دل و دماغ بازی نداشتم ، همینطوری پیش آمد و من هم فک کردم مثل قدیم تر ها مردش هستم و کافی ست دستم را دراز کنم عینهو زبل خان ... ولی اذیت شدم تا الوعده وفا بشود ، ماندم توی رودرواسی خودم و اولین بازی وبلاگی شد که یک هفته تاخیر و تعویق داشت بعد این همه سال ... آدم باید با خودش و زور و توان و احوالات هر سالش روراست باشد وگرنه حکایتش می شود دروازه واستادن عابدزاده و بازی کردن علی پروین توی تیم پیشکسوتان ... ولله نمی خواهم ژست آدم های تمام شده را بگیرم و فس ناله راه بندازم ولی یک چیزهایی اظهر من المشس است گاهی ... مضاف بر اینکه خبر تلخی که پریشب شنیدم تیر خلاص و آب سردی بود بر هرچه تقلای جوانی کردن و هر چی بازی ... مثل ضربهء پتک روی یک برگ خشک پاییزی ... عزیز دلم ... تاواریش جان ، یعنی واقعن انقدر دور ؟ ... دادا ، یعنی انقدر گم و بی خبر از هم ؟ ... عجب روزگار غریبی ست نازنین ... چه پاییزی شد پسر ... اصلن آذر اسمش رووش است لعنتی ...

نظرات 26 + ارسال نظر
بابک شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ

خبر بد ؟
یه مسلمون پیدا میشه اینروزا یه خبر خوب بده ؟

فرشته شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ق.ظ http://surusha.blogfa.com

خسته نباشید...

نگید اینجوری...بچه ها دوست دارن خونه شمارو..همه جوره دوست دارن اینجا رو..

شما واسه ما تا همیشه یه جور دیگه این...یه حس دیگه داره خونه شما..

روزگار غریبی هم هست...آره...هست...کاری هم نمیشه کرد متاسفانه..

عاطی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ http://pransesbanoo.blogfa.com/



مرسی بابت بازی!

خسته نباشید!

امیدوارم حال و روز همه مون!مثه قبل شه!

کودک فهیم شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ق.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

روزگار غریبیست نازنین... :(

تیراژه شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com/

دوتا خبر بد تو این هفته..یکیش شب آن چهارشنبه ی لعنتی..یکیش هم امشب..
چی بگم؟
بگم بیخیال؟..میگذره؟..این کههمون زر مفت همیشگیه که این روزا تحویل هر رفیق و نارفیق میدم!
حرفی نیست..جز اینکه بگم دلتون گرم..سرتون سلامت..بازی بهانه است...بازی میکنیم تا نفهمیم بازی های روزگار رو..کار بدیه؟
میدونم چرت نوشتم..چه کنم؟..حرف دلمو شما میخونین..حتی نانوشته..دلم به همین خوشه

عاطفه شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ق.ظ

الحق که روزگار غریبی است-

مسی ته تغاری شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:25 ق.ظ

چی شده ؟ چه خبر بدی ؟

عارفه شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ق.ظ http://inrozha.blogsky.com/

آقای باقرلو همین که امروز این همه آدم اینجا جمع شدند واسه چندساعت خندیدن حرف زدن همین که شما شدین بانی این بازی یعنی ان قدر هم دور نشده

هیشکی! شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com/

آذر دلم تو این آذر....

چی شده ؟ کدوم تاواریش؟

رعنا شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:38 ق.ظ http://rahna.blogsky.com

کاش کاش این روزای لعنتی تموم شن .

پروین شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ق.ظ

:(

>D:<

na30b شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:31 ق.ظ http://www.fosil.blogsky.com/

بابت بازی خیلی مرسی ببخشید اذیت شدین(یه چیزی تو همین مایه ها)

اشرف گیلانی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://babanandad.blogfa.com



می دونی من همیشه فکر می کنم که آذر اسم گرمیه به درد یکی از ماه های تابستون می خوره نه پاییز و اینقدر هم سرد!


راستی به روزم و خوشحال میشم سر بزنی

دختری از یک شهر دور شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ق.ظ http://denizlove.blogsky.com/

اجباری نیس محسن خان... خودت میدونی که... هر وقت عشقت کشید بذار عکس ها رو... چرا اینهمه خبر بد اخه... چرا خدا اینهمه مشکل داره با بنده هاش... ما خیلی بدیم؟؟؟ خیلی گناه میکنیم؟؟؟ یا مثل این داستانهای خرافی که خدا بهترین بنده هاشو زیاد به امتحان میکشه؟؟؟ نمیدونم کی گفته این حرفو اما خیلی حرف مزخرفیه... زیاد طول نمیکشه... همه چی خیلی زود درست میشه... همه چی قشنگ میشه...

دختری از یک شهر دور شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ق.ظ http://denizlove.blogsky.com/

واااااااااای عکسارو دیدم...
محشر بودن...
من فکر کردم نذاشتین...
اخه این پست...
کاش میشد یه پست قشنگتر میذاشتین بعد اون عکسهای عالی...
اما امان از این روزگار...

هاله بانو شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://halehsadeghi.blogsky.com/

خوبید آقای باقرلو؟؟؟؟

جعفری نژاد شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.jafarynejad.blogfa.com

سلام جناب باقرلو

روزی که پروین رفت را یادم نیست ، اما روزهای آخر عابدزاده را خوب به یاد دارم خیلی ها ذوق می کردند و بالا پائین می پریدند و فکر می کردند عابدزاده که نباشد جا برای بهتر از او باز می شود ، عابدزاده رفت و هنوز خیلی گلرهای این مملکت گل لایی می خورند و کک شان هم نمی گزد ...
عابدزاده یکی بود ، کرگدن هم یکی است اینجا ، یکی که مطمئنا نبودنش خیلی ها را .... اما بودن کرکگدن برای خیلی ها مثل من ، نعمت است جناب باقرلو ، هر چند خسته باشد یا دلگیر

فاطمه شمیم یار شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ

سلاممم
خوب ..همینکه تو روزگار غریب ...باعث ایجاد حس های خوب شدین خودش خیلی کار بزرگیه..بی تعارف

مونیس روکوف شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ http://tanazi.blogsky.com

اون چس ناله است پسرم!!

سیمین شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

همین که میخواستین بچه ها دور هم باشن برامون یه دنیااااا ارزش داره
بازم ازتون ممنونم

پاییز بلند شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ب.ظ

مرتیکه روانی عباس حلش خوبه؟ اتفاقی براش افتاده؟ از وختی این پست رو دیدم هی میرم میام ببینم خبری چیزی کوفتی مرگی.. بابا رسمن مارو کردی٬ موقعیت زنگ زدن ندارم وگرنه تا حالا صد بار زنگ میزدم بهت٬ محسن لطفن یه خبری بده٬ دلم خیلی شور میزنه کللی استرس دارم٬ فکرم هزار را رفته

.
.
به خدا تو نمیفهمی اینجا کامنت میزارم خودش یه داستانه ..... نزارم میشه و این داستان ادامه داره.. با این وضعیت به اضافه ی یه روز نیمه تعطیل شلوغ و گند و خسته کننده یه دنیا استرس و یه هفته بی خوابی رو هم بزار کنارش٬ هنوز دوس داری تو این وضعیت کوفتی به شکنجه دادن ادامه بدی؟
یه کلمه بگو حال عباس چطوره؟ به خدا نمیمیری عوضی روانی٬ از شدت نگرانی و عصبی شدن سردرد گرفتم

جزیره شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام

خبر تلخ؟
شما یه کلمه میگی، هرکسی یه برداشتی میکنه، و اینکه هزار جور فکر ناجور میاد تو سر ادم و چقدر بده که کسی جرات نمیکنه بپرسه فکر توی سرشو و یا اگه هم بپرسه کسی نیست که جواب بده....
خبر تلخه ایشالله ختم به خیر بشه. جا برای ختم به خیر شدن هست؟


همیشه رسم بود بعد از بازی، پستای تحلیل میخوندیم از دوستان، یا پست هایی پر از انرژیه مثبت ولی این دفعه خب نشد که اینجوری بشه دیگه .
به هر حال امیدوارم که همه ی خبر بدا ختم به خیر بشن.

کودک فهیم شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

وقتی دلتون گرفت،این حس رو توی خودتون نریزید...

رضا فتوحی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ب.ظ http://negasht.blogsky.com

محسن خان
اگر به خبری تغییر حالی در دل می بینی خوشحال باش که هنوز اونقدر ها پوستت کلفت نشده که اتفاقاتِ بیرونی نتونه اثری بر دل و جانت بگذاره...

نوا شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ http://mynava.blogfa.com

سلام...عکسارو دیدم ممنون که از عکس من لطف کردین و دوتاشو گذاشتین :) ...از بس کامنت دونی شلوغ بود نتونستم همه ی کامنتارو ببینم ولی همون چندتای اولی که خوششون اومده بود جالب بود :)
خسته نباشید ممنون که اینکارو کردین...یه حس خوبی بود وقتی جایی رو می دید که اکثر ادما بیشتر روزشونو اونجا میگذرونن ...
اقا محسن زندگی همین گنده...دیگه حتی دور هم جمع شدنا هم مثه قدیم کیف نمی ده...از بس ملت سرشونو کردن تو کار خودشون...چاره ای هم نیست...همه یه جورایی دیگه توانشو ندارن....ولی این جا رو دوست دارم ... چون حس خوبی داره چون حس می کنم یه نفر هست که فقط خودشه و سعی نمی کنه تو قالب دیگه ای فرو بره...من سادگی و صداقت ...من شخصیت قوی شمارو دوست دارم...محسن باقرلو از ته ته قلبم دعا می کنم خسته نباشی...واسه خاطر همه چیز...همه بار هایی که تو زندگی به دوش می کشی...

مریم بانو :) یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ب.ظ http://hiichii.persianblog.ir/

من الان بازی رو دیدم ... ممنونم از اینکه ما رو هم در این بازی شریک کردید.
من و سیمین خانوم همکاریم :) کلی ذوق مرگیدم !
بازم ممنون !
در کل خسته نباشید .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.