فک کن ، قرار است یکی از شبکه های سیما برای یک شرکت تیزر تبلیغاتی و رپرتاژ آگهی بسازد و کارگردان به فیلمبردارش بگوید از این آقا فیلم نگیر چون کچل است و سبیل و ریش زیر لب دارد قیافه اش طاغوتی ست ... سی و چار سال گذشته و هنوز آدمها را از روی شکل و ریختشان قضاوت می کنیم و مطمئنم سیصد و چهل سال هم بگذرد اوضاع به همین منوال خواهد بود .
اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول...
مسخرست ...
تعمیم نمیخوام بدم اما بلا نسبت همهء دوستان، ما کی آدم میشیم خدا آگاه است فقط :(
اکثرمان معیارهای مان برای همه چیز خبر از دلهای بدبین و بیمارمان دارد.
سلام
اآدمها را از روی قیافه می شناسند هنوز اما ملاک ها فرق کرده است به قول معروف: قبل از انقلاب با تیغ ، ریش میزدند حالا با ریش، تیغ میزنند ...
در این که این حرکت مضحک و کوته فکرانه و نشان دهنده ی رکود و انجماد فکری جمع کثیری از یک گروه خاص است شکی ندارم
اما شک دارم اون تبلیغ بدون اون آقای کچل که سبیل و ریش زیر لب دارد برای خیلی ها زیاد هم آشنا باشد
گسترش ایدئولوژی با حذف آرا شنیده بودیم اما با حذف تیپ ظاهری ، نوچ
و این ظاهربینی در کل امور زندگی جاری است!!! چون دیدن باطن آدمها اولا کار هر کسی نیست بعدشم خیلی خوش آیند عموم نیست.
ای آقا!ما چیمون درسته که قضاوتامون درست باشه!!
...از سیما خانم جز این انتظاری نیست...
...وقتی که کارشناس هواشناسی اش باید با چادر مقتعه بیاد آب و هوای 24 ساعت آینده رو به سمع و نظر بینندگان برسونه...
یه آب و هوای اسلامی و عقیدتی..
خب خوش به حال طرف که بهش گفتن قیافش شبیه طاغوتیاس
بهتر از اینه که قیافه آدم شبیه .... و .... ایندوره زمونه باشه که خون مردمو دارن می خورن
براشون متاسفم.
سیصد و چهل سال که سهله! تو گبگو و سه هزار و چهارصدسال
خب متاسفانه عادت کردیم که از انسانیت فقط اسمشو به یدک بکشیم
این عکس واسه فیلم فیس آفه؟
دعوت میکنم بیای پست جدیدمو بخونی...
سلام آقای باقرلو
من سالهاست که خاموش اما با اشتیاق روزی چند بار پست هاتون حتی جوابهاتون را به کامنت ها می خوانم .خیلی به تجربه ها و حرفهای پرمغزتان احترام می گذارم...یک جا برای ابر چند ضلعی نوشته بودید :تو مجبوری یه آهو باشی بچچه؛این جمله مسیر زندگی من را تغییر داد...مدتها بود که در محاصره ی گرگها زخمی می شدم چون نمی دانستم که یک آهو هستم و باید تو قلمروشان جست و خیز نکنم...همین یک خط نوشته ی شما نقطه سر خط سالهای ترس و زخم شد ...و همیشه یادم میونه که یک آهو باشم...
سپاسگزارتونم شهریار بزرگ