من گیج شدم! فقط اصلاحو گفتی دیگه!!؟! منظورت که واسه وبلاگتم نبود، هوم؟؟
آرشمیرزا
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ
بی تعارف از این جور حرفا و آپدیتا اصلن حال نمی کنم. انتظار معجزه ازت نداریم خودت باش همین!
این جور آپدیتا یعنی چجوری ؟ مگه نوع و مدل و سبک خاصیه ؟ اینم یه سری حرف از حرفای منه مث همیشه مگه چجوریه ؟ اصلن مگه من همیشه جور خاصی باید حرف بزنم ؟ اتفاقن مشکل دقیقن همینجاس که شماها منو همیشه اونجوری می خواید که شناختید و توو ذهنتون ثبت شدم ... شماها منظورم کلی یه ها ... توی نوعی ... وختی میگی اینجور یعنی یجوریه که مال من نیست سبک من نیست مطلوب شماها نیست ... واسم خوبیت نداره !
مهدی لبخند
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 ساعت 01:40 ق.ظ
سلام دادا محسن دم شما گرم که به بنده افتخار میدید و نگاهی میکنید مارو بنده ی حقیر کوچیکتر از اونی هستم که بخوام شما بزرگوارو نصیحت کنم اما دادا جون خیلی خیلی داری نیمه ی خالی لیوانو مشاهده میفرمائید اصلاح میتونه با مثبت فکر کردن شروو بشه با دیدن نظر شصتا آدم درباره پستای روزانه وبلاگ شما که از دپ زدنت دپاندیسشون درد فوکوله و... من که شخصا اعتقاد دارم آدم باید هر لحظش با لحظه ی گذشته فرق داشته باشه بجنگه و بر غمها غلبه کنه مثلا میتونستی بگی قالب جدیدت مبارک حاج آقا ببخش منو پرحرفی کردم دوست دارم به ارتفاع برج میلاد
آرشیوها همیشه تو همین روزاس که به داد آدما می رسن.حتااااااا اااگه تلخ باشن یا گریه دااااااااار خوندنشون هم چین دل آدمو قلقلک می ده که خوشت میاد هی مرورش کنی مث الان که هی دوس داااااااارم کامنت ِ آرش خانوهی مرور کنم حتاا اگه نصفه ه ه ه نیمه ازش سررردرر بیااااارم یاحق...
پاییز بلند
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 ساعت 03:01 ق.ظ
خبر بدی برات دارم این ادامه دار نخواهد بود . اصولا آدمیزاد جماعت اصلاح پذیر نیست و همونطور که به دنیا میاد از دنیا می ره و هیچگاه خودش رو تغییر نمی ده . یعنی اگر دست خود آدم باشه هیچگاه هیچ تغییر رفتاری ایجاد نمی شه و هرگونه اصلاحات موقتی خواهد بود . مثل همین رژیمی که عادت داریم ساتلی یکبار بگیریم و بعد گند می زنیم توش ! آدمیزاد به اختیار خود اصلاح نمی شه مگر اونکه مجبور باشه
شروع اصلاح و اصلاح پذیری و ادامه اش ... سخته ... چقدر اون کامنتی که آرش میرزا از آرشیو خاطرات بیرون کشیدن قشنگ بود (آیکون بچه ای که داره اصلاح می شه و حرف گوش می کنه)
هم با تو موافقم هم با غرولند... حقیقت اینه که اصلاحات بزرگ اخلاقی و شخصیتی انقدر بعیده و و موارد وقوعش انگشت شماره که توفیر چندانی با "ناممکن" نداره...کسی که تنبلی توو خونشه با هزار بار خوندن قورباغه ات رو قورت بده هم درست نمیشه! ممکنه کمی بهتر بشه ولی از اون "کمی" فراتر نمیره!... اما...خیلی چیزای کوچکتر رو میشه اصلاح کرد...تغییرات کوچکی که میتونن تاثیرات بزرگی رومون بذارن...تغییراتی که حس خوب یا بد حاصل از اونا کم از حس حاصل از تغییرات بزرگ نیست...مثل همین عادتهای ساده...مثل همین اصلاحی که گفتی!...
به نظر من مهمه که اصلاح برای چی و برای کی باشه . ینی اینکه اصلاح بشیم که روند زندگی روبه مثبت بره یا اصلاح بشیم برا خوشایند دیگران؟ من اصلاح شدنو دوس دارم و براش سعی می کنم اما اصلاح شدنی که دیگران بپسندن نه ! مهم اینه که با این تغییر یه جهش درست درمون تو حال و اوضاع خودم بدم.. ...
نه با نظر غرولند موافق نیستم ادم ها تغییر می کنند .. فقط تغیرات بزرگ انگیزه های بزرگ می خواد ...و انگیزه ها رو اندیشه تو می سازه ...
paizeeboland
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ
سالهاست که درد می کشم و فریاد میزنم چقدر این زندگی دیر ارضا می شود ...!
paizeeboland
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 ساعت 07:44 ب.ظ
این روزها همه می روند!اگر کسی آمد تعجب کنید!!!چیزی مشکوک است!
پروین
یکشنبه 27 شهریورماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ
چقدر تیراژهء عزیز قشنگ و درست گفته که "یه کامنتتون واسه هم می ارزه به همه ی این عجز و لابه های ما کنار گود نشسته ها..."
انقدرررررر غبطهء دوستی هاتون رو میخورم که باور نمی کنید. من دوست های اینجوری ام رو گذاشتم تو ایران و خودم پرکشیدم به غربت :(
ایمیل و فیس بوک و تلفن جای نزدیکی فیزیکی رو نمی گیره. از آدم درد دیده بشنوید و بپذیرید و قدر نزدیکی اتون رو بدونید و همیشه با هم بمونید.... همیشه.... با هم.......
سرت سلامت محسن باقرلوی بسیار عزیز بنویس... هر جوری که دلت میخواد... هر جوری که تو آن اون نوشتن هستی. انکار اینکه بگیم آدم از کسی که تحسنش میکنه توقع های خودساخته و پرداخته نداره انکار یه واقعیته. اما این توقع های ما می مونه تو دل خودمون. نباید نباید نباید قیدی رو دست و پای کسی که تحسینش میکنیم بذاره. یعنی عادلانه نیست اگه بذاره ........
هوراااااااااااااااااااااا
اول
جیییییییییییییییییییییییغ
سوووووووووووووووووووووووووت
دسسسسسسسسسسسسست
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ژیلت اعلا...خمیر ریش عالی و عطر افترشیو مورد استفاده هم بی تاثیر نیست تو این تغییرات!!!
و بععععععدش ... ؟!
( هیچچی ، بی خیال ، اینجا خانواده رد میشه !! )
سلاممم
چه عقیده تک نفره ای هست برا خودش.....
امان از دست شما !!!
اوهوووووووووووووم
خوووووووووووووب
اسست ت ت ت
جناااااااااااااااب
ادااااامه دادن
راااا اداااامه
دهیییییید
یاحق...
من گیج شدم!

فقط اصلاحو گفتی دیگه!!؟!
منظورت که واسه وبلاگتم نبود، هوم؟؟
بی تعارف از این جور حرفا و آپدیتا اصلن حال نمی کنم.
انتظار معجزه ازت نداریم
خودت باش
همین!
این جور آپدیتا یعنی چجوری ؟
مگه نوع و مدل و سبک خاصیه ؟
اینم یه سری حرف از حرفای منه مث همیشه
مگه چجوریه ؟ اصلن مگه من همیشه جور خاصی باید حرف بزنم ؟
اتفاقن مشکل دقیقن همینجاس که شماها منو همیشه اونجوری می خواید که شناختید و توو ذهنتون ثبت شدم ... شماها منظورم کلی یه ها ... توی نوعی ... وختی میگی اینجور یعنی یجوریه که مال من نیست سبک من نیست مطلوب شماها نیست ... واسم خوبیت نداره !
سلام دادا محسن دم شما گرم که به بنده افتخار میدید و نگاهی میکنید مارو بنده ی حقیر کوچیکتر از اونی هستم که بخوام شما بزرگوارو نصیحت کنم اما دادا جون خیلی خیلی داری نیمه ی خالی لیوانو مشاهده میفرمائید اصلاح میتونه با مثبت فکر کردن شروو بشه با دیدن نظر شصتا آدم درباره پستای روزانه وبلاگ شما که از دپ زدنت دپاندیسشون درد فوکوله و... من که شخصا اعتقاد دارم آدم باید هر لحظش با لحظه ی گذشته فرق داشته باشه بجنگه و بر غمها غلبه کنه مثلا میتونستی بگی قالب جدیدت مبارک حاج آقا
ببخش منو پرحرفی کردم دوست دارم به ارتفاع برج میلاد
اوا خواهر آدرس وبلاگم یادم رفت
اینو همه بخونن
خودت هم بخون
آرشیو به درد این روزا میخوره.
کرگدنانه:
وبلاگ...آپدیت...کامنت...یادش به خیر...انگار صد سال نوری
قبل بود همه ی این شور و حالها، کشف دنیایی تازه با
همه ی رمز و رازهاش، همه ی جذابیتهاش،همه ی کارکردهاش...
چه رفیقایی پیدا کردیم، چه عشق و حالا کردیم، گریه
کردیم، خندیدیم، گریوندیم، خندوندیم...گریوندنمون، خندوندنمون، خودِ خود
زندگی بود، این که می گم بود هم واسه ی خودمه هم واسه ی همه،
هم واسه کلیتمون! قبول که مثلا در مورد خودم عامل اصلی، خوابیدن شور و
حال نبوده که گم و گور شدم از بلاگستان، من جدا دیگه فرصتشو ندارم؛ و
۷ صبح می زنم بیرون، ۱۰ شب جنازه بر می گردم بی حس و حال، اما
تو سطح کلی که نگا می کنی انگار رو بلاگستان خاک مرده پاشیدن،
انگار وبلاگ هم کارکرداش تا همینجا بود واسه ماها...نمی دونم...در هر
حال اتفاق نامیمونی که افتاد اینه که:
(( به ضرب تازیانه جمعمان پاشیده شد از هم! ))
و فقط خاطره ها موند...خاطره ی رفیقایی که حتی بردن اسمشون دلتنگم
می کنه بدجور.........حیف شد...خدا وکیلی خیلی حیف شد...بگذریم.
***
آرشم عینهو من، عینهو همه ـ حالا با دلایل خودش ـ اما گم و گور شد
و مهم همین گم و گور شدنه نیست دقیقا! مهم اون دلایله عزیزِ برادر!
نمی خوام انگشت تو سوراخ و ذکر مصیبت کنم، اما یادمه که یه زمونی
اینجا هر هفته به روز می شد با یه طرح، هر هفته کلی آدم از همه جای
همه جا می اومدن اینجا، می خوندن، حال می کردن، می نوشتن، خالی
می شدن...یادش به خیر...مصیبتی به نام آرش ناجی! از بالی برای پرواز
بر سر ما نازل شد! خدا بگم احسان پرسا رو چکار کنه! اولین بار...
دانشکده ی یکتا اینا ( که این یکی ام باز خودش یکی از همون گم و
گوراس! ) ...با آرش چه عشق و حالا که نکردیم...چه حرفا که نزدیم...
تلفنای یکی دو ساعته ی بی خستگی...گریه ها، خنده ها، نوش ها و
سلامتی ها، اووووووووووووه...اصلا چه ربطی داره این بچه مایه دار ِ
بازاری ِبد مشهدی به من؟! ولی خب خداس دیگه، سر بنده هاش مصیبتو
تلپی نازل می کنه که قدر عافیتو بدونن!
جدا نمی دونم راجع به آرش و رفاقتمون چی بنویسم...یعنی می دونما اما نمی
دونم چجوری بنویسم...فقط اینو می دونم و می تونم که همیشه وقتایی که
حالمون خیلی خوبه یا خیلی بده سراغ همو می گیریم، وقتایی که یا خیلی
سفیدیم یا خیلی سیاه؛ روزای خاکستری اصلا همو انگول نمی کنیم!
و از شرّ هم راحتیم! آها! یه چیز دیگه ام یادم افتاد: عید به آرش
sms دادم که: عیدت مبارک رفیق روزهای عجیب و آرشم برام نوشت:
عید توام مبارک رفیق عجیب روزهای غریب...
بهونه ی خوبی شد این ۹ فروردین، این سالگرد وبلاگ آرش، سالگرد تولد
میرزا قلمدون...بهونه ی نوشتن بعد قرنها...بهونه ی داد زدنِ اینکه
دلم واسه همتون یه ذره شده...بهونه ی بغض کردن...
بهونه ی بهونه گرفتن...
***
سال ۸۴ چه سالی بود...۲۶ اسفند ۸۳ و بعد...اردیبهشت ۸۴...دوشنبه ی
داغ...از ۲۶ اسفند تاااااااااااا عید امسال...تا آزمایشگاه و محضر و حلقه
و باقی قشنگ لحظه های سبز آبی...دوسِت دارم...ممنونتم...مدیونتم...
هی بر می گردم عقب می بینم یه دستی اون بالا بوده انگار ، والا محال
بوده اومدن و رسیدن به ۱۲ فروردین ۸۴، ساعت صبح، طبقه ی دوم...
بارونیم که می باره، بوی خاک... کلیشه س؟ خب باشه اصلا بارون یعنی
بوی خاک و برگای شسته شده و فرصت نفس کشیدن؛ اونوقت تو کنارمی،
تو ماشین ِاز دم قسط! نگا به حلقه هایی می کنی که قسمت بود بعد بارون،
اون سر دنیا بخریمشون...زل می زنم بهت...می گی حواست به رانندگی
باشه...می گم واسم یه مگنا روشن می کنی؟ تو دلم لبخند می زنم،
یاد آرش می افتم که واسه مگنا شعرم گفته! می گم سرتو تکیه بده
و بخواب، می گی خوابم نمیاد، می گم باشه چشاتو ببند می خوام
نگات کنم...و تو خوابت می بره راستی راستی...بارون رو شیشه
شرّه می کنه و من تو اعوجاج شیشه یکسالی که گذشت رو می بینم و
سالهایی که خواهد گذشت با تو و در کنار تو...دلم نمیاد بیدارت کنم...
طلبه ام که توام هیچوقت ِخدا دلت نیاد بیدارم کنی عزیز...
همین...خلاص.
پی نوشت ها:
۱. برای سید عباس موسوی ـ رفیق و برادر هنوز و همیشم ـ قشنگترین
آرزوها رو می کنم که لیاقتشو داره.
۲. آرشو خفت کنین که سفرنامه ی تایلندشو بنویسه براتون، بی سانسور!
۳. برای من و مریم دعاهای قشنگ بکنید تو لحظه های قشنگتون.
۴. اسم نمی برم اما، همه تونو دوس دارم و همیشه به یاد تک تکتون هستم.
۵. چاهکریم!
۶. والسلام.
چهارشنبه ی ابری
۹ فروردین ۱۳۸۵
ساعت ظهر
محسن باقرلو
همین دیگه..
واسه همینه که رفیق عجیب روزهای غریب همدیگرید..
یه کامنتتون واسه هم می ارزه به همه ی این عجز و لابه های ما کنار گود نشسته ها...
سرتان خوش و دلتان گرم رفقای چهارشنبه های ابری...
آرشیوها همیشه تو همین
روزاس که به داد آدما می
رسن.حتااااااا اااگه تلخ
باشن یا گریه دااااااااار
خوندنشون هم چین
دل آدمو قلقلک می
ده که خوشت میاد
هی مرورش کنی
مث الان که هی
دوس داااااااارم
کامنت ِ آرش
خانوهی مرور
کنم حتاا اگه
نصفه ه ه ه
نیمه ازش
سررردرر
بیااااارم
یاحق...
الله گبول ایلرسن گارداش
ولی من زورم میاد!
خبر بدی برات دارم
این ادامه دار نخواهد بود .
اصولا آدمیزاد جماعت اصلاح پذیر نیست و همونطور که به دنیا میاد از دنیا می ره
و هیچگاه خودش رو تغییر نمی ده . یعنی اگر دست خود آدم باشه هیچگاه هیچ تغییر رفتاری ایجاد نمی شه و هرگونه اصلاحات موقتی خواهد بود . مثل همین رژیمی که عادت داریم ساتلی یکبار بگیریم و بعد گند می زنیم توش !
آدمیزاد به اختیار خود اصلاح نمی شه
مگر اونکه مجبور باشه
حق با شماس ...
ولی بدک نیس آدم سعیشو بکنه !
همین که شروع بشه خیلی خوبه،باید همتی برای ادامه دادنش به خرج داد.
پ ن : ژیلت هم به جمع مارک های مشمول تحریم پیوسته ! یا پیوسته بوده و من دیر خبر دار شدم !
به به !
منم برم سیبیل هامو صفا بدم !
هاهاهاها !
سالم و متاسفانه زنده برگشتم !
بییییییییییییییییییییییییییییییییییا !
هیچ ترتیب و ایرادی مجوی هرچه می خواهد دل تنگت بگوی
مهم حسه خودته !
شروع اصلاح و اصلاح پذیری و ادامه اش ... سخته ...
چقدر اون کامنتی که آرش میرزا از آرشیو خاطرات بیرون کشیدن قشنگ بود (آیکون بچه ای که داره اصلاح می شه و حرف گوش می کنه)
آره خب. حتی همون اصلاح هم حال و حوصله درست و حسابی می خواد.
شروع شدنش مهمه حالا بقیه اش با خداست
آخی ! نازی کوچولو ! گریه نکنیا !
هم با تو موافقم هم با غرولند...
حقیقت اینه که اصلاحات بزرگ اخلاقی و شخصیتی انقدر بعیده و و موارد وقوعش انگشت شماره که توفیر چندانی با "ناممکن" نداره...کسی که تنبلی توو خونشه با هزار بار خوندن قورباغه ات رو قورت بده هم درست نمیشه! ممکنه کمی بهتر بشه ولی از اون "کمی" فراتر نمیره!...
اما...خیلی چیزای کوچکتر رو میشه اصلاح کرد...تغییرات کوچکی که میتونن تاثیرات بزرگی رومون بذارن...تغییراتی که حس خوب یا بد حاصل از اونا کم از حس حاصل از تغییرات بزرگ نیست...مثل همین عادتهای ساده...مثل همین اصلاحی که گفتی!...
و ممنون از آرشمیرزا...
برای این خاطره بازی دلنشین...
هووممممم
آره خب اینم یه جورشه
به نظرم آدم باید ازهمین چیزهای کوچیک شروع کنه.... من که دارم تلاش می کنم.
سلام داداشی...
به نظر من مهمه که اصلاح برای چی و برای کی باشه .
ینی اینکه اصلاح بشیم که روند زندگی روبه مثبت بره یا اصلاح بشیم برا خوشایند دیگران؟
من اصلاح شدنو دوس دارم و براش سعی می کنم اما اصلاح شدنی که دیگران بپسندن نه ! مهم اینه که با این تغییر یه جهش درست درمون تو حال و اوضاع خودم بدم..
...
راستی یادم رفت بگم که موقع اصلاح باید احتیاط کرد نکنه افراط کنیم بزنیم خودمونو زخمو زیلی کنیم....
نه با نظر غرولند موافق نیستم ادم ها تغییر می کنند .. فقط تغیرات بزرگ انگیزه های بزرگ می خواد ...و انگیزه ها رو اندیشه تو می سازه ...
سالهاست که درد می کشم و فریاد میزنم چقدر این زندگی دیر ارضا می شود ...!
این روزها همه می روند!اگر کسی آمد تعجب کنید!!!چیزی مشکوک است!
چقدر تیراژهء عزیز قشنگ و درست گفته که "یه کامنتتون واسه هم می ارزه به همه ی این عجز و لابه های ما کنار گود نشسته ها..."
انقدرررررر غبطهء دوستی هاتون رو میخورم که باور نمی کنید. من دوست های اینجوری ام رو گذاشتم تو ایران و خودم پرکشیدم به غربت :(
ایمیل و فیس بوک و تلفن جای نزدیکی فیزیکی رو نمی گیره. از آدم درد دیده بشنوید و بپذیرید و قدر نزدیکی اتون رو بدونید و همیشه با هم بمونید.... همیشه.... با هم.......
سرت سلامت محسن باقرلوی بسیار عزیز
بنویس... هر جوری که دلت میخواد... هر جوری که تو آن اون نوشتن هستی.
انکار اینکه بگیم آدم از کسی که تحسنش میکنه توقع های خودساخته و پرداخته نداره انکار یه واقعیته. اما این توقع های ما می مونه تو دل خودمون. نباید نباید نباید قیدی رو دست و پای کسی که تحسینش میکنیم بذاره. یعنی عادلانه نیست اگه بذاره ........