...اگه فرقی نمیکرد که عوضش نمیکرد...لابد یه فرقی میکرده که خواسته دیگه اون نباشه دیگه...
ممکنه بابک اسحاقی بعد از چند روز و هفته و ماه حسابی جا بیفته و حتی خیلی محبوبتر از کیامهر باستانی بشه ولی قطعا هیچوقت کیامهر باستانی نمیشه...چون خیلی خاطره ها با اون اسم توو خاطر بچه ها ثبت شده...خیلی حرفا...خیلی آشناییها...بازیها...شوخی ها...با اون اسم بوده...
و اینجوری که میگی هست...
چون "مهم حضور و بودن انسان شریفی ست در جمعمان"...
چون گاهی لازمه پرونده یه چیزی بسته بشه تا بشه چیز تازه ای رو شروع کرد...
به هر حال ما دوستش داریم و بعنوان یه خواننده نیمه خاموش وبلاگش منتظر رونق گرفتن این خونه جدید و رو شدن تک خالهای شیرین حسهای بینظیر این مرد دوست داشتنی بلاگستان هستیم...
یعن من موندم حمید خان چه جوری میخونن پست ها رو
که خیلی وقتا به چیزی اشاره میکنند که اصلا شاید حتی خود نویسنده ی مطلب هم بهش فکر نکرده باشه..چیزی رو از دل مطلب بیرون میکشند که کسی حتی شک به بودنش هم نداشته..
راستش میترسم از نگاه موشکافانه شون به آدمها!!!!
دوست داشتم همون کیامهر باستانی بمونه.
حتی اگه تو توو 40 سالگی هم اسمتو عوض کنی و مثلا بذاری شیرین، قدیمیا هنوز همون صغری صدات می کنن.
ممنون از اطلاع رسانی جناب باقرلو
خوش خبر باشی محسن خان
خوشحالمون کردی خدا خوشحالت کنه
نه...
گفته بودم کارت دارم.
حس اگزیستانسیالیسم سارتری عین خوره افتاده به تیر چراغ برق کویر.
تکلیف منو روشن کن... اگه قراره کویرو با انتظار کشیدنم آباد کنم که یا علی آبادی- اگه نه که غذام داره ته میگیره.
پاشو برو زیر ناخوناتو تمیز کن تا نفهمن چیکار کردی...
تفکرت سلامت. هرچی گفتن زیر بار نرو گل پسر بابای آبجی خودت.
دوس...ت داری...میم مثل من