تو تا سرحد جنون خوشحال
یا تا سرحد مرگ ویران باشی
خیابانهای این ابر شهر همیشه پر از ماشین و هیاهوست
و مغازه ها و مراکز خریدش با آن نئون های رنگارنگ همیشه پر از خریدار
باور کن برای خیابانها هیچ فرقی نمی کند
تو تا سرحد جنون خوشحال
یا تا سرحد مرگ ویران باشی
ولی اهواز مهربونه
وقتی غمگینی نازت می کنه، تنهات نمی ذاره
وقتیم که قد یه حبه قند تو دلت خوشحالیه، هی هی بهت میگه اینجا رو هم نیگا چقد قشنگه! ببین این یکی آدم چقد مهربونه!
یه حبه یه حبه به قندای توی دلت اضافه می کنه
واسه همینه که وقتی غم تو دلم باشه، یه بهانه جور می کنم، می زنم بیرون، تا شهر آرومم کنه
خیابانها و عابرها که هیچ
گاهی برای نزدیک ترین افراد زندگی ات هم فرقی ندارد که تو خوشحالی یا غمگین...هیچ فرقی..
سلام
فقط برای خیابانها ؟؟؟
خیابانها که کل تاریخ را به آنجایشان حساب نخواهند کرد ...مردم هم یاد گرفته اند مثل همین خیابانها باشند ...بی عار و لگد خور ...خاک خورده و زیر پا بودن از روی ناچاری ...
دقیقا ... هیچ فرقی نمی کنه ...
اوهوم ...
برای آدمها هم فرقی نمی کند جناب باقرلو
نه دنیا نه روزگار نه آدمهاش برای هیشکی مهم نیست.
این یه ذره تلخه
اما تلخ تر و واقعیت تر همینه که همه دارن می گن
که گاهی واسه اونایی که زندگی ات هم هستن فرقی نمی کند
اما قسمت خوبش اینه که
این گاهی اتفاق می افته
و همین از یه نظر خوبه که یه چیزایی رو می فهمی و یه آدمایی رو حذف می کنی :)
زندگی راه خودش رو می رود اگر همرنگش شوی زندگی می کنی و اگر به هر دلیل نتونی همرنگ زندگی و آدمهایش بشی باید حذف بشی...
اینه که آدمهایی سالها زنده اند اما زندگی نمی کنند... مرگ تدریجی توو کنج یه بازار مکارهء بزرگ...
کاش حداقل تا سر حد جنون خوشحال باشی!
بگذار خیابان ها هم نفهمند......
حالا چه توقعیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینکه خیابونا با ناراحتی و شادی ما اوضاعشون عوض شه.
بعدشم چه اهمیتی داره؟اینکه خیابونا با ناراحتی و خوشحالی ما عوض شن
به نظر من ادم باید حتما،تاکید میکنم "حتما" تو زندگیش حداقل 4تا "آدم" داشته باشه که خوشحالی و ناراحتیش براشون مهم باشه. همین بسه واسه آدمیزاد. پس نتیجه میگیریم با توجه به این نکته ای که گفتم من با پست قبلتون مخالفم. و من الله توفیق
عاللللللللللللی بود
تنها چیزی که به ذهنم رسید بنویسم اوهوم بود ولی دیدم جناب جعفری نژاد نوشتن من به لهجه کرمانشاهی میگم والا برا!
سلام استاد
دوستان
ولا تو این دنیا ی امروز ما ....میدونید همه ی ما ایرانی ها ی گذشته دار و امروز هیچی ندار....فقط و فقط طوطی های خوبی هستیم..همه مون در حد وزیر امور خارجه اطلاعات سیاسی و ....داریم ...همه مون کارشناسیم ؟!
کاش بجای این همه پز و ادعا و گذشته نازی کمی همیت داشتیم....
دوستان من من تو وبلاگم خیلی تنهام...استاد یه سری هم به این وب نامقدار بزنید تا منم به این اطمینان برسم که دوستانی که من متن ها و نوشته هاشونو دوست دارم ...به اندازه ی یه سر زدن تنها منو به حساب میارن...
اگه اینجا این همیت و داشته باشیم ...اونجا که قبلن گفتم می تونیم یه کاری برای آیندگانمون ...فرزندانمون انجام بدیم...
ببخشید منو خیلی حرف زدم....
تا بعد...
و چقدر آدم از دست این خیابونا لجش می گیره وقتی که تا سرحد مرگ ویرانه!!!
آره..گاهی وقتا احساس میکنم چقدر
خوبه جمادات حس ندارند.......هر
بلایی سر جانداران بیاد اصــــــلا
باکشون هم نیست..اما طفلیا
همون طور که ناخوشی رو
نمیفهمن خوشی هم به
هیچشون نیست....فقط
همیشه حاضرن و ناظر!
یاحق...
منکه وقتی داغونترم بیشتر حس پیاده روی و گشت تو شهررو دارم
khiabonha hamishe shik
adamaham anasore ghamzadeye hamin ashkale pich dar pich, shad ya khosh hal... khotote momtado sefide vasate khiabona gahi aheste va gahi sari az zire paye obore ma migzaran garche shahr to sokone harkate ma khamosheeeeeeeeeeeeee
کرم!چقد گفتی نوکرم.ینی من تو رو می کشم که آدم رو پرت می کنی یه جاهایی که هالا یه هفته طول میکشه آدم ازش بیاد بیرون.خیییییییییییییییییلی خوب بود.سلطان کیه؟
واسه ادماش هم فرقی نمیکنه چه برسه به خیابونهاش
این یک حقیقت تلخه .. رندگی ادامه داره و همه ما ادامه میدیم بدون اینکه بدونیم کنارمون چی می گذره..بدون اینکه بدونن تو دلمون چی می گذره
حالا که فرق نمیکنه، محض کل معکوس هم که شده، باس تا سر حد جنون خوشحال باشیم!