پایان روز دوم ... پایان راند دوم ... رسمن به Gآ رفتم ! ... 110 کیلو وزن را ضربدر شانزده تا شصت دقیقه کنید و بعد حاصل ضرب را تقسیم کنید بر مساحت کف پاهام که الان دارد مث سگ زُق زُق می کند و نمی دانم بعد از تایپ این سطور چطوری باید خودم را به کاناپه برسانم که ولو شوم ! ... فشار و حجم زیاد کار در مدت زمان محدود + مشکلات پیش بینی نشده و کاستی ها و ناهماهنگیهایی که ذات اینجور کارهاست باعث شده زودتر از موعدی که فکرش را میکردم خستگی را توی چهرهء بچچه ها و عصبی و کلافه بودن را توی کلام و چهرهء مدیران ببینم ، امیدوارم روزهای باقیمانده با همت و سعهء صدر بیشتر همگی مان همراه باشد تا نتیجهء اینهمه زحمت و انرژی و هزینه همانی بشود که باید ... امروز بعد از اتمام ساعت کاری نمایشگاه موقع خدافظی و راه افتادن پاهایم را طوری روی زمین می کشیدم که وختی یک آن به مسیر نسبتن طولانی ای که باید تا پارکینگ شمالی می آمدم فک کردم ، مطمئن بودم که محال است لحظهء نشستنم روی صندلی ماشین را ببینم ! ولی دیدم ... به قول شاعر این قانون زندگی ست که میگوید « رفتن رسیدن است » ... کما اینکه تمام سختی های این پنج روز ، چارشمبه صبح که از خواب بیدار شویم خاطره ای بیش نخواهد بود عین تمام سختی های دیگر که خاطره شدند ...
وای!عجب پسته خسته ای بود!
واقعن خسته نباشید!
به به!اول شدم:دی
شاید عجیب باشه تا این نوشتنم فقط عناوین موضوع بندی بلاگت رو خوندم و گاهی همین کافیه برای انتخاب یک بلاگ جهت خوندن
باشد که اشتباه نکرده باشم آقای باقرلو
خسته نباشید آقای باقرلو
امیدوارم خاطره ای باشد به شیرینی کلامتان جناب باقرلو
ضمنا خسته نشوید خواهشا ، ما جمعیت کثیری از دوستان و آشنایان را با مصیبت گرد هم آورده ایم که اگر برنامه ها منطبق گردد برسیم خدمت جناب " الکامپ " صرفا جهت زیارت حضرات عظام ( شما را عرض کردیم و هم رکابانتان را ) و - اگر ریا نباشد - یک غرفه ی دیگر که وصفش اینجا نیاید بیتر است
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
(اون ضرب المثل یه کلمه از مادر عروس برای چنین جاهاییه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ
،یا به قول حمید ایکون یه کلمه از مادر عروس)
و خسته نباشیدبه مناسبت پایان روز دووووووووووووم
وااااااااااااااااااااااااااااااااااای نفرمایید جناب باقرلو. چرا عصبانیت؟چرا خستگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟هنوز خیلی مونده تا روز اخر که. از الان نباید خسته شین
ایشالله که ته ته تهش براتون پر باشه از خیر و برکت و پول و اینجور چیزا
خسته نباشید قربان
و ما همچنان در حسرت رویت جمال مبارکتان هستیم که مزین به کت و شلوار و اینها گشته !
باشد که فتوغرافی مرحمت نموده از تمثال مبارک
و جمعی را یک عمر دعا گو و ثنا گوی خویش بگردانید.
الهی آمین!
امروز غرفه مرکزی نبودم و بنا به دلایلی که بماند ! باید کاپشن می پوشیدم ! لذا تیپ نمایشگاهی فکل کراواتی مان بهم خورد ! این بود که تهیهء فتوغراف مذکور را به روزهای بعد موکول کردیم همی ! باشد که رستگار شویم و شوید و شوند !!
تجربه ی های اینجوری برات خوبه, توی کار هیچوخت پلله های ترقی رو طی نمیکنی مگر اینگه سخت کار کنی و سخت خسته بشی تا وختی کارت به نتیجه میرسه از فرصت استراحت کوتاهی که پیش میاد نهایت لذذت و استفاده رو ببری..
بعدن برای کارهای بزرگتر و سنگین تر هم بیشتر تلاش میکنی تا بهتر نتیجه بگیری و زودتر از فرصت آرامش بهره مند بشی و استفاده کنی...
.
.
.
میدونی پول در آوردن خیلی راحته.. خیلی.. به شرط اینکه سخت کار کنی[چشمک]
(این جمله کلیدی متعلق به حضرت خودمه)
جناب باقرلو :
اون روزی که کون جماعتی خانوم باز و عنکف رو با اخذ سمت جدید در شرکت میسوزوندید باید فکر این روزاشم می بودید که پاهاتون تاول میزنه.پس فکر کردید همش نشستن رو صندلی و معاشرت با داف های علاقمند به علوم سایبریه آره؟
گهی زین به پشت و گهی پشت به زین
خسته نباشید قربان...
خسته نباشی.
خوب بشین پسر.
من امروز از پارکینگ جنوبی رفتم زیاد هم بد نبود. ترافیکش معمولی بود. ولی باید منتظر چهارشمبه طلایی و خواب تمام وقت آخر هفته بمونیم، اون هم خواب خوش از موفقیت و بدون عذاب وجدان.
بخواب. شب خوش
وااااااای خسته نباشید واقعا!!! اون قسمتی که فکر میکنی به یه مسیر طولانی که باید بری رو من حس کردم... اخ که چقدر حس بدیه... حس شمردن قدمها... حس دیدن یه تابلو یا یه نشانه ای که از اینجا تا مقصد فلان قدر راهه...
با همه بی نظمی هاش و خستگی هاش من مطمئنم خاطره قشنگی میشه براتون...
تو رو خدا ببین ملت چه شانسی دارن
هی هر شب اینجا پست می نویسند و رئیسشان هم بهشون دلداری میده
ای خدا !
یه دونه از این آقا مدیرها هم به ما بده
سلام نه خسته خودا قوووت برادر
ای خدا 10 کیلومتر بالاتر از بابک اینا ایضن به ما هم بده
خیلی خیلی خسته نباشید.
من میگم دوپینگ کنید. با استامینوفن کدئینی چیزی. که انرژی لازم برای روبروئی با حجم بالا و غیرمعمول کار را داشته باشبد. البته باید اولش قوهء مصممهء وجودتون رو ببرید یکی از این وکالت خونه ها و یه تعهد سفت و سخت قانونی ازش بگیرید که بعد از چهارشنبه نگاه هم به اون مادهء دوپینگیه نکنه.
16 ساعت سرپا بودن همراه با فشارهای عصبی..... خدا بهتون قدرت بده این سه روز باقی مانده را هم به راحتی پشت سر بذارید.
یه دلداری لوس و کلیشه ای اما واقعی: همه اش به این فکر کنید که این خستگی به احتمال بسیار زیاد به قیمت یک پیشرفت خوب کاری برایتان خواهد بود و سعی کنید تحملش رو اینجوری آسون کنید برای خودتون.
در ضمن، سلام گرم من رو هم به حمید عزیز برسونید.
آی حال کردم از وصف حالت
تازه شدید مثل اون ماهه گذشته من که وقتی ساعت 11 شب میرسیدم خونه راننده میگفت امروز زود اومدیم هااااااااااا
آی حال کردم از کامنت پژوه!
آی حال کردم امروز برگشتنی به توصیه یک دوستی کلی قدم زدیم و من تازه کفش بد گرفته که انگشت کوچیکمو میزد وقتی رسیدم خونه اشکم دروامد از تاولش
راستی تاول را باید ترکوند؟ کسی می دونه؟ گوگلش می کنم الان
عین تمام سختی های دیگر که خاطره شدند...
نه خسته برادر
خدا قوت
هفته ی دیگه این موقع نمایشگاه برات نوستالژی میشه
به همن زودی
به همین خوشمزگی
خدا قوت ت ت ت آقا محسن
می دونم الان هزارتا نه، 1 میلیاردتا پادشاه هم خواب دیدی
می فهمم چی کشیدی
روز اول برات گفته بودم چه حالی داره و سعی کن یه کفش آهنی با خودت ببری
تجربه ی بسی مزخرفیست این پا درده
من که از نمایشگاه بر می گشتم پاهام رو هوا بود؛ از بس زوق زوق می کرد
انشاالله خدا به پاهات توان بیشتر بده
راستش دفعه اول که حرف از نمایشگاه شد، آنچنان ذوق مرگ شدم و گفتم وای عجب کار باحالی، چقدر خوبه
اما محسن جان بعد از چندین نمایشگاه اگه خداتومنم بهم بدن دیگه عمرا برم م م م م
فقط و فقطم بخاطر همین پا درد لامصبش
یعنی همه ی نمایشگاه یه ور، پا دردش یه ور
امیدوارم تو این روزهای باقی مونده خدا به پاهات توان دوچندان بده
salam agha mohsen kheili hal kardam ba webet
bishtare nazaratetam khondam
web ghashangi dari
Martike aldnadge tanparvaRRRRRR kHANBIDI ALAN jasad?
khejalat nemikeshi? alan bayad bidar bahsi baraye fardat barname rizi koni Jenazeeeeeeeeeee
باورتون میشه منم تو فکر این بودم بیام ناشناس توی این قرعه کشیه شرکت کنم؟
من گوشیم الان عاریه است از پسر خالم گرفتم...شما تو قسمت قرعه کشی امتیازبندی جدا مخصوص نیازمندان ندارین؟
عرض خسته نباشید خدمت جنابتان...
سلام و خدا قوت داداش محسن
عوضش به پولهای آخرشم فکر کن دیگه!
در ضمن این کلمه رو تصحیح کنید در آخر پستتون : خاطری ای فکر کنم منظورتون خاطره ای بوده!
کلا نمایشگاه از هر نوعی که باشه سخته. سال 74 تو نمایشگاه کتاب بودم کل روزها رو. بعد از نمایشگاه فهمیدم که توانایی فروش کتاب های باد کرده رو هم دارم

سال دیگه هم یه نمایشگاه قالب داریم که این سومین بارش هست. با این که سه روز هست اما بعد از عید پوست همه مون کنده است البته اگه قراردادم رو بعد از عید تمدید کنن
خسته نباشید بسیار زیاااااااد
دیشب توی برنامه 20 و 30 نمایشگاه شما رو نشون دادن
کلی ذوق کردیم ما
خسته نباشید مبسوط...
ضمنا؛ صد و ده ضربدر سی دقیقه،به گمانم میشود چند هزار کالری سوزاند!،یحتمل الان باید از آن محسن تپل و دوستداشتنی و کچل،نهایتا یک عدد سیروس دینمحدی باقی مانده باشد.
حالم رو پرسیده بودی رفیق... اومدم بگم سلام. همین. شاید خودت بفهمی حالم رو....
امروز چهار شنبه ست !
صبح که از خواب بیدار شدی همه چیز خاطره بود ؟