از مکانیک خیابان روبروی پارک سراغ کاربراتورسازی را میگیرم و میروم به نشانی ای که داده ... مرد میانسال خوش چهره ای ست با موهای مجعد جوگندمی ... بیشتر شبیه پزشک هاست تا مکانیک ها ... روی صندلی لهستانی رو به میز کار بلندش نشسته و با دقت دارد اجزای یک کاربراتور را مثل پازل میچیند ... سلام می کنم و اجازه میگیرم که روی صندلی چوبی کنار درب ورودی بنشینم ... حتی نگاه هم نمی کند ، زیر لب چیزی می گوید و من می نشینم ... تلویزیون دارد اذان پخش می کند ... یکربعی در سکوت می نشینم و کارش را تماشا می کنم ... پازل را تمام می کند و از جاش بلند می شود ... کارم را می پرسد و ساعت دیواری را نگاه می کند ... انصافن ساعت هشت شب پنجشنبه خیلی وخت مناسبی برای بالا زدن کاپوت ماشین نیست اما درجا جواب رد نمیدهد ، کمی فک می کند و بعد می گوید : ( خیلی دیره همسرم قراره بیاد دمبالم بریم بیرون ولی از اون یکربع توو سکوت نشستنتون فهمیدم که اصرار دارید امشب ماشینتون درست بشه ... اوممم ... خب یه کاریش می کنیم ) ... و همین یکی دو جمله من را شیفته اش می کند به دو دلیل ، اولن اینکه در تمام عمرم هیچ مکانیکی ندیده بودم که به زنش بگوید همسرم و ثانین هیچ مکانیکی برای مشتری افعال جمع بکار نمی برد ... حتمن حالا شما هم تصدیق می فرمائید که به کار بردن تشبیه پزشک برای کاربراتورساز این پُست در سطر دوم خیلی هم اغراق آمیز نبود ! ... وختی خانم زیبا و خوش بَر و بالا و شیکش با دویست و شیش صندوقدار زرشکی می آید دمبالش تقریبن کار ماشینم تمام شده ...
اول
خیلی اواقات شده که تو یه شغل ادب و نوع حرف زدن صاحب اون شغل واسم جالب بوده و راستش دور از انتظار
بله شغل مهم نیست آدمیت شعور درک عمیق مهمه
مصداق مثال
تن آدمی شریف است به جان آدمییت
نه همین لباس زیباست نشان آدمییت
خیلی خوب بود ... پستت نه ... این آقای جنتلمن ... امیدوارم همیشه همینجوری خوب و شریف و مسئول باشه ... و بیشتر امیدوارم زندگی واقعا به کامش باشه ... چقدر برخورد با این آدما شیرین و لذت بخش و امیدوارکنندست ... و چقدر بیشتر لذت بخشه که اون آدم باحاله ی برخوردها - که همیشه تو یاد آدم می مونه _ خود تو باشی ...
خیلی خوب بود .... هم پستت، هم این آقای مکانیک جنتلمن. میخواستم بگم پستت خوب تر بود، اما مکانیک خوش قیافهء مودب ات هم به همون خوبی بود.
حیفه که مردممون خیلی هاشون انقدر از رعایت آداب اولیه معاشرت دور شده اند که یکی را که می بینیم که این آداب معمولی را به جا میاورد، انقدر ذوق زده و متعجب میشویم.
راستی ... بنظرم دارید خودتون رو به چالش می کشید تا به خودتون ثابت کنید که هنوز هم میتونید به قشنگی همیشه بنویسید.(ما خواننده ها که بهمون ثابت بود. خودتون میگفتین نمیتونم دیگه.....) البته جسارت نباشد به ساحتتون ای شهریار قدر وبلاگستان.
پیام اخلاقی:
یک جنتلمن نمیتونه مکانیک باشه
ولی یک مکانیک میتونه جنتلمن باشه
خیلی پست دوست داشتنی بود
چه مکانیک باحالی
به سلامتی ماشین ردیف شد ؟
سلام
منم اینجور مواقع حس شما رو دارم می دونید تو یه سریال سالها ژیش شریفی نیا دیالوگش این بود اگه هنر داشته باشی لبو فروش هم که باشی اونو قشنگ تحویل مردم میدی و به نظرم ایشون هنر مردم داری داشتن....
سلام
خوش به حالش که به این نیکی ازش یاد شد
هم از اخلاق و شخصیتش...هم از دقتی که در کارش داشته
انشالا رفتارهامون به همین نیکی در ذهن دیگران ثبت و خاطره بشه
راستش ما گواهی نامه نداریم که بخواهیم ماشین داشته باشیم که ماشینمون خراب شه که بریم یه مکانیکی تا ببینم چه جوری صحبت می کنه ولی اینو می دونم که مدل صحبت ادم ها در خرید کالا و یا ارائه ی خدمات خیلی تاثیر داره طوری که خودم گاهی حاضرم بی خیالش شوم.
سلام
چه قدر این پست قلمش با قلم همیشگی محسن باقرلو فرق داشت...
راستی... من فهمیدم عباس کیه :دی
سلام محسن خان چہ خبر؟ با این نوشتہ ھات حالا دیگہ کاملا بہ حرفای حمید ایمان اوردم و مطمئن شدم خارج از ایران نیستی! چی شد شکایت کردی از بروبچ سایت شعر نو؟ھمونایی کہ ازشعراشون کپی زدی؟ میرزایی و غفوریان رو میگم.مامنتظریم.مردباش پای حرفت وایسا.