پاییز بلند
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 ساعت 01:09 ق.ظ
بیمه ی ماشین باز خوبه.. معیار گدر عمر ما پرداخت سالیانه ی مالیاته جدای از مالیاتی که اتوماتیک از حقوقت کسر میشه! سر سال نشده باید بری مث بچچه ی آدم مالیات کوفت و مرگ و درد و زهر مار رو به اضافه ی قسط های ماشین و بیمه رو پرداخت کنی قبل از اینکه دادگاه برای تعویق پرداخت احظارت نکرده.. وختی از بانک بر میگردی تازه یادت میاد ای بابا.. داداشه من یه سال دیگه هم گذشت و همچنان به گا رفتی!
خیلی چیزا هست تقویم رو میزی ای که هنوز فصل قبل رو چشمک میزنه بلیط کنسرتی که چند ماه از آخرین اجرای آن کنسرت گذشته و تو هنوز دنبال کسی میگردی که با او بروی به آن کنسرت کارت امتحانی که می فهمی یک ترم دیگر گذشت قبض موبایلی که میفهمی دوماه دیگر گذشت در زدن سرویس کار شوفاژ برای آغاز فصل سرد تمام شدن قرص های آخرین نسخه ی دکتر قطع شدن سرویس وی پی N تا بفهمی 3ماه گذشت شارژ کردن اینترنت وایمکس بعد از یک ماه لعنتی دیگر یک هفته دوره ی لعنتی دیگر تا بفهمی یک ماه دیگر از عمر زنانگی ات کم شد اصلا نه..تولد به تولد..سالگرد به سالگرد عزا و عروسی دوستان و آشنایانت
. یه چیزی رو دقت کردین؟ غمگین و دلمرده هم که مینویسید باز همان دلربایی همیشگی نوشته هایتان را دارد گرچه خیلی ها سرشان می رود در لاک خودشان و در سکوت هق هق می کنند
وقتی همه داغونیم..بهتره تقویم و تاریخ رو از همین سررسیده برای همه ما بنویسن...از یه روز شروعش کنن...یه روز تمدید شه و بشه یک سال....فقط لطفا یک دست شه...
این روزها که نوشته هایت بوی تلخی و یاس و خستگی میدهد بدجوری یاد همین روزهای ۱۱ سال پیش می افتم...روزهای خوش دانشکده...برگهای زرد و صندلیهای سبز...آرامش..بی خیالی...فراغت از هرچه نامش زندگی است...و یاد شب شعرهایی که محسن تک ستاره ش بود..کجا رفتن اون روزها؟
محسن باقرلو
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ
کجاس اون روزا ؟ چی شد اون خونه ؟ آدماش کجان ؟ خدا می دونه ...
اره مخصوصا که حالا باید تقریبا دو برابر پول بابت بیمه بدی
درکت میکنم ولی نمیفهممت حالا چرا از این قضیه ناراحتی - چه فرقی میکنه که با رسیدن عید نوروز گذشت 365 روز را بفهمی یا با یک روز خاص دیگه که باهاش خاطره داشتی یا ... محسن جان فکر نمیکنی مشکل قضیه جای دیگه است - اینکه احتمالا خودمون را جایی جا گذاشته ایم خیلی بده که آدم نتونه تسلیم لحظه باشه شاید خیلی به زمین چسبیده ایم و هم هویت با ان شدیم و بعد از همان جا ضربه را خوردیم چون یا ما اهلی نبودیم یا بقیه
همیشه غبطه می خورم به دوستهایی که انقدر خوب می تونند حسشون رو منتقل کنند و یک لحظه خودت به خودت وقتی که می خونیشون یا حتی حرفهاشون رو می شنوی بگی که انگار این آدم خودِ خودِ منم! می دونی؟و بی شک شما یکی از همون ها هستید...این هم یکی دیگه از همون حس هاست...در مورد این متن چی بگم وقتی خودم هم جزء همین افرادم که اشاره کردید؟
پاییز بلند
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ
شنیدی خیلی کلیشه ای میگن امروز اولین روز از باقی زندگیه منه.. یعنی هر وخت این جمله رو میشنوم بلند میگم فاک ک ک ک ک ک ک ک تو روح پدرت.. من میگم امروز یه روز دیگه از کشدار باقی مردگی متحرک منه که یه روز دیگه من رو به انتها نزدیک تر میکنه... فاک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک فاک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک فاککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک
سلام... آره هنوز دانشکده همون دخمه ایه که بوده.... به قول دکتر فکوهی زشت ترین دانشکده ایه که تو عمرم دیدم... فکر کنم سیگار کشیدنو از پشت حیاط دانشکده شروع کرده باشی
آذرنوش جان؟ همیشه غمگین؟..یه نگاه به آرشیو اینجا بندازی بد نیست یه وقتایی شکرنوشت های جناب باقرلو چنان لبخند عمیقی به لب مینشونه که طعمش تا دنیا دنیاست یادت نمیره
آرشیو بله ولی از وقتی اینجا رو میخونم منظورم بود. به هر حال آرشیو خوندن با خوندن تازه نوشته ها برای آدم حال وهواش فرق میکنه .منظور بدی نداشتم تیراژه جون فقط سوال پرسیدم ونظرمو گفتم.
محسن خااااااان؟ شما با این نگاه ظریف و دقیتون توروخدا یه کمی از قشنگیای دنیا بنویسید بخدا هممون دلمون گرفته اس ولی دلمون به بزرگترایی مثل شما خوشه اگه منو به خواهری قبول دارید نه اصلا به هرچی که اعتقاد دارید قسم تو پست بعدیتون یه کمی از اون دورترای آبی از اون حاشیه های سبز زندگی که همیشه تو نوشته هاتون موج می زد برامون بنویسید دلم برای دیدهای جدی و محکمتون که توش یه سایه کم رنگ طنز که مثل یه پوزخند به سختیا و بدیای زندگی بود لک زده بخدا
آی گفتی
باحال بید جیگر!
بیمه ی ماشین باز خوبه.. معیار گدر عمر ما پرداخت سالیانه ی مالیاته جدای از مالیاتی که اتوماتیک از حقوقت کسر میشه!
سر سال نشده باید بری مث بچچه ی آدم مالیات کوفت و مرگ و درد و زهر مار رو به اضافه ی قسط های ماشین و بیمه رو پرداخت کنی قبل از اینکه دادگاه برای تعویق پرداخت احظارت نکرده.. وختی از بانک بر میگردی تازه یادت میاد ای بابا.. داداشه من یه سال دیگه هم گذشت و همچنان به گا رفتی!
پس خوبه که هنوز یه ماشین از خودمون نداریم و حواسمون نیس داره عمرمون میگذره ..
اوهوم ...
یا تولد ِ خودت نه ها..
سالگرد فوت یه
رفیق بی مرام
و بی معرفت
یاحق...
خیلی چیزا هست
تقویم رو میزی ای که هنوز فصل قبل رو چشمک میزنه
بلیط کنسرتی که چند ماه از آخرین اجرای آن کنسرت گذشته و تو هنوز دنبال کسی میگردی که با او بروی به آن کنسرت
کارت امتحانی که می فهمی یک ترم دیگر گذشت
قبض موبایلی که میفهمی دوماه دیگر گذشت
در زدن سرویس کار شوفاژ برای آغاز فصل سرد
تمام شدن قرص های آخرین نسخه ی دکتر
قطع شدن سرویس وی پی N تا بفهمی 3ماه گذشت
شارژ کردن اینترنت وایمکس بعد از یک ماه لعنتی دیگر
یک هفته دوره ی لعنتی دیگر تا بفهمی یک ماه دیگر از عمر زنانگی ات کم شد
اصلا نه..تولد به تولد..سالگرد به سالگرد عزا و عروسی دوستان و آشنایانت
.
یه چیزی رو دقت کردین؟
غمگین و دلمرده هم که مینویسید باز همان دلربایی همیشگی نوشته هایتان را دارد
گرچه خیلی ها سرشان می رود در لاک خودشان و در سکوت هق هق می کنند
وقتی همه داغونیم..بهتره تقویم و تاریخ رو از همین سررسیده برای همه ما بنویسن...از یه روز شروعش کنن...یه روز تمدید شه و بشه یک سال....فقط لطفا یک دست شه...
این روزها که نوشته هایت بوی تلخی و یاس و خستگی میدهد بدجوری یاد همین روزهای ۱۱ سال پیش می افتم...روزهای خوش دانشکده...برگهای زرد و صندلیهای سبز...آرامش..بی خیالی...فراغت از هرچه نامش زندگی است...و یاد شب شعرهایی که محسن تک ستاره ش بود..کجا رفتن اون روزها؟
کجاس اون روزا ؟ چی شد اون خونه ؟
آدماش کجان ؟ خدا می دونه ...
اره
مخصوصا که حالا باید تقریبا دو برابر پول بابت بیمه بدی
درکت میکنم ولی نمیفهممت
حالا چرا از این قضیه ناراحتی - چه فرقی میکنه که با رسیدن عید نوروز گذشت 365 روز را بفهمی یا با یک روز خاص دیگه که باهاش خاطره داشتی یا ...
محسن جان فکر نمیکنی مشکل قضیه جای دیگه است - اینکه احتمالا خودمون را جایی جا گذاشته ایم
خیلی بده که آدم نتونه تسلیم لحظه باشه
شاید خیلی به زمین چسبیده ایم و هم هویت با ان شدیم و بعد از همان جا ضربه را خوردیم چون یا ما اهلی نبودیم یا بقیه
بدتر اونه که
آدم نه ماشین داشته باشه نه تلنگر !!
همینو بگو. مث ما! آخ آخ آخ از نهادم برومد.
تازه با حساب تخفیف و غیره...
همیشه غبطه می خورم به دوستهایی که انقدر خوب می تونند حسشون رو منتقل کنند و یک لحظه خودت به خودت وقتی که می خونیشون یا حتی حرفهاشون رو می شنوی بگی که انگار این آدم خودِ خودِ منم! می دونی؟و بی شک شما یکی از همون ها هستید...این هم یکی دیگه از همون حس هاست...در مورد این متن چی بگم وقتی خودم هم جزء همین افرادم که اشاره کردید؟
شنیدی خیلی کلیشه ای میگن امروز اولین روز از باقی زندگیه منه..
یعنی هر وخت این جمله رو میشنوم بلند میگم فاک ک ک ک ک ک ک ک تو روح پدرت.. من میگم امروز یه روز دیگه از کشدار باقی مردگی متحرک منه که یه روز دیگه من رو به انتها نزدیک تر میکنه...
فاک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک
فاک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک ک
فاککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککککک
خبر نامه های ماشینی...
چرا همیشه غمگین مینویسید؟به هرحال آدم لحظات شاد هم داره دیگه!
سلام...
آره هنوز دانشکده همون دخمه ایه که بوده....
به قول دکتر فکوهی زشت ترین دانشکده ایه که تو عمرم دیدم...
فکر کنم سیگار کشیدنو از پشت حیاط دانشکده شروع کرده باشی
آذرنوش جان؟ همیشه غمگین؟..یه نگاه به آرشیو اینجا بندازی بد نیست
یه وقتایی شکرنوشت های جناب باقرلو چنان لبخند عمیقی به لب مینشونه که طعمش تا دنیا دنیاست یادت نمیره
آرشیو بله ولی از وقتی اینجا رو میخونم منظورم بود. به هر حال آرشیو خوندن با خوندن تازه نوشته ها برای آدم حال وهواش فرق میکنه .منظور بدی نداشتم تیراژه جون فقط سوال پرسیدم ونظرمو گفتم.
اوکی آذرنوش جان
بیمه ماشین....
من دیگه ماشین ندارم..
محسن خااااااان؟
شما با این نگاه ظریف و دقیتون توروخدا یه کمی از قشنگیای دنیا بنویسید
بخدا هممون دلمون گرفته اس ولی دلمون به بزرگترایی مثل شما خوشه
اگه منو به خواهری قبول دارید نه اصلا به هرچی که اعتقاد دارید قسم تو پست بعدیتون یه کمی از اون دورترای آبی از اون حاشیه های سبز زندگی که همیشه تو نوشته هاتون موج می زد برامون بنویسید
دلم برای دیدهای جدی و محکمتون که توش یه سایه کم رنگ طنز که مثل یه پوزخند به سختیا و بدیای زندگی بود لک زده بخدا
خوب شد گفتی !
شخص ثالث من فردا تموم میشه
تقویم رو میزی اداره ی ما یه نکته ی هیجان انگیز داره .
گوشه ی تمام صفحه ها با یه قرمز جیگری خوشرنگ روزای رفته و مونده ی سالو نوشته .
امروز ۴ آبان : ۲۳۰ روز از سال گذشته و ۱۴۵ روز مانده !
(ظاهرا خمینی هم به کاپیتولاسیون اعتراض کرده !)
این (ظاهرا خمینی هم به کاپیتولاسیون اعتراض کرده) کامنت ساره چقدر جالب بود!
عجب اعتراضی هم کرده ه ه ه ه ه ه ه ه