اقا چی بگم من الان؟! امارگیر وبلاگم رو با کمک محمد باغ بی برگی سر و سامون دادم و از همون اول رمز دار بود به پیشنهاد خود محمد! الان هم هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم به چه درد میخوره این رمزش!از طرفی هم به رمزدار بودنش عادت کردم و یه جورایی انگار میترسم از نبودنش!!! مثل یه چیزی که سالها میذاشتی گوشه ی بقچه ته کمد و هنوز هم گوشه ی بقچه است ته کمد بدون اینکه بدونی چرا و قراره اخرش چیکارش کنی؟! مثلا یک جفت دستکش ابریشمی توری مشکی که نه به درد سرما میخوره و نه اونقدر تیپت سانتی مانتاله که بتونی به عنوان تکمیل کننده ی ست کلاه پردار و پالتوی خزدارت و بوت های سگک دارت ازش استفاده کنی!
جالب بود جناب اولین رفلکس من این بود ببینم برای وبلاگ خودم رمزدار هست یا نه...وارد کنترل پنل اعضا شدم دیدم رمزی نیست الان که نگاه می کنم تا به حال نمی دونستم که میشه رمزدار هم باشه....
محسن باقرلو
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 ساعت 12:58 ق.ظ
اوهوم ... قشنگ میفههم چی میگی اتفاقن من خودم این اواخر یه جمبشی را انداختم که یهو قاطی میکنم و میزنم به دل عادت های رسوب کرده و زیر و زبرشون میکنم و سعی میکنم طرحی نو در بندازم ... انقد کیف میده سگ مصصب !
محسن باقرلو
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 ساعت 12:58 ق.ظ
(( الان هم هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم به چه درد میخوره این رمزش ! )) می دونی تیراژه خیلی چیزا اینجوریه یعنی باید اولن سوال ایجاد بشه درباره ش توو ذهنمون و دوم اینکه صاف و سر راست بشینیم جواب بدیم به خودمون ...
محسن باقرلو
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 ساعت 01:01 ق.ظ
بله جناب باقرلو درست میفرمایید باید راجع به خیلی چیزها دوباره از نو فکر کنیم.. از خودمان سوال بپرسیم راجع به چیستی و کیستی شان و تا جواب راست و درست و درمانی نگرفته ایم بیخیال نشویم..
جعفری نژاد
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 ساعت 08:13 ق.ظ
اینم یکی از اون قوانین نا نوشته ی فضای مجازیست ( به قول امیر قلعه نوعی که عاااااشق قوانین نا نوشته است )
این قانون نا نوشته حکم می کنه هر جایی ، کوچکترین نشانه و علامتی بر امکان رمز دار کردن ( یا نمودن ) چیزی یافتید بی درنگ آن را رمزدار بکنید ( یا بنمایید ) قبل از این که پشیمانی بر شما مستولی گردد . بعد سر فرصت می توانید بنشینید و بیاندیشید که آیا رمزدار کردنش ( یا نمودنش ) مفید فایده بوده است یا خیر ... اگر فقط کمی خوششانس باشید نیازی به فکر کردن هم نخواهید داشت چون یک آدمی با کلی سابقه ی وبلاگ نویسی پیدا می شود و به ریشتان می خندد و شما را از بی فایده بودن این کار خبردار می نماید
قسمت امار وبلاگم اول کار رمز نداشت بعد یکی از بچه ها کامنت خصوصی گذاشت که چرا این قسمت وبلاگت رمزدار و نیست و اینا؟! منم انگار یه کشف مهمی کرده باشم فی الفور رفتم یه رمز عجیب و غریب بهش دادم ! ازخودمم پرسیدم که به چه دردی میخوره و اینا ولی خب در کل خیلی پاپی ماجرا نشدم و به خودم جواب دادم که کار از محکم کاری عیب نمی کنه! هر چی باشه اون دوستمون لابد یه چیزی میدونسته که به منم توصیه کرده!! یه همچین آدم پندشنویی هستم من!
اقا ما هم رمز داریم ولی جوابی نداریم ولی کلا "رمزدار کردن" جز امکاناتیه که من به شخصه تو ناخودآگاهم ازش استقبال میکنم. حس مالکیت ادمو تشدید میکنهبعد تازه توهم بالارفتن امنیت و هم به ادم میده. بعد تازه حس کنجکاوی بقیه رو هم تحریک میکنه.بعد تازه مهم تر از همه یکی مثه جناب باقرلوی بزرگ میاد در موردش پست مینویسه بعد ادم حس کار مهم انجام دادن بش دست میده!!!!،بعد تازه طراح این ایده ی رمز گشتن برای قسمت امارا این حس بهش دست میده که وای چه ایده ی بکر و محشری داشته که این همه ازش استقبال کردن، بعد تازه اخرش خود ادم میفهمه که عجب کار خزوخیلی انجام داده:دی "ایکون ستاد حمایت از وبلاگ نویسهای قسمت امارگیری رمزدار"
خب نیدونم چی بگم..این پست در حالت کلی مخصوص بلاگرات و بلاگریون های خان جان و جان عزیزه ....اما در حالت جزئی تر میشه تعمیمش داد به خیلی از روتینها و عادتهای روزمره امروزی و برای تغییراتش فکری کردواعمال نظرکرد یاحق...
وبلاگ بایدها و نبایدهایی برای خودش دارد که دست و پای آدم را میبندد. اما بعت(بعد) باقرلوی جان ، ما یه سری خواننده به خصوص!که تعدادشان ما شاالله کم نیست داریم که خاموشن همیشه ..چرا ؟ والله نمی دانم .دانشتنش موهبتی است برای خودش. مثلا یه سال پیش براشان کامنتی گذاشتیم که هی ازون کامنته میان وب ما .یا یه لینک دادن به ما و هی از اونجا ... خب من با خودم فکر کردم حتما نمیخوان بفهمم میان اینجا مثلا ...یا مارا جز اد لیست خود قرار نمیدهند که کسی نفهمد مارا می خوانند مثلا ! یا چه و چه و چه ... ما هم رمز گذاشتیم تا با خیال راحت بیان و برن ...کار بدی کردیم تصدقت ؟!
مَممممنونم بانو جان از حمایتتون بعدشم اصن چه معنی داره ما هممون رمز داریم وب اقا محسن نداره؟! ماها نباید از عقیده مون کوتاه بیایم (:دی)،میگم بیاین رای اقا محسنو بخریم تا هم رمز بزاره هم این پستشو پاک کنه هم یه پست در راستای مزایای رمزدار کردن قسمت امارا بنویسه که همین اقلیتی که رمز ندارن هم رمز دارش کنن.هوم؟! این راهِ خریدن و اینا همیشه جواب داده آ،اینو من نمیگم تاریخ میگه
تازه جناب باقرلو وقتی بیشتر فکر کنید به این نتیجه می رسید که اصلا همین آمارگیر وبلاگی که مثلا چند نفر الان این صفحه رو باز کردن هم چیز مسخره ایست! این که هی گیر اعداد و ارقام بیافتیم و بادی به غبغب بندازیم! همین اعداد محتوی رو به حاشیه کشونده! بعضی چیزها فقط دلخوشی ان! یه دلخوشی ساده! به خدا می شه خیلی ساده از خیلی از این زلمزیمبو ها گذشت!!! چیزی که بود و نبودش توفیری ندارد!
مریم نگار
دوشنبه 6 آذرماه سال 1391 ساعت 03:52 ب.ظ
بنظرم برای استتار آی پی های کامنت گذاراست.... و اینکه اطلاعات یه فضای شخصی ست... حالا برا خیلی ها مهم نیست...برا بعضی اما ممکنه مهم باشه...
این هدرتون واقعا به این پست خیلی میاد
آمار منم همین شکلیه...اوایل فکر میکردم کلا باید این شکلی باشه بعد هر چه کردم نشد بردارم...
هاه هاه !!!!!!!
اقا چی بگم من الان؟!
امارگیر وبلاگم رو با کمک محمد باغ بی برگی سر و سامون دادم و از همون اول رمز دار بود به پیشنهاد خود محمد!
الان هم هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم به چه درد میخوره این رمزش!از طرفی هم به رمزدار بودنش عادت کردم و یه جورایی انگار میترسم از نبودنش!!!
مثل یه چیزی که سالها میذاشتی گوشه ی بقچه ته کمد و هنوز هم گوشه ی بقچه است ته کمد بدون اینکه بدونی چرا و قراره اخرش چیکارش کنی؟!
مثلا یک جفت دستکش ابریشمی توری مشکی که نه به درد سرما میخوره و نه اونقدر تیپت سانتی مانتاله که بتونی به عنوان تکمیل کننده ی ست کلاه پردار و پالتوی خزدارت و بوت های سگک دارت ازش استفاده کنی!
و نه میتونی بندازیش دور و خلاص!!
انگار به بودنش عادت کرده باشی!
(این جمله ی اخر کامنت قبلیم بود که جا ماند!)
جالب بود جناب
اولین رفلکس من این بود ببینم برای وبلاگ خودم رمزدار هست یا نه...وارد کنترل پنل اعضا شدم دیدم رمزی نیست
الان که نگاه می کنم تا به حال نمی دونستم که میشه رمزدار هم باشه....
اوهوم ... قشنگ میفههم چی میگی
اتفاقن من خودم این اواخر یه جمبشی را انداختم
که یهو قاطی میکنم و میزنم به دل عادت های رسوب کرده و زیر و زبرشون میکنم و سعی میکنم طرحی نو در بندازم ...
انقد کیف میده سگ مصصب !
این جواب مال تیراژه بانو بود البت !
(( الان هم هر چقدر فکر میکنم نمیفهمم به چه درد میخوره این رمزش ! ))
می دونی تیراژه
خیلی چیزا اینجوریه
یعنی باید اولن سوال ایجاد بشه درباره ش توو ذهنمون
و دوم اینکه صاف و سر راست بشینیم جواب بدیم به خودمون ...
واضح و مبرهن است که این بالایی ماییم !
بله جناب باقرلو
درست میفرمایید
باید راجع به خیلی چیزها دوباره از نو فکر کنیم..
از خودمان سوال بپرسیم راجع به چیستی و کیستی شان
و تا جواب راست و درست و درمانی نگرفته ایم بیخیال نشویم..
مثلا من الآن خیلی زور زدم اما بر خلاف یاسنای عزیز ربط این هدر قشنگ رو با این پست نفهمیدم!
واسه من هم رمزداره اما نمیدونم چرا !!!!
اینم یکی از اون قوانین نا نوشته ی فضای مجازیست ( به قول امیر قلعه نوعی که عاااااشق قوانین نا نوشته است )
این قانون نا نوشته حکم می کنه هر جایی ، کوچکترین نشانه و علامتی بر امکان رمز دار کردن ( یا نمودن ) چیزی یافتید بی درنگ آن را رمزدار بکنید ( یا بنمایید ) قبل از این که پشیمانی بر شما مستولی گردد . بعد سر فرصت می توانید بنشینید و بیاندیشید که آیا رمزدار کردنش ( یا نمودنش ) مفید فایده بوده است یا خیر ... اگر فقط کمی خوششانس باشید نیازی به فکر کردن هم نخواهید داشت چون یک آدمی با کلی سابقه ی وبلاگ نویسی پیدا می شود و به ریشتان می خندد و شما را از بی فایده بودن این کار خبردار می نماید
قسمت امار وبلاگم اول کار رمز نداشت بعد یکی از بچه ها کامنت خصوصی گذاشت که چرا این قسمت وبلاگت رمزدار و نیست و اینا؟! منم انگار یه کشف مهمی کرده باشم فی الفور رفتم یه رمز عجیب و غریب بهش دادم ! ازخودمم پرسیدم که به چه دردی میخوره و اینا ولی خب در کل خیلی پاپی ماجرا نشدم و به خودم جواب دادم که کار از محکم کاری عیب نمی کنه! هر چی باشه اون دوستمون لابد یه چیزی میدونسته که به منم توصیه کرده!!
یه همچین آدم پندشنویی هستم من!
ولی کلا "رمزدار کردن" جز امکاناتیه که من به شخصه تو ناخودآگاهم ازش استقبال میکنم.
حس مالکیت ادمو تشدید میکنه
جزیزه: حمایت .حمایت (لبخند شیرین)
خب نیدونم چی بگم..این پست در
حالت کلی مخصوص بلاگرات و
بلاگریون های خان جان و جان
عزیزه ....اما در حالت جزئی تر
میشه تعمیمش داد به خیلی
از روتینها و عادتهای روزمره
امروزی و برای تغییراتش
فکری کردواعمال نظرکرد
یاحق...
منکه رمز ندارم...آمارم ندارم.....وبگذرم ندارم....اما هیشکی بهم سر نمی زنه!.....تازه لینکم هم گاهی هست گاهی نیست....حالا بین خودمون باشه ها!
وبلاگ بایدها و نبایدهایی برای خودش دارد که دست و پای آدم را میبندد.
اما بعت(بعد) باقرلوی جان ،
ما یه سری خواننده به خصوص!که تعدادشان ما شاالله کم نیست داریم که خاموشن همیشه ..چرا ؟ والله نمی دانم .دانشتنش موهبتی است برای خودش.
مثلا یه سال پیش براشان کامنتی گذاشتیم که هی ازون کامنته میان وب ما .یا یه لینک دادن به ما و هی از اونجا ...
خب من با خودم فکر کردم حتما نمیخوان بفهمم میان اینجا مثلا ...یا مارا جز اد لیست خود قرار نمیدهند که کسی نفهمد مارا می خوانند مثلا ! یا چه و چه و چه ...
ما هم رمز گذاشتیم تا با خیال راحت بیان و برن ...کار بدی کردیم تصدقت ؟!
مَممممنونم بانو جان از حمایتتون
بعدشم اصن چه معنی داره ما هممون رمز داریم وب اقا محسن نداره؟! ماها نباید از عقیده مون کوتاه بیایم (:دی)،میگم بیاین رای اقا محسنو بخریم تا هم رمز بزاره هم این پستشو پاک کنه هم یه پست در راستای مزایای رمزدار کردن قسمت امارا بنویسه که همین اقلیتی که رمز ندارن هم رمز دارش کنن.هوم؟!
این راهِ خریدن و اینا همیشه جواب داده آ،اینو من نمیگم تاریخ میگه
والله قسمت آمار وبلاگ من هم رمز داره اما نمی دونم چرا
آخ گفتی!
من این رو دزدیدم با اجازهتون
تازه جناب باقرلو وقتی بیشتر فکر کنید به این نتیجه می رسید که اصلا همین آمارگیر وبلاگی که مثلا چند نفر الان این صفحه رو باز کردن هم چیز مسخره ایست! این که هی گیر اعداد و ارقام بیافتیم و بادی به غبغب بندازیم! همین اعداد محتوی رو به حاشیه کشونده! بعضی چیزها فقط دلخوشی ان! یه دلخوشی ساده! به خدا می شه خیلی ساده از خیلی از این زلمزیمبو ها گذشت!!! چیزی که بود و نبودش توفیری ندارد!
بنظرم برای استتار آی پی های کامنت گذاراست....
و اینکه اطلاعات یه فضای شخصی ست...
حالا برا خیلی ها مهم نیست...برا بعضی اما ممکنه مهم باشه...
فضول
من هم،هم نظرم با تیراژه.
:) چرا آیا یعنی ؟!