شرکتهای بزرگ معمولن آبستن تغییرات سریع و زیادی هستند لذا از زمانی که من به عنوان یک کارمند صفر کیلومتر وارد واحد آموزش شدم تا زمانی که جزو قدیمی های این واحد محسوب شوم مدت زمان زیادی طول نکشید یعنی با رفتن چن تا از پرسنل واحدمان مجبور شدم که روند جا افتادن و قدیمی شدنم را سرعت بدهم ! ... و چون مدیر و معاون واحد در بحبوحهء بزرگ شدن شرکت کارهای مهمتری داشتند ناگفته و نانوشته مسئولیت آموزش دادن نیروهای جدیدی که بعد از من در واحد آموزش استخدام شدند به من واگذار شد ... بار اول تسهیم دانش بود و ذوق انتقال آموخته ها ... بار دوم تلاش جهت حفظ یکدستی و ارتقاء کارایی واحد برای اینکه نیروی جدید زودتر بتواند کمک حالمان شود در شلوغی کارها ... و بار سوم دیگر به قول عباس شده بودم ترینر واحد آموزش ... من تمام سعی ام را کردم تا آنچه یاد گرفته بودم را به بچچه های جدیدتر یاد بدهم و حالا موقع انجام کارهای روزانه وختی می بینم کارها را از خودم بهتر انجام میدهند لذذت میبرم ... یکجور احساس خوشایند عجیب که قبلن هیچوخت تجربه نکرده بودم ...
همینه که می گن زکات یادگرفتن یاددادنه/ در عفو لذیست که در انتقام نیست/ مرغ همسایه گازه... من اینا رو بلد بودن بقیه شو از توی امثال و حکم بخون
این حس شیرین رو دو بار در زندگیم چشیدم اما خب این تا حد زیادی هم بستگی داره به طرف مقابل یعنی آنهایی که قرارست کار جدید را بیاموزند، وقتی دو طرف ماجرا جسن نیت داشته باشند این روند برای طرفین شیرین است اما وقتی فرد تازه وارد می خواهد خودش را علامه دهر نشان بدهد و هر جور سعی کنید باهاش راه بیایید که احساس خوبی به این ماجرا داشته باشد، سرسختی کند آنوقت شیرینی قضیه از بین می رود و اگر چه طرف دیر یا زود کارش را یاد می گیرد و حتی ممکن است بهتر از حد انتظار انجامش دهد اما تلخی رفتارش همیشه در یاد من یکی می ماند...
Har reshtei beramo har kaei besham badan motmaenam ke shode 1saat dar hafte moalemi khaham kard
Eshghe be khoda in ke chizi roke baladibe yekiam yad bedi
کاملا با واحه موافقم.
در ضمن اینکه بعضی ها هم متاسفانه وقتی همه چیز را ازت یاد گرفتند، طوری وانمود می کنند که انگار از روز اول با این قابلیت ها وارد کار شده اند.
سلام
وقتی به دیگران از خودت از دانش و تجربه ات یاد می دهی انگار تکثیر میشوی در تمام مویرگهای زندگی ...
..به به...این شد مثل خوردن یه چای داغ و معطر ..بعداز بیدار شدن از خواب و خشکی دهان...چسبید...
امیدوارم که بقیه هم قدر این سخاوت شمارو بدونن چون تو این دوره زمونه کمتر کسی هر چی که میدونه رو بی کم و کاست یاد میده
بارک الله فیکم
چیزی شبیه حضورتان در دنیای وبلاگ نویسی..
با همان طبع استاد منشانه..
آدمهای این فرمی کم پیدا میشن که از این جور چیزا لذت ببرن ...
آدمای اینجوری کم هستند و عجیبند و خوشایند.
و بسیار نازنین..
(این از کامنت قبلی جا ماند)
با تیراژه جان کاملن موافقم معمولن آدمها از چنین چیزی حس خوشایند بهشون دست نمی ده شما استثنائید
این قبلیه من بودم
من هم خیلی از یاد دادن خوشم میاد...
همش دوست داشتم معلم بشم..
منم اینقد دوست دارم یاد بگیرم هدر بسازم بخدااااااااااااا
هدرت واقعا محشره
چه قد این احساس خوشاینده خوبه، من حتما حسودیم میشه:(
درود
خوب حقیقتش یاد دادن، اون هم به صورت خوب، خیلی سخته و نبریک می گم بهتون محسن عزیز