۱- پیرزن فرتوتی که با بغض و التماس برای تنها پسرش دمبال کار میگشت ...
۲- معلول قدکوتاهی که تنها و با عصا غرفه ها را می گشت و خدای اطلاعات کامپیوتری بود ...
۳- دختر جوان زیبا و خوش اندام و خوش لباسی که چای میداد و نظافت میکرد با اکراه ...
۴- جوان بلند بالایی که با شمایل اصیل جاهل های قیصری از نمایشگاه بازدید میکرد ...
۵- دختر جوانی که بازاریابی آگهی میکرد برای فلان روزنامه ، بی اطلاعات و باخجالت ...
۶- کارگر نظافتچی نمایشگاه که بورسیهء تحصیلی دو ملیون تومنی برنده شده بود ...
۷- پسر جوانی که پنج ساعت نقش رُبات را بازی میکرد و شغلش این بود ...
۸- پسربچچه ای که لای ازدحام جمعیت زُل زده بود به شیرینی دانمارکی های روی میز ...
۹- دخترهای بازاریابی که از موهای بلوند و یقهء بازشان خرج میکردند ...
۱۰- زن حامله ای که خسته و عرق ریزان کیسه های بزرگ غذا می آورد برای فروش ...
۱۱- پیرزنی که توان حمل کیسه های اشانتیونی که جمع کرده بود را نداشت ...
۱۲- بچچه مدرسه هایی که با معلمشان آمده بودند و غرفه ها را شخم میزدند ...
۱۳- دختر قد بلند غرفه روبرویی با آن دست شکسته و مانتوی خیلی خیلی چسبانش ...
.
.
.