شما در هر زمینه ای، بهترین ها رو انتخاب کردی... دیگه حیوونی واسه ما نموند
کوشالشاهی
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 ساعت 10:16 ق.ظ
همون که م.ح.م.د گفت.
حیف شما متاهلی وگرنه چون صبح ها مث هم بیدار می شیم می شد بریم انگلیس صبح ها با هم ازدواج کنیم. چی گفتم
جعفری نژاد
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 ساعت 10:29 ق.ظ
شکر خدا که مامور آمار نیستی شما ، مهمترین را از قلم انداختی رفیق ، تو مختصات کرگدن بودن را به هم ریختی ، تو کرگدن را برای اهالی اینجا دلنشین کردی ، حالا یادت رفت کرگدن را ، انصاف نیست !
از استقلال رای الاغها خوشم میاد حرف حرف خودشونه... وای گاوها خیلی نازند با اون چشمای درشت و خوشگل... اسب حقیقتا زیباست و رویایی با اون موهای لطیفی که روی سر و صورتش ریخته... جغد ها رو دوست دارم به خاطر آرامش متفکرانه شون... سگها جتی نگاهشون پر از عاطفه است...
سه سال پیش ، نه ، شاید تا همین سه ماه پیش هم آرزویم در این بلاگستان ، دقیقا آرزویم ، این بود که لینک " ترنج " آن روزها و " نوشته های دم دستی " این روزهایم رو اینجا ، تو وبلاگ کرگدن ببینم ، این روزها اما آرزویم تنها این نیست . آدم ها بزرگ می شوند ، آرزوهایشان هم ، نمی دانم این خوب است یا بد ، آرامش بخش است یا وهم انگیز این روزها آرزویم مثلا اینست که " آقا طیب " دوباره پر رنگ شود ، نه فقط وبلاگش و نوشته هایش و عاشقانه هایش ، مرامش ، مسلکش ، آرزویم اینست که طیب بودن رنگ بگیرد ، پر رنگ شود این روزها آرزویم اینست که محسن باقرلو ، کرگدن شود نه به خدا با محسن بودن شما مشکلی ندارم ، با باقرلو بودنت که اصلا ، مشکلم با پوستته که می ترسم نازک شده باشه تو دنیایی که آدماش هار شدن و پوست کلفت
جعفری نژاد
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 ساعت 09:25 ب.ظ
خلاصه اینکه ما ، ما دقیقا یعنی ماهایی که پناه آوردیم به این دنیای مثلا مجازی ، هممون از یه چیزی بریدیم ، یه روزی از یه چیزی اون بیرون رکب خوردیم و تب کردیم و خزیدیم اینجا ، خوب و بدش رو باز هم نمی دونم ، اما دلمون خوشه به آدمایی که نصفشون رو از رو نوشته هاشون ساختیم و نصفشون رو از رو آرزوهامون . ادم بزرگا زمین خوردنشون سخته ، زمین گیر شدنشون سخته ، شکستنشون سخته ، واسه همینه که کلی آدم دست و پا می زنن که آدم بزرگشون زمین نخوره ...
زیادی ... زدم ممنون جناب ، ممنون
محسن باقرلو
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 ساعت 09:27 ب.ظ
نفرمائید قربان شما تاج سرید لذذت میبرم از نگاه و لطفتون ...
آقای جعفری نژاد چه بدل میشینه کامنتتون.....از اونایی که اشک ِ آدمو در میاره..مرسی آقا حرف حق رو زدین ممنون............ یاحق...
جعفری نژاد
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ
راستش را بخواهید خیلی وقت بود این حرف ها یک جایی گیر کرده بود ، شاید می خواستم کس دیگری بگوید ، کسی که محسن باقرلو را بهتر از من بشناسد و نزدیک تر باشد به او ، شاید می ترسیدم که حرف هایم دوستی خاله خرسه باشد و کلامم عاجز باشد و جنس حرف زدنم با او یکی نباشد و محسن را مکدر کند امشب که از همه جا بی خبر آمدم و لینک وبلاگم را اینجا دیدم ، شوکه شدم ، شوک معمولا احیا می کند ، معمولا البته نه همیشه ، مثلا قلب را ، مثلا پرسپولیس را ، حرف هایم جان گرفتند و من جرات ، نوشتمشان ، خوشحالم که حداقل بار نشدم اگر یار نیستم
محسن خان اینا حرفای خیلی از ماهاست...همین ماهایی که چهار صد هزار بار این صفحه رو باز کردیم به عشق خوندن یه جمله از یکی از بزرگای دوست داشتنیه بلاگستان..
بودنتون خوبه...خوب بودنتون آرزوی ما...میگذره این روزگار...دائما یکسان نباشد کار دوران...
دور از جون...
داکو:
این باغ وحش سیار در زندگی همه موجود است.
همون که فرشته گفت
منم همون که فرشته گفت و آقای اسحاقی تایید کرد رو تکرار می کنم
:))))))))
من میگم شما یک کم به خودت بد و بیراه بگو لطفا وقت کردی. ای بابا..........
همون که فرشته و بابک گفتن
...همون که هاله بانو گفت...
پس منم همونی که مامانگار جون گفت!
همون که ری را گفت
من تا حالا سیگار کشیدن اسب رو ندیدم.
شما در هر زمینه ای، بهترین ها رو انتخاب کردی... دیگه حیوونی واسه ما نموند
همون که م.ح.م.د گفت.

حیف شما متاهلی وگرنه چون صبح ها مث هم بیدار می شیم می شد بریم انگلیس صبح ها با هم ازدواج کنیم.
چی گفتم
شکر خدا که مامور آمار نیستی شما ، مهمترین را از قلم انداختی رفیق ، تو مختصات کرگدن بودن را به هم ریختی ، تو کرگدن را برای اهالی اینجا دلنشین کردی ، حالا یادت رفت کرگدن را ، انصاف نیست !
تو آن همه نیستی و این یکی شاید
من دارم فکر می کنم اسبا چه طور سیگار می کشن..
شاید همون اسبه تو کارتون یوگی و دوستان منظورتون باشه...
همون اسب سفیده.
الاغ ساده لوحه که تو نیستی
گاو مفیده که تو نیستی
اسب نجیبه که تو نیستی
جغد خوشگله که تو نیستی
سگ باوفاست که تو نیستی
.
تو درب خروجی یک باغ وحشی.
خسته نباشین در کل.
خیلی خوب بود محسن...خوشم اومد....از اون کلمه ی کوت آه هم خیلی خوشم اومد
همه در این جنگل خودساخته اسیریم!
من که غریبه نیستم هستم به یاد دارید؟؟؟؟؟؟؟
درود علیکم و رحمت الله برکاته بر محسن خان باقرلو
خوبین ؟ خدا راسپاس که خوبین
پپرم یکی از هزاران خوانندگان خاموش وبلاگ شما
که دیگه خاموش نیست اگر فوتش نکنن خاموش شه
دور از جون شما تو مملکت گل بلبل ما
خر بودن نه تنها بد نیست بلکه خوبم هست
چون خر می فهمه اما تحمل می کنه
همون که فرشته و بابک و ری را و م.ح.م.د و کوشالشاهی(در خط اول) گفتند
از استقلال رای الاغها خوشم میاد حرف حرف خودشونه...
وای گاوها خیلی نازند با اون چشمای درشت و خوشگل...
اسب حقیقتا زیباست و رویایی با اون موهای لطیفی که روی سر و صورتش ریخته...
جغد ها رو دوست دارم به خاطر آرامش متفکرانه شون...
سگها جتی نگاهشون پر از عاطفه است...
کلا خدا موجودی پست تر از انسان نیافریده...
ته ِ زنجیره رو وصل
می کنیم به سر
زنجیره....اوهوم
یعنی همونکه
فرشته بانو
گفتن........
اوهوم......
یاحق...
سه سال پیش ، نه ، شاید تا همین سه ماه پیش هم آرزویم در این بلاگستان ، دقیقا آرزویم ، این بود که لینک " ترنج " آن روزها و " نوشته های دم دستی " این روزهایم رو اینجا ، تو وبلاگ کرگدن ببینم ، این روزها اما آرزویم تنها این نیست . آدم ها بزرگ می شوند ، آرزوهایشان هم ، نمی دانم این خوب است یا بد ، آرامش بخش است یا وهم انگیز
این روزها آرزویم مثلا اینست که " آقا طیب " دوباره پر رنگ شود ، نه فقط وبلاگش و نوشته هایش و عاشقانه هایش ، مرامش ، مسلکش ، آرزویم اینست که طیب بودن رنگ بگیرد ، پر رنگ شود
این روزها آرزویم اینست که محسن باقرلو ، کرگدن شود
نه به خدا با محسن بودن شما مشکلی ندارم ، با باقرلو بودنت که اصلا ، مشکلم با پوستته که می ترسم نازک شده باشه تو دنیایی که آدماش هار شدن و پوست کلفت
خلاصه اینکه ما ، ما دقیقا یعنی ماهایی که پناه آوردیم به این دنیای مثلا مجازی ، هممون از یه چیزی بریدیم ، یه روزی از یه چیزی اون بیرون رکب خوردیم و تب کردیم و خزیدیم اینجا ، خوب و بدش رو باز هم نمی دونم ، اما دلمون خوشه به آدمایی که نصفشون رو از رو نوشته هاشون ساختیم و نصفشون رو از رو آرزوهامون . ادم بزرگا زمین خوردنشون سخته ، زمین گیر شدنشون سخته ، شکستنشون سخته ، واسه همینه که کلی آدم دست و پا می زنن که آدم بزرگشون زمین نخوره ...
زیادی ... زدم
ممنون جناب ، ممنون
نفرمائید قربان
شما تاج سرید
لذذت میبرم از نگاه و لطفتون ...
آقای جعفری نژاد چه بدل
میشینه کامنتتون.....از
اونایی که اشک ِ آدمو
در میاره..مرسی آقا
حرف حق رو زدین
ممنون............
یاحق...
راستش را بخواهید خیلی وقت بود این حرف ها یک جایی گیر کرده بود ، شاید می خواستم کس دیگری بگوید ، کسی که محسن باقرلو را بهتر از من بشناسد و نزدیک تر باشد به او ، شاید می ترسیدم که حرف هایم دوستی خاله خرسه باشد و کلامم عاجز باشد و جنس حرف زدنم با او یکی نباشد و محسن را مکدر کند
امشب که از همه جا بی خبر آمدم و لینک وبلاگم را اینجا دیدم ، شوکه شدم ، شوک معمولا احیا می کند ، معمولا البته نه همیشه ، مثلا قلب را ، مثلا پرسپولیس را ،
حرف هایم جان گرفتند و من جرات ، نوشتمشان ، خوشحالم که حداقل بار نشدم اگر یار نیستم
شما دوستان بطورقطع هیچوقت
بار نخواهید بود و الحق شوک
همیشه تاثیر بدی ندارد و
گاهی برخلاف چهره اش
تاثیر مطلوب می گذارد
مثل همین حالای شما
یاحق...
مرسی آقای جعفری نژاد...چقدر خوب گفتین...
محسن خان اینا حرفای خیلی از ماهاست...همین ماهایی که چهار صد هزار بار این صفحه رو باز کردیم به عشق خوندن یه جمله از یکی از بزرگای دوست داشتنیه بلاگستان..
بودنتون خوبه...خوب بودنتون آرزوی ما...میگذره این روزگار...دائما یکسان نباشد کار دوران...
چه قد خوبه این!
:)
دست مریزاد محسن جان.
بلیط بفروش واسه بازدید کودکستان ها ... کلی پولدار میشی به مولا !