امروز توو این هیر و ویری و این اوضاع کمدی درام اقتصادی رفتم واس خودم یه پالتو خریدم ! همون پالتویی که چن روز پیش دیده بودم و وسوسهء وصالش دس از سرم ورنمیداشت ! ... خوشم میاد هنوزم مث اون وختا خرم ! ... اون وختایی که پول توو جیبی هامو ماهها جم میکردم و میرفتم یه چیزی می خریدم که همه یا تعجب میکردن و به روم نمیاوردن یا مسخره م میکردن ... یه پالتو شبیه اینم زمون دبیرستان با بدبختی پول جم کردم و خریدم که حتی یک روز هم روم نشد بپوشمش و سالها بعد دادمش به حمید ... الان که فکرشو می کنم می بینم چقدر احمق بودم ... دید و نگاه و قضاوت مردم جددن قد پشگل ام اهمیت نداره ... توو همه چی مهم راحتی و رضایت خود آدمه ... درسته که به قضاوت نشستن نگاه و طرز فکر محسن باقرلوی بیست ساله الان بعد از گذشت این همه سال بی انصافیه ولی واقعن آخه چرا روم نشد ؟!
.
.
پی نوشت :
علی جان یه سری از عکسهای الکامپ رو آپدیت کرده ...
.