کلاس دوم دبستان بودم.خانم همایونی.....بچه زرنگ بودم خیلی.فقط یه روز یادمه یه مشقی رو گفته بود 10 دفعه از روی درس بنویسیم من هم تنبلی کردم کمتر نوشتم.فهمید ولای انگشتام مداد گذاشت و فشار داد.بهم می گفت خاله ریزه.خیلی ریزه میزه بودم.خیلی..گفت خاله ریزه دفعه آخرت باشه این کار رومیکنی .این شد که تا دانشگاه هم من کلا تقلب مقلب رو گذاشتم کنار...یکی دوبارم که تلاش کردم تقلب کنم ،خودم خودم رو لو دادم! داستانی بود واسه خودش..همیشه می گم مدرک من یه مدرک خالصه خالصه که بی تقلب و اینا مال خود ِ خودمه....که هیچوقت هم نرسیدم قاب کنم بزنم روی دیوار!هررر یه ماه قبل معلم دوم دبستان خواهر زادم بخاطر اینکه خواهرزادم گفته بود درس رو بلد نیستم چون خوب نفهمیدم زده بود توی گوشش! آخ وقتی شنیدم دوست داشتم معلمش رو خفه کنم که توی ایــــن دوره بازم از اینجور معلمها یافت میشه(عذر خواهی می کنم از تمام معلمان گرامی:توهین نیست ...درد دله) گر چه مدرسه اش عوض شد گرچه معلمش روهنوزم دارن توبیخ میکنن امامن مطمئنم این خاطرهء بد تا مدت ها یا شاید عمری توی ذهن ِ خواهرزادم بمونه......الان این چهار تا خط اینا رو یادم آورد که چقدر پایه های آموزشی تاثیر گذارن..تا سالیان سال... و تا مدت ها................... یاحق...
الهی معلم ها خودشونو پاره می کنند واقعا اعصاب پولادین دارند درود جناب باقرلو وبلاگ شما توسط دوست عزیز آقای جعفری نژاد بعنوان یه وبلاگ خوب تو پلاسما معرفی شده که من با دیدن اولین پست این حس مثبت رو دریافت کردم ضمن دعوت از شما برای اومدن به پلاسما،ازتون می خوام که یه وبلاگ خوب رو به دوستان پلاسمایی معرفی کنید منتظریم
نظر خاصی ندارم صرفا خواستم کس دیگه ای اول نشه....
اون کلمه خط خورده گلو هست؟؟؟

این نوشته مال چه زمانیه؟احتمالا معلمش خیلی جیغ جیغو بوده
:)))))))
عزیززززم
کلاس دوم دبستان بودم.خانم همایونی.....بچه زرنگ
بودم خیلی.فقط یه روز یادمه یه مشقی رو گفته بود
10 دفعه از روی درس بنویسیم من هم تنبلی کردم
کمتر نوشتم.فهمید ولای انگشتام مداد گذاشت و
فشار داد.بهم می گفت خاله ریزه.خیلی ریزه میزه
بودم.خیلی..گفت خاله ریزه دفعه آخرت باشه این
کار رومیکنی .این شد که تا دانشگاه هم من کلا
تقلب مقلب رو گذاشتم کنار...یکی دوبارم که
تلاش کردم تقلب کنم ،خودم خودم رو لو دادم!
داستانی بود واسه خودش..همیشه می گم
مدرک من یه مدرک خالصه خالصه که بی
تقلب و اینا مال خود ِ خودمه....که هیچوقت
هم نرسیدم قاب کنم بزنم روی دیوار!هررر
یه ماه قبل معلم دوم دبستان خواهر زادم
بخاطر اینکه خواهرزادم گفته بود درس رو
بلد نیستم چون خوب نفهمیدم زده بود
توی گوشش! آخ وقتی شنیدم دوست
داشتم معلمش رو خفه کنم که توی
ایــــن دوره بازم از اینجور معلمها یافت
میشه(عذر خواهی می کنم از تمام
معلمان گرامی:توهین نیست ...درد
دله) گر چه مدرسه اش عوض شد
گرچه معلمش روهنوزم دارن توبیخ
میکنن امامن مطمئنم این خاطرهء
بد تا مدت ها یا شاید عمری توی
ذهن ِ خواهرزادم بمونه......الان
این چهار تا خط اینا رو یادم آورد
که چقدر پایه های آموزشی
تاثیر گذارن..تا سالیان سال...
و تا مدت ها...................
یاحق...
الهی
معلم ها خودشونو پاره می کنند واقعا
اعصاب پولادین دارند
درود جناب باقرلو
وبلاگ شما توسط دوست عزیز آقای جعفری نژاد بعنوان یه وبلاگ خوب تو پلاسما معرفی شده
که من با دیدن اولین پست این حس مثبت رو دریافت کردم
ضمن دعوت از شما برای اومدن به پلاسما،ازتون می خوام که یه وبلاگ خوب رو به دوستان پلاسمایی معرفی کنید
منتظریم
خیلی باحال بود.
چقدر دلم می خواد یه معلم مدرسه بشم تو یکی از روستاهاس شمال حتی به قیمت پاره شدن!