دیشب دوازده یک داشتیم شام می خوردیم که صحبتِ افطاری امروز خونهء مادر مریم شد ... خواستم بپرسم مهمونا کیان ، لقمه دهنم بود چن ثانیه طول کشید جویدنش تموم شه ، توو همین چن ثانیه به این فک کردم خب چه کاریه ، فردا که رفتیم می بینم کیا هستن دیگه ... لذا منصرف شدم و قاشق پر شد از لقمهء بعد ... بنظرم خیلی چیزا این شکلی واضحن فقطش اینکه آدما دمبال بهونه میگردن واسه شکستن سکوت که گاهی بد کوفتیه سگ مصصب ...
اول
هوراااااااااااااااا
دقیقا همینطوره که می گی
حالا این که خوب بود گاهی انقدر سوالامون مسخره است مثلا یه سریال که شروع شد می پرسین: ا شروع شد؟؟!!
واقعا ... ! گاهی فقط آدم دوست داره صدای یکی دیگه رو بشنوه ...
البته گاهی اوقات اگه چنین چندثانیه هایی باشن که ادم بتونه به چیزی که میخاد بگه فکر کنه و اتفاقا تو همین چند ثانیه منصرف شه از حرفی که میخاد بزنه، هم به نفع خود ادمه هم اطرافیان...
میدونی اگه بخوایم اینجوری فکر کنیم نصف بیشتر مکالمات ما بی مورده و توش اطلاعات بدردبخوری رد و بدل نمیشه.
اما به نظرم این دلیل نمیشه که حرف رو کوتاه کنیم. چون میدونید که این کوتاه کردن مکالمات عادی و روزمره ....سکوت رو خلق میکنه و بعدش این سکوت عمیق و عمیق تر میشه و بعد شکستن این سکوت بی حد سخت میشه.
و بهتره که پرسیده شوند...
باهات هم نظرم چون برای خودمم زیاد پیش اومده
خیلی کار بدی کردی بنظر من محسن جان. باید میپرسیدی
البته خوب ... خیلی هم کار بدی نبود ها. فقط یه خورده!!!
این بحث داغ این روزای منو همسرمه. همسرم اعتقاد داره که حرفای تکراری رو نباید زد ولی من می گم:
" آدما دمبال بهونه میگردن واسه شکستن سکوت...."