آمده اند مهمانی
زن از لابلای عکسهای قدیمی آلبوم صاحبخانه یکیش را بر میدارد
و دستش را دراز می کند سمت شوهر و می گوید :
ببین عکس عروسی ماس
( سیاه و سفید و قدیمی و رنگ و رو رفته )
مرد عکس را می گیرد با لبخند نگاه می کند و چشمهاش برق می زند
بعد از لبخند و برق چشمها
تازه میفهمد که هیچ چی معلومش نیست
و دمبال عینکش میگردد ...
.
.
.
این پست تقدیم به حمید باقرلو
.
اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول ...
اوهوم ...
آخی این عکسه.چقدر دوسش داشتم... تو وبلاگ مریم بانو دیده بودیم که گفته بودن انتخاب شماست
و چقدر هم که جای خالیه حمید باقرلو حس میشه....و چقدر هم تحمل این جای خالی سخته...ولی هرچی باشه ماهم راضی ایم به رضایت دل دوستان....
دلش اروم و راضی و شاد که باشه،تنش که سالم باشه ،لبش که خندون باشه، جیبش که پرپول باشه و از زندگی و دنیا و ادماش و همه چی راضی باشه،دیگه ماها هیچی نمیخایم و با سکوتش میسازیم و منتظرش میشیم که بیاد
اوهوم
گاهی آدم میترسه بره سراغ آلبومش!
بیخیال!
خواستم چیزی بگم،منصرف شدم!ارزش گفتن نداشت!
آلبوم چیه به خدا؟! آدم فقط یکی یکی آدمهایی رو که رفتند می بینه و فکر می کنه حیف ازشون... حیف از تمام رنجهایی که کشیدند، سختی هایی که دیدند و خوشی های ناپایداری که براشون ماندگار نشد...
یه بچهء دو ساله مریض شد بیماری سخت و خطرناک آنقدر که همه زیرلب می گفتند علی عمه حالش خیلی بده... این بچه معجزه آسا خوب شد، دنیا را به عمه داده بودند، همه خوشحال بودیم که طفل معصوم نازنین دوباره به حیات و زندگی برگشت، فقط یکسال بعد عمه در عرض شش ماه در اثر بیماری جانکاهی ذره ذره جان داد... علی حالا ده ساله است و با نامادری مهربانش زندگی می کند کاش نامادری بتواند جای مادر را پر کند...
یه چیزایی فقط کافیه اسمشون بیاد
که دندون غروچه کنی از خشم
یا چشمات خیس بشه از شوق
گاهی مهمترین چیزها دیدنی نیستن..فقط یه تلنگر..یه اسم..یه اشاره..کافیه تا برات زنده بشن با تمام حس هاشون..
خیلی قشنگ بود
از عکس به این قشنگی هم قشنگ تر
آدم همه چیز رو که لازم نیست ببینه
حسشون کافیه
کامنت واحه رو الآن خوندم یا د این افتادم: دیروز تو یکی از شهرهای آمریکا یه دیوونه ای با اسلحه و جلیقهء ضدگلوله و ... رفته تو یک سالن سینما که داشته اولین اکران بت من رو میکرده و 12 نفر رو کشته و کلی رو هم زخمی کرده. حدود یک ماه پیش هم تو یک مرکز خرید تو تورنتو بین اعضای یک گروه گنگ تیراندازی شد و دو تفر کشته شدند. یکی از کشته های جریان دیروز دختر جوانی بوده که آن روز کذایی تو مال موردنظر تو تورنتو بوده و از تیراندازی جون سالم بدر برده. که فقط یک ماه بعد تو یک تیراندازی دیگه تو کلرادو کشته بشه. خیلی ناراحت کننده بود. تقدیر دخترک :(
عالی بود
که هیچ چیز معلوم نیست
که حال حتی گذشته اش
را هم نمی تواند ببیند..
یاحق...
نیازی به دیدن نیست.
یاد کردن از اون چیزای عجیب غریبه که هر وقت عشقش بکشه میتونه روی دستِ کل علم پزشکی بلند شه و سرِ اون پنج تا حس معروف وایسته...
چند وقتیه گاهی شبا موقع خواب برای چندصدم ثانیه یه عطر خوش که خیلی ازش خاطره دارم رو میشنوم...درست مثل روز اول قوی و پر رنگ...بینهایت عجیب و اعجاب انگیزه...اینکه دلتنگی...یا شوق...یا هر حالی که واقعا حال باشه جوری قانونارو به هم میریزه که فکرشم نمیکنی...
ممنون که پستی به این خوشگلی رو بهم هدیه کردی...
راستش رو بخوای
از بس بیهوده لبخند زدیم
به این زندگی ٍ بیهوده
دیگه عادتمون شده
لبخندهای بیهوده !!
جایی می خوندم:

ساده ترین مدرک برای دوست داشتن اینه که عکس پیرشدن درکنار هم، هردو رو خوشحال کنه..
قشنگ بود..
موفق باشی..
عزیزی می گفت:
وفادارترین زن ها نه مو مشکی ها هستند نه بلوند ها...
بلکه مو خاکستری ها هستند