این کلاف سر درگم بودن چقدر حس بدیه...... یاد بچگیام افتادم....وقتی یکی از اسباب بازیهام خراب میشد،سرم رو مینداختم پایین و هی زیر و روش میکردم تا درستش کنم....اونم هی بیشتر گره تو کارش میفتاد!چه عرقی میریختم و چه تلاشی میکردم....بعضی وقتا موفق میشدم...خیلی وقتا هم نه....اما اون موفقیته خیلی خوشمزه بود...... کاش گره های الان هم مثل گره های بچگی بود...حداقل یکی دلش میسوخت میمومد کمکمون..حتی یه پس گردنی هم ممکن بود بهمون بزنه ولی بالاخره مشکل رو حل میکرد....الان خودمونیم وخودمون......
سلام یاد این جمله ی صالح علا افتادم: "خوشبختی مثل آدامس چسبیده به آستین کتم" . .
اونقدر شکننده شده اید و شده ایم این روزها که نمیتونم حرفمو بزنم بگذریم... دلم برای اون روزای دور که زیاد هم دور نیستن ولی انگار یه قرن ازشون میگذره تنگ شده
همیشه از تقدیر بیزار بوده ام از تقدیر و چسبناکی اش ، از سماجتش ، از تقدیر چسبناک بیزارم همان تقدیری که ناگزیرم می کند پس از 6 ماه و اندی خواندن اینجا و لذت بردن از اینجا و نوشته های محسن باقرلو سکوتم را بشکنم و بپرسم آقا محسن عزیز : " دقیقن احساس می کنی کجای سرت آدامس چسبیده ؟ کجای موهات ؟ "
انفرادی
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 ساعت 08:31 ق.ظ
چرا شما اینجوری میکنی این چند وقته؟ کمکی میشه کرد؟
سلام ..زیاد اهل تک و تارٌف نیستم. پس یه راس می رم سر اصل مطلب.. خواستم دعوتتون کنم به محل جدید.. البته اینجا اصلا قرار نیست کسی رو لینک کنم پس زیاد به دل نگیرید..
ضمنا با استون راحت پاک میشه.. لاک پاک کن با استون بگیر با پنبه.. آدمس و میگم..
مامانگار
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 ساعت 09:30 ق.ظ
...معمولا آخرش مجبوری اون تیکه موت رو قیچی کنی.....تا راحت شی.....
حرفخونه
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ
یاد بچگیم افتادم. شبهایی که دلم نمی اومد آدامس خوشمزه ام رو از دهنم دربیارم و سعی میکردم یه گوشه ای تو دهنم قایمش کنم تا صبح و صبح هایی که آدامس تو دهنم گم شده بود و موهایی که گوریده بود به هم و یه آدامس صورتی لاشون جا خوش کرده بود و مامان که غر میزد و بعد از یه تلاش بی سرانجام ،دسته ی مویی که قیچی میشد و من که زار میزدم.... دلم برای این کلاف به هم پیچیده ای که اینقدر کلامتون رو ملول کرده سوخت. ای کاش کرگدن از رو این صخره ی سردی که نشسته روش بلند شه و بره تو اون دریای متلاطم و سرش رو بگیره زیر اوم موجای وحشی و تعمید بده خودشو و دوباره وتولد شه و بیاد بیرون و دیگه نشینه کنار این دریای وحشی و سرد.
... شاید یک دعوت مجازی دوستانه باشد، شاید یک مسابقه، شاید یک مکث… مهم نیست تحت چه عنوانی، مهم این است که شما دوست فرهیخته همهی آن چه که با دیدن عکس زیر به ذهن تان خطور می کند، بنویسید
برای دیدن عکس موردنظر و بقیه اطلاعات به این آدرس مراجعه نمایید http://fatemehentezar.com/blog/archives/636
پاییز بلند
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 ساعت 12:41 ق.ظ
یعنی این کامنت مونا منو کشت محسن.. فک کن یقتو بگیریم چنتا مضت تو سر و صورتت بزنیم بعد بچسبونیمت به دیوار سرت داد بزنیم حرف بزن.. حرف بزن.. حرف بزن... فک کن اگه من این کارو کنم؟
حرف بزن.. حرف بزن لعنتی (دوف ف ف ف ف ف... دیشششششش ) اینا افکت صدای مشتاش بود! حرف بزن ددددد کثافت حرف بزن چه مرگته؟ دوففففففففف دیششششششش دوبس س س س س س س (کی سی دی گذاشت؟) دوف ف ف ف بعد بندازمت رو زمین با ک.و.ن بپرم رو صورتت دنگ گ گ گ حرف بزن ن ن ن ن ن حرف بزن ن ن ن ن ن ن ن ن ن حرف بزن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ایکون یکی به من دسته بیل بده!
میبینید؟ همه ی بچه ها با زبان بی زبانی..یا رک و راست همینو ازتون میخوان حرف بزنید بی صدا بودن همیشه نشونه ی مردانه به استقبال رفتن نیست..حتی نمیتونم بگم به استقبال چی.. بگو که چی تو سرته...به چی فکر میکنی..به قول خودت اصلا اسمش هرچی..خزعبل..لاطائلات..چرند..هرچی.. فقط بنویس و بگو... شاید فکر میکنی ما نمیفهمیم حرفتو درسته شاید من و خیلی ها نفهمیمت...ولی خیلی ها هم هستن که میفهمنت...اصلا چی کار به فهم ما دارین... بنویسید نه برای ما..نه برای خودتون....فقط برای اینکه ...
پاییز بلند
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 ساعت 07:16 ب.ظ
درووووووووووووووود جناب نویری آقا به ما هم امضا بده٬ مخلصیم خالصانه . . . . بابا باقر لووو.. امامزاده لو... کاش ما هم ترانه ای می سرائیدیم شاید اونوخت تخم شما نمیبودیم جواب ما رو هم میدادیو اما ناشکری نشه تخم هم چیز بدی نیست ! ما کلن مفتخریم تخم کرگدن باشیم . . . حرف میزنی یا خودمو بزارم لای در! . . تخم بودن در مواقع ضروری برای حرف کشیدن همچی حال میده٬ مخصوصن اگه بری لای در!
سلام جناب باقرلو حاجی ما که خاموشیم به حرف اومدیم (آخه ما زبون نداریم و صداموون در نمیاد فحشم بهمون بدن لالیم جواب بدیم) حالا شما هم یه چی بگو دیگه ما که اگر خامووش نبودیم و حرف زدن بلد بودیم، نمی امدیم اینجا رو بخونیم پس بگو بحرف هرچی دلت میخواد و هر زمان که مناسب بود مخلصیم
اما نمیدونه که آب گرم اون دامس رو شل و ول میکنه و میچسبونه به بقیهٔ موهاش.......اون آب سرده که کار رو درست میکنه.........
این کلاف سر درگم بودن چقدر حس بدیه......
یاد بچگیام افتادم....وقتی یکی از اسباب بازیهام خراب میشد،سرم رو مینداختم پایین و هی زیر و روش میکردم تا درستش کنم....اونم هی بیشتر گره تو کارش میفتاد!چه عرقی میریختم و چه تلاشی میکردم....بعضی وقتا موفق میشدم...خیلی وقتا هم نه....اما اون موفقیته خیلی خوشمزه بود......
کاش گره های الان هم مثل گره های بچگی بود...حداقل یکی دلش میسوخت میمومد کمکمون..حتی یه پس گردنی هم ممکن بود بهمون بزنه ولی بالاخره مشکل رو حل میکرد....الان خودمونیم وخودمون......
سلام
یاد این جمله ی صالح علا افتادم: "خوشبختی مثل آدامس چسبیده به آستین کتم"
.
.
اونقدر شکننده شده اید و شده ایم این روزها که نمیتونم حرفمو بزنم
بگذریم...
دلم برای اون روزای دور که زیاد هم دور نیستن ولی انگار یه قرن ازشون میگذره تنگ شده
سلام
همیشه از تقدیر بیزار بوده ام از تقدیر و چسبناکی اش ، از سماجتش ، از تقدیر چسبناک بیزارم همان تقدیری که ناگزیرم می کند پس از 6 ماه و اندی خواندن اینجا و لذت بردن از اینجا و نوشته های محسن باقرلو سکوتم را بشکنم و بپرسم آقا محسن عزیز : " دقیقن احساس می کنی کجای سرت آدامس چسبیده ؟ کجای موهات ؟ "
چرا شما اینجوری میکنی این چند وقته؟
کمکی میشه کرد؟
سلام ..زیاد اهل تک و تارٌف نیستم. پس یه راس می رم سر اصل مطلب.. خواستم دعوتتون کنم به محل جدید.. البته اینجا اصلا قرار نیست کسی رو لینک کنم پس زیاد به دل نگیرید..
ضمنا با استون راحت پاک میشه.. لاک پاک کن با استون بگیر با پنبه.. آدمس و میگم..
...معمولا آخرش مجبوری اون تیکه موت رو قیچی کنی.....تا راحت شی.....
...
حرف بزن..
حرف بزن...
حرف بزن...
یخ بذار روش حاجی ابگرم فایده نداره
میشه از بیخم چیدش
محسن تنهاراهش قیچی کردن اون قسمت موئه! قیچیشون کنو خلاص!
دلم میگیره میبینم خوشحال نیسین
نمی دونم چی بگم والا
تو که مو نداری از کجافهمیدی حالا ؟
عیب نداره ! بذار تلاش کنه ... خسته که شد میره سراغ تیغ و کله شو ار ته میتراشه !
با یه تیغ حتی کارای هیجان انگیز تری هم میشه کرد ! مخصوصا وقتی داغر آب جریان خونو برده بالا !!!
عیب نداره ! بذار تلاش کنه ... خسته که شد میره سراغ تیغ و کله شو ار ته میتراشه !
با یه تیغ حتی کارای هیجان انگیز تری هم میشه کرد ! مخصوصا وقتی داغر آب جریان خونو برده بالا !!!
ایول حاجی گرفتم توپ توپ!
شما ؟
بچچه صد بار بهت گفتم ظرفیت آدامس جویدن نداری٬ آدامس نخر!
آخرش هم مجبور میشه موهاش رو با دست پاره کنه:)
وااااااای عجب گرفتاری...آقا قیچی کن بریز دور.خلاص
یاد بچگیم افتادم. شبهایی که دلم نمی اومد آدامس خوشمزه ام رو از دهنم دربیارم و سعی میکردم یه گوشه ای تو دهنم قایمش کنم تا صبح و صبح هایی که آدامس تو دهنم گم شده بود و موهایی که گوریده بود به هم و یه آدامس صورتی لاشون جا خوش کرده بود و مامان که غر میزد و بعد از یه تلاش بی سرانجام ،دسته ی مویی که قیچی میشد و من که زار میزدم....
دلم برای این کلاف به هم پیچیده ای که اینقدر کلامتون رو ملول کرده سوخت. ای کاش کرگدن از رو این صخره ی سردی که نشسته روش بلند شه و بره تو اون دریای متلاطم و سرش رو بگیره زیر اوم موجای وحشی و تعمید بده خودشو و دوباره وتولد شه و بیاد بیرون و دیگه نشینه کنار این دریای وحشی و سرد.
(دعوت از همه شاعران و عکاسان و دیگر دوستان گرامی)
...
شاید یک دعوت مجازی دوستانه باشد،
شاید یک مسابقه،
شاید یک مکث…
مهم نیست تحت چه عنوانی،
مهم این است که شما دوست فرهیخته همهی آن چه که با دیدن عکس زیر به ذهن تان خطور می کند، بنویسید
برای دیدن عکس موردنظر و بقیه اطلاعات به این آدرس مراجعه نمایید
http://fatemehentezar.com/blog/archives/636
یعنی این کامنت مونا منو کشت محسن..
فک کن
یقتو بگیریم چنتا مضت تو سر و صورتت بزنیم بعد بچسبونیمت به دیوار سرت داد بزنیم حرف بزن..
حرف بزن..
حرف بزن...
فک کن اگه من این کارو کنم؟
حرف بزن..
حرف بزن لعنتی
(دوف ف ف ف ف ف... دیشششششش ) اینا افکت صدای مشتاش بود!
حرف بزن ددددد کثافت حرف بزن چه مرگته؟ دوففففففففف
دیششششششش
دوبس س س س س س س (کی سی دی گذاشت؟)
دوف ف ف ف
بعد بندازمت رو زمین با ک.و.ن بپرم رو صورتت دنگ گ گ گ حرف بزن ن ن ن ن ن
حرف بزن ن ن ن ن ن ن ن ن ن
حرف بزن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن ن
ایکون یکی به من دسته بیل بده!
میبینید؟
همه ی بچه ها با زبان بی زبانی..یا رک و راست همینو ازتون میخوان
حرف بزنید
بی صدا بودن همیشه نشونه ی مردانه به استقبال رفتن نیست..حتی نمیتونم بگم به استقبال چی..
بگو که چی تو سرته...به چی فکر میکنی..به قول خودت اصلا اسمش هرچی..خزعبل..لاطائلات..چرند..هرچی..
فقط بنویس و بگو...
شاید فکر میکنی ما نمیفهمیم حرفتو
درسته شاید من و خیلی ها نفهمیمت...ولی خیلی ها هم هستن که میفهمنت...اصلا چی کار به فهم ما دارین...
بنویسید
نه برای ما..نه برای خودتون....فقط برای اینکه ...
خب بالاخره بعد از فک کنم یه سال (با تلورانس یکی دو ماه)مجبورم کردی کامنت بذارم محسن باقر لو!
فک نکنم هیچ آدم موداری هیچ وقت بتونه این طور دست به تشبیه بزنه!
چون یحتمل اندازه ی طاسا درگیر موهاش نبوده!
مخلصیم جناب نویری ... منت گذاشتید ...
ترانه هاتون محشرن ...
درووووووووووووووود جناب نویری
اما ناشکری نشه تخم هم چیز بدی نیست !
ما کلن مفتخریم تخم کرگدن باشیم 



آقا به ما هم امضا بده٬ مخلصیم خالصانه
.
.
.
.
بابا باقر لووو.. امامزاده لو... کاش ما هم ترانه ای می سرائیدیم شاید اونوخت تخم شما نمیبودیم جواب ما رو هم میدادیو
.
.
.
حرف میزنی یا خودمو بزارم لای در!
.
.
تخم بودن در مواقع ضروری برای حرف کشیدن همچی حال میده٬ مخصوصن اگه بری لای در!
آخ !
آدامس به مو مثه فاجعه میمونه !
حالا چیکار میخوای بکنی که اینجوریه ؟
ما هم آپیم
مثه همیشه میگم
و تو نیا !
اون نمیتونماسمموبگم منم ها! سر کار اینترنتش مطمئن نیست! :-))
این سکوت و کلافگی شما آدمو غمگین میکنه...بیشتر از این بابت که چرا نمیشه هیچ کاری واسه یه رفیق کرد...
محسن باقرلوی عزیز،یک ادامس دیگه بجو...
روی اون ادامس چسبیدهه رو کم کن...
سلام جناب باقرلو
حاجی ما که خاموشیم به حرف اومدیم (آخه ما زبون نداریم و صداموون در نمیاد فحشم بهمون بدن لالیم جواب بدیم) حالا شما هم یه چی بگو دیگه
ما که اگر خامووش نبودیم و حرف زدن بلد بودیم، نمی امدیم اینجا رو بخونیم
پس بگو
بحرف
هرچی دلت میخواد
و هر زمان که مناسب بود
مخلصیم
درووووووووووووووووود


آقا ما لای در ترکیدیم تو چرا نمی حرفی؟!
آدامسه هنوز پاک نشده؟
شاید نفت می خوای شاید قیچی...