قبول دارم و این رو هر روز می بینم.. اما این همه داستان نیست.. حسهای قشنگی هست که آدمهای ممالک دیگر به راحتی اونا رو تجربه نمی کنن، در حالی که از نوشته های شما و خیلی های دیگه می تونم حدس بزنم که بارها اونها رو لمس کردن.. هر چند متاسفانه بخش بزرگ داستان همونیه که گفتین..
خلایق هر چه لایق! هر کس هر جا با هر شرایطی زندگی میکنه قطعا لیاقتش همونه!!
محسن باقرلو
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 12:25 ق.ظ
منظورتونو متوجه نشدم مثلن چه حسهایی ؟ بعید می دونم !
محسن باقرلو
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 12:29 ق.ظ
این بالایی سوال از رها بود ! فیلسوف جان این دیگه چه استدلالیه ؟! ببخشیدا ولی اصلن قبول ندارم یعنی اون بچهء موبور مرفه نروژی و اون بچهء فقیر سیاهپوست سودانی توی شرایط مختلف زندگی میکنن چون لیاقتهاشون متفاوته ؟!
همون بچچه ی فقیر سودانی هم میتونه برسه به ریاست جمهوریه ایالات متحده... میتونه هم همونجا بمونه و از گرسنگی جان بده! جناب باقرلو شما از لحاظ آب و هوایی و موقعیت جغرافیایی یا حتی نژاد تفاوتی بین مردم دو کره میبینید؟ چرا یکی قطب صنعتیه جهان شده؟! چون لیقتش رو دارا بوده
محسن باقرلو
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 12:49 ق.ظ
اگه واقعن معتقدید که اون بچهء فقیر سودانی هم میتونه برسه به ریاست جمهوریه ایالات متحده دیگه بحثی نیست !
به این نتیجه رسیدم که بیشتر ما وقتی از "مردم" حرف میزنیم منظورمان جمع محدود دوستان و آشنایانی است که داریم. باین ترتیب وقتی میگویم "مردم ایران" کتابخوان و بافرهنگ هستند یعنی محمدعلی و یارعلی و ترگل و پرستو زیاد کتاب میخوانند. "مردم ایران" با استعداد هستند یعنی صدرا و طاها بهتر از پدرهاشان طراحی میکنند، ترانه روی صحنهی تئاتر میدرخشد، رضیه عالی مینویسد، ماندانا ذهنی خلاق دارد و هر دانشکدهای در هر جای دنیا نسیم و سارا و خشایار و مهدی را روی چشم میگذارد. "مردم ایران" درس خوانده هستند یعنی جوانهایی که اطرافم را گرفتهاند همه تحصیلکرده هستند. "مردم ایران" در هیچ زمینهای کمتر از دیگران نیستند یعنی اصغر فرهادی اسکار گرفت. "مردم ایران" مهربان هستند یعنی وقتی نمینویسم چندصد نفر دوستی که در دنیای مجازی دارم نگرانم میشوند... .......... از پست آخره توکا کپی ش کردم
ارش پیرزاده
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ
لایک کامنت اول فیلسوف خلایق هرچه لایق
ارش پیرزاده
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 11:00 ق.ظ
من نمیدونم چرا شما جماعت حسرت اون قسمت از زندگی خارجی ها رو نمی خورید که 8 ساعت سر کار می روند 7:45 دقیقه کار می کنند ... زن و مرد ...
دقیق نمی دونم احتمالا این عکس برای کشورها اسکاندیناوی ( امیدوارم درست نوشته باشم ) اونجا افتاب خیلی کمه و مردم از روزهای افتابی که به ندرت پیش میاد استفاده می کنند ...
نظر شخصیم اینه که حتی حسرت خوردنمون هم سطحیه ما به این عکس حسرت میخوریم در صورتی که اگه همین شرایط برامون محیا باشه اصلن ازش استفاده نمیکنیم ماهم میتونیم کنار خزر دراز بکشیم واز آفتاب لذت ببریم میتونیم با دوستمون یا همسرمون یه گوشه دنج ساحل باشیم ولذت ببریم حتمی که نباید ۱۰۰ نفر کنار هم باشیم؟؟ خدایی ما کنار یه ساحل آروم بجای استفاده از ساحل و آفتاب یا داریم به شکم میرسیم یا چرت وپرت میگیم
من هر روز عصر دو ساعتی در پارک پیاده روی می کنم ضمن اینکه برای گربه ها هم غذا می گذارم صحنه های مشابه این را در پارک زیاد می بینم زوجهایی که یک جای دنج کنار هم دراز کشیده اند یا ماچ و بوسهای آنچنانی که از شکل بروزشان پیداست تا چند دقیقه دیگر به جاهای باریک می رسه و البته خیلی زود می گذرم تا راحت باشند و مزاحم خلوتشان نشوم!!! بعد هم شاید در کنار اسکله های خلوت شمال یا چابهار یا کیش و قشم و خلیج فارس بشود صحنه های مشابهی دید... یه چیزی که می دونم احتمالا شما و بعضی از دوستانتان اون رو می ذارید به حساب بدبینی امثال من اینه که به نظرم بیشتر مردان ایرانی واقعا کثیفند و بی ظرفیت من فکر نمی کنم پیرمردهای ۶۰، ۷۰ ساله خارجی دنبال دخترای جوون بیفتند اما تو همین پارک بارها می بینم پیرمردهایی با تیپ و ظاهر غلط انداز هنری چه دخترهایی رو می گیرند به حرف و کاملا مشخصه درصدد تور کردن طعمه تازه اند تشخیص این چیزها دیگه برای بچه ها هم ساده است... ضمن اینکه این پیرمردا جوونی شون رو تو زمان شاه گذروندند و قاعدتا نباید عقده های جنسی داشته باشند...
در مورد کامنت جناب آرش پیرزاد: من همیشه گفتم ما دو دسته شدیم: یا امثال من که برای یکی دیگه و یه سازمان کار می کنن و ۵ ماه یه بار دوزار حقوق می گیرن (اگه شانس بیارن و قرارداد تمید شه ( در مورد من که این تمدید قرار داد هیچ ربطی به کارایی و توانایی نداره). خوب با این شرایط چه قدر انگیزه دارم برای اون هفت هشت ساعت کار مفید؟ یه دسته که استخدام دائم الاعمر دولت شدن خدا رو شکر و کار کنن یا نکنن حقوقشون رو می گیرن. چپ و راست هم که مرخصی تشریف دارن. پس بایدم قضیه ۷ -۸ ساعت کار اروپا و ژاپن و ..رو به روی مبارک نیاریم! ولی خیلی دردناکه حسرت روزمرگی های ممالک دیگه رو داشتن. خووووووووووووب می فهمم.
ارش پیرزاده
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 12:28 ب.ظ
اون کارفرما شما رو از مریخ اوردن یا یه ایرانی مثل ما ...
ارش پیرزاده
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 12:34 ب.ظ
نگاه جان ... حرف ما هم همینه چی میشه که اون کارفر ما شما شده ... اونجا همه سخت کار میکنند و اگه کسی هم از کار در بره همه لوش میدن ... به تن پرورها اعتراض میکنند ... انجمن و سندیکا تشکیل میدن حال کارفرمای عوض میگیرند ... اخر هفته هم عشق و حال میکنند اینجا من میگم واسه چی برای ریسم کارکنم بجای دوستم که امروز مادر شوهرش قرار بوده بیاد خونشون .. کارت حضور و غیاب میکشم ... مهم ترین چیز جیب خودمه .از نبود عدالت هم فقط زمانی میرنجم که ایم بی عدالتی سر خودمون بیاد ... اخرش میشه همینی که هست ... از ماست که بر ماست
دیادیا بوریا
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 05:03 ب.ظ
سلام جالب بود جناب باقرلو با شما موافقم من خودم خیلی وقتها دلم برای مردمان وطنم می سوزه وقتی خیلی چیزهای ابیتدایی رو می بینم که برای ما الان دیگه تابو به حساب میاد با جناب فیلسوف مخالفم پروسه رییس جمهوری در امریکا رو نگاه کنن و اینکه همین الانشم اوباما با مشکلا زیادی مثل بدنیا نیومدن در خاک امریکا و اسناد جعلی مواجه و اینکه تصمیم گیرندگان سرنوشت سیاسی امریکا باید یه الترناتیو جذاب برای وجوه جهانی امریکا بعد بوش میاوردن که رییس جمهور سیاه خیلی جهانی تر از رییس جمهور زن بود و داستانها داره مسئله بعدی اینه که کلی کار باید بشه تا برگردیم به چند دهه قبل... با جناب پیرزاده موافقم اره در ممالک دیگه کار کاره و شوخی نداره و همین باعث میشه قدر زندگی رو بیشتر بدونن اینجا بارها دیدم که یه جوان روس از گاز زدن یک سیب سرخ چقدر لذت می بره ولی بحث باقرلو یه چیز دیگه اس که باید لمسش کرد و حرف دوستمون واحه رو اصلا متوجه نمی شم .بدبینی هم حدی داره و اگه حرفشون رو تا حدی هم درست فکر کنیم باید برگردیم ببینیم خوراک فرهنگی مرد ایرانی چی بوده و البته از زن های ایرانی در ممالک دیگه هم چیزی نمی گم که اونا هم درگیر همین خوراکن و باز بر می گردیم به کوت اه نوشته جناب باقرلو
شاید هم کارهای عادی ما جز ارزوها و حسرت های مردم ممالک دیگه باشه!!!!!!کسی چه میدونه.
هدره چه حس رها بودن بم داد. حس خوبیه
صدای سکوت
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 07:15 ب.ظ
سلام یعنی الان موضوع هدر جزء لیست آرزوها و حسرت های شماست؟ خب میتونین در سواحل کیش،یا دریای خزر یا حتی زاینده رود تجربش کنید صد موردشو خودم دیدم....نه به این صورت گروهی البته
برای یک توریست...یا آدمی که دوماه ،پنج ماه و حتی یک سال به یک کشور خارجی میره....یا اینکه بار اولشه که از مملکت خارج میشه دنیای بسیار بسیار متفاوت بیرون خیلی جدید و عجیبه!....ولی بعد از یه مدت بخوبی متوجه میشی حکایت حسرتهای ما بابت ممنوع بودنشونه.....درست مثل بچه ای که بهش می گن این شیرینی رو نخور و اون دقیقا خودشو می کشه که همون شیرینی رو بخوره....درست مثل ممنوعیت سیب یا گندم برای آدم و حوا....اما وقتی برات مجاز شد...اصلا بی اهمیت و مسخره به نظر می رسه/// من خودمو مثال می زنم...یه زمانی همین حسرتها با من بود اما... به ولله در این سه سال فقط یک بار تنم رو به آب زدم و اونهم یکی سفارش کرده بود که آب دریا برای سفت شدن بچه توی شکم زن باردارش خوبه و من با یه شیشه آب معدنی رفتم که آب رو برای اون بیارم! به ولله در این سه سال لب به نجسی نزدم که اصولا با این فقره آبم توی یک جوب نمی رود. به ولله در این سه سال تازه عید امسال دو تا بلیط ارزون دانشجویی پیدا کردم و برای اولین بار به کنسرت رفتم...اونهم ستار....و اگه ستار نبود اونهم نمی رفتم//// الان من حسرت پنیر ایرانی و نون بربری رو می خورم...حسرت اردیبهشت دیوانه کننده تهران رو.....حسرت در بند و جگرهای سیخ شده....حتی حسرت چرند گفتنهای راننده تاکسی های پروفسور رو///
می بینی آدم همیشه حسرت چیزی رو می خوره که نداره
محسن باقرلو
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 ساعت 09:18 ب.ظ
بله جناب پیرزاد. من موافق از ماست که بر ماست شما هستم! چیزی که نوشتم رو بیشتر با لحن طنز بخونید! منظور منم همین بود . همین ما که هی می گیم دولت دولت یادمون می ره که دولت از مریخ نیومده و همین هموطنای خودمون هستن! صد البته که از ماست که بر ماست!
سلام . من معمولا شما و خانم رو هر روز می خونم . چندین بار هم کامنت گذاشتم . نمی شه یه کاری کنین که این هدر های زیبا برای هر پست همون جور بمونه؟! نه این که همه ی اونا یکی بشه. کاش بشه چون اصولا متناتون خیلی با تصویرهمخوانی داره و حیفه که روز بعد دیگه اون تصویر نیست.
قبول دارم و این رو هر روز می بینم.. اما این همه داستان نیست.. حسهای قشنگی هست که آدمهای ممالک دیگر به راحتی اونا رو تجربه نمی کنن، در حالی که از نوشته های شما و خیلی های دیگه می تونم حدس بزنم که بارها اونها رو لمس کردن.. هر چند متاسفانه بخش بزرگ داستان همونیه که گفتین..
خلایق هر چه لایق!
هر کس هر جا با هر شرایطی زندگی میکنه قطعا لیاقتش همونه!!
منظورتونو متوجه نشدم
مثلن چه حسهایی ؟
بعید می دونم !
این بالایی سوال از رها بود !
فیلسوف جان
این دیگه چه استدلالیه ؟!
ببخشیدا ولی اصلن قبول ندارم
یعنی اون بچهء موبور مرفه نروژی
و اون بچهء فقیر سیاهپوست سودانی
توی شرایط مختلف زندگی میکنن
چون لیاقتهاشون متفاوته ؟!
همون بچچه ی فقیر سودانی هم میتونه برسه به ریاست جمهوریه ایالات متحده... میتونه هم همونجا بمونه و از گرسنگی جان بده!
جناب باقرلو شما از لحاظ آب و هوایی و موقعیت جغرافیایی یا حتی نژاد تفاوتی بین مردم دو کره میبینید؟
چرا یکی قطب صنعتیه جهان شده؟!
چون لیقتش رو دارا بوده
اگه واقعن معتقدید که
اون بچهء فقیر سودانی هم
میتونه برسه به ریاست جمهوریه ایالات متحده
دیگه بحثی نیست !
میتونه
چون پدر آقای اوباما یک جنتلمن نبوده!
شما تضمین میدین اگه الان یک مرد ایرانی لای این جمعیت بود زیر چشمی زن های دیگه رو برانداز نمیکرد؟!
ا خودم فکر میکنم اگه اون صحنه که دختره سرش رو شونه پسره است و دستش تو دست پسره اگه کنار دریای خزر خودمون بود چی میشد؟اصلا میشد؟
به این نتیجه رسیدم که بیشتر ما وقتی از "مردم" حرف میزنیم منظورمان جمع محدود دوستان و آشنایانی است که داریم. باین ترتیب وقتی میگویم "مردم ایران" کتابخوان و بافرهنگ هستند یعنی محمدعلی و یارعلی و ترگل و پرستو زیاد کتاب میخوانند. "مردم ایران" با استعداد هستند یعنی صدرا و طاها بهتر از پدرهاشان طراحی میکنند، ترانه روی صحنهی تئاتر میدرخشد، رضیه عالی مینویسد، ماندانا ذهنی خلاق دارد و هر دانشکدهای در هر جای دنیا نسیم و سارا و خشایار و مهدی را روی چشم میگذارد. "مردم ایران" درس خوانده هستند یعنی جوانهایی که اطرافم را گرفتهاند همه تحصیلکرده هستند. "مردم ایران" در هیچ زمینهای کمتر از دیگران نیستند یعنی اصغر فرهادی اسکار گرفت. "مردم ایران" مهربان هستند یعنی وقتی نمینویسم چندصد نفر دوستی که در دنیای مجازی دارم نگرانم میشوند...
..........
از پست آخره توکا کپی ش کردم
چشم..سر فرصت میگم خدمتتون جناب باقرلو چه حسهایی منظورم بود..
کاملن می فهممش.قبل از اینکه حتی خود پست رو بخونم با دیدن عکس هدر به همین فکر کردم
چه جالب...
بلاگتونو که باز کردم و این عکس رو دیدم...گفتم خوش به حالشون...
اومدم پستو خوندم دیدم شما هم همینو گفتین...واقعا حسرت های ما چقدر کوچیکه...
واقعا از این دردناک تر نداریم
لایک کامنت اول فیلسوف خلایق هرچه لایق
من نمیدونم چرا شما جماعت حسرت اون قسمت از زندگی خارجی ها رو نمی خورید که 8 ساعت سر کار می روند 7:45 دقیقه کار می کنند ... زن و مرد ...
دقیق نمی دونم احتمالا این عکس برای کشورها اسکاندیناوی ( امیدوارم درست نوشته باشم ) اونجا افتاب خیلی کمه و مردم از روزهای افتابی که به ندرت پیش میاد استفاده می کنند ...
نظر شخصیم اینه که حتی حسرت خوردنمون هم سطحیه
ما به این عکس حسرت میخوریم در صورتی که اگه همین شرایط برامون محیا باشه اصلن ازش استفاده نمیکنیم
ماهم میتونیم کنار خزر دراز بکشیم واز آفتاب لذت ببریم
میتونیم با دوستمون یا همسرمون یه گوشه دنج ساحل باشیم ولذت ببریم
حتمی که نباید ۱۰۰ نفر کنار هم باشیم؟؟
خدایی ما کنار یه ساحل آروم بجای استفاده از ساحل و آفتاب یا داریم به شکم میرسیم یا چرت وپرت میگیم
یه چیز دیگه هم بگم
همینکارارو میکنن که سونامی میاد
وگرنه چرا ایران نمیاد(آیکون مامان بزرگ تسبیح به دست)
با فیلسوف موافقم تقریبا...
من هر روز عصر دو ساعتی در پارک پیاده روی می کنم ضمن اینکه برای گربه ها هم غذا می گذارم صحنه های مشابه این را در پارک زیاد می بینم زوجهایی که یک جای دنج کنار هم دراز کشیده اند یا ماچ و بوسهای آنچنانی که از شکل بروزشان پیداست تا چند دقیقه دیگر به جاهای باریک می رسه و البته خیلی زود می گذرم تا راحت باشند و مزاحم خلوتشان نشوم!!!
بعد هم شاید در کنار اسکله های خلوت شمال یا چابهار یا کیش و قشم و خلیج فارس بشود صحنه های مشابهی دید...
یه چیزی که می دونم احتمالا شما و بعضی از دوستانتان اون رو می ذارید به حساب بدبینی امثال من اینه که به نظرم بیشتر مردان ایرانی واقعا کثیفند و بی ظرفیت من فکر نمی کنم پیرمردهای ۶۰، ۷۰ ساله خارجی دنبال دخترای جوون بیفتند اما تو همین پارک بارها می بینم پیرمردهایی با تیپ و ظاهر غلط انداز هنری چه دخترهایی رو می گیرند به حرف و کاملا مشخصه درصدد تور کردن طعمه تازه اند تشخیص این چیزها دیگه برای بچه ها هم ساده است...
ضمن اینکه این پیرمردا جوونی شون رو تو زمان شاه گذروندند و قاعدتا نباید عقده های جنسی داشته باشند...
آی گفتی !
اولا که به روزم
دوما که دست رو دلمون نذار که خون اساسی ما کجا و ممالک دیگه کجا؟
در مورد کامنت جناب آرش پیرزاد:
من همیشه گفتم ما دو دسته شدیم: یا امثال من که برای یکی دیگه و یه سازمان کار می کنن و ۵ ماه یه بار دوزار حقوق می گیرن (اگه شانس بیارن و قرارداد تمید شه ( در مورد من که این تمدید قرار داد هیچ ربطی به کارایی و توانایی نداره). خوب با این شرایط چه قدر انگیزه دارم برای اون هفت هشت ساعت کار مفید؟
یه دسته که استخدام دائم الاعمر دولت شدن خدا رو شکر و کار کنن یا نکنن حقوقشون رو می گیرن. چپ و راست هم که مرخصی تشریف دارن.
پس بایدم قضیه ۷ -۸ ساعت کار اروپا و ژاپن و ..رو به روی مبارک نیاریم!
ولی خیلی دردناکه حسرت روزمرگی های ممالک دیگه رو داشتن. خووووووووووووب می فهمم.
اون کارفرما شما رو از مریخ اوردن یا یه ایرانی مثل ما ...
نگاه جان ...
حرف ما هم همینه چی میشه که اون کارفر ما شما شده ...
اونجا همه سخت کار میکنند و اگه کسی هم از کار در بره همه لوش میدن ... به تن پرورها اعتراض میکنند ... انجمن و سندیکا تشکیل میدن حال کارفرمای عوض میگیرند ... اخر هفته هم عشق و حال میکنند
اینجا من میگم واسه چی برای ریسم کارکنم
بجای دوستم که امروز مادر شوهرش قرار بوده بیاد خونشون .. کارت حضور و غیاب میکشم ... مهم ترین چیز جیب خودمه .از نبود عدالت هم فقط زمانی میرنجم که ایم بی عدالتی سر خودمون بیاد ... اخرش میشه همینی که هست ...
از ماست که بر ماست
هدرها خیلی
زیــــبا بودن
دســتتون
درست..
یاحق...
سلام
جالب بود جناب باقرلو
با شما موافقم
من خودم خیلی وقتها دلم برای مردمان وطنم می سوزه وقتی خیلی چیزهای ابیتدایی رو می بینم که برای ما الان دیگه تابو به حساب میاد
با جناب فیلسوف مخالفم
پروسه رییس جمهوری در امریکا رو نگاه کنن و اینکه همین الانشم اوباما با مشکلا زیادی مثل بدنیا نیومدن در خاک امریکا و اسناد جعلی مواجه و اینکه تصمیم گیرندگان سرنوشت سیاسی امریکا باید یه الترناتیو جذاب برای وجوه جهانی امریکا بعد بوش میاوردن که رییس جمهور سیاه خیلی جهانی تر از رییس جمهور زن بود و داستانها داره
مسئله بعدی اینه که کلی کار باید بشه تا برگردیم به چند دهه قبل...
با جناب پیرزاده موافقم اره در ممالک دیگه کار کاره و شوخی نداره و همین باعث میشه قدر زندگی رو بیشتر بدونن
اینجا بارها دیدم که یه جوان روس از گاز زدن یک سیب سرخ چقدر لذت می بره
ولی بحث باقرلو یه چیز دیگه اس که باید لمسش کرد
و حرف دوستمون واحه رو اصلا متوجه نمی شم .بدبینی هم حدی داره و اگه حرفشون رو تا حدی هم درست فکر کنیم باید برگردیم ببینیم خوراک فرهنگی مرد ایرانی چی بوده و البته از زن های ایرانی در ممالک دیگه هم چیزی نمی گم که اونا هم درگیر همین خوراکن و باز بر می گردیم به کوت اه نوشته جناب باقرلو
شاید هم کارهای عادی ما جز ارزوها و حسرت های مردم ممالک دیگه باشه!!!!!!کسی چه میدونه.
هدره چه حس رها بودن بم داد. حس خوبیه
سلام
یعنی الان موضوع هدر جزء لیست آرزوها و حسرت های شماست؟
خب میتونین در سواحل کیش،یا دریای خزر یا حتی زاینده رود تجربش کنید
صد موردشو خودم دیدم....نه به این صورت گروهی البته
آی گفتی برادر
برای یک توریست...یا آدمی که دوماه ،پنج ماه و حتی یک سال به یک کشور خارجی میره....یا اینکه بار اولشه که از مملکت خارج میشه دنیای بسیار بسیار متفاوت بیرون خیلی جدید و عجیبه!....ولی بعد از یه مدت بخوبی متوجه میشی حکایت حسرتهای ما بابت ممنوع بودنشونه.....درست مثل بچه ای که بهش می گن این شیرینی رو نخور و اون دقیقا خودشو می کشه که همون شیرینی رو بخوره....درست مثل ممنوعیت سیب یا گندم برای آدم و حوا....اما وقتی برات مجاز شد...اصلا بی اهمیت و مسخره به نظر می رسه/// من خودمو مثال می زنم...یه زمانی همین حسرتها با من بود اما...
به ولله در این سه سال فقط یک بار تنم رو به آب زدم و اونهم یکی سفارش کرده بود که آب دریا برای سفت شدن بچه توی شکم زن باردارش خوبه و من با یه شیشه آب معدنی رفتم که آب رو برای اون بیارم!
به ولله در این سه سال لب به نجسی نزدم که اصولا با این فقره آبم توی یک جوب نمی رود.
به ولله در این سه سال تازه عید امسال دو تا بلیط ارزون دانشجویی پیدا کردم و برای اولین بار به کنسرت رفتم...اونهم ستار....و اگه ستار نبود اونهم نمی رفتم////
الان من حسرت پنیر ایرانی و نون بربری رو می خورم...حسرت اردیبهشت دیوانه کننده تهران رو.....حسرت در بند و جگرهای سیخ شده....حتی حسرت چرند گفتنهای راننده تاکسی های پروفسور رو///
می بینی آدم همیشه حسرت چیزی رو می خوره که نداره
دهنتو سرویس رضا !
مرسسسسسسسسی. دقیقا همین است که گفتی و خیلی درد ناکه خیلی
بله جناب پیرزاد. من موافق از ماست که بر ماست شما هستم! چیزی که نوشتم رو بیشتر با لحن طنز بخونید!
منظور منم همین بود .
همین ما که هی می گیم دولت دولت یادمون می ره که دولت از مریخ نیومده و همین هموطنای خودمون هستن!
صد البته که از ماست که بر ماست!
سلام . من معمولا شما و خانم رو هر روز می خونم . چندین بار هم کامنت گذاشتم . نمی شه یه کاری کنین که این هدر های زیبا برای هر پست همون جور بمونه؟! نه این که همه ی اونا یکی بشه. کاش بشه چون اصولا متناتون خیلی با تصویرهمخوانی داره و حیفه که روز بعد دیگه اون تصویر نیست.
همه هدر دارند و بی هدر ماییم...
خیلی بده