فک کن یه مخترع
ریموتی اختراع کنه که زمان رو به عقب برگردونه
اونوخت تو یکی شو بخری بذاری توو جیبت
و توو خیابون قدم بزنی و هر کیو که حال کردی
ریموتو بگیری سمتش ، دکمه شو فشار بدی
و خودتم باهاش بری عقب ، بری اون دور دورای زندگی ش
هر روز با زندگی یه نفر ، یه صبح تا غروب
بعدش شب بیای خونه ت ریموتو بذاری روو میز
لباساتو در آری بری دوش بگیری
بیای روو کاناپه دراز بکشی و به اتفاقات اون روز فک کنی
و فردا دوباره از نو ...
بقیه رو بیخیال
من ریموت یا چه میدونم ماشین زمان یا ساعت برنارد با هر چی رو واسه خودم میخوام
فقط واسه ی خود خودم . اینقدر تو زندگی گذشته ی خودم کارها دارم که به کنجکاوی تو زندگی بقیه نمیرسم
ولی اگه بعد از سر و سامون دادن به امورات خودم یه وقت خالی هم برای تحقیق و تفحص در زندگی بقیه پیدا شد خب چه بهترررر!!!!
اما جدا از شوخی-جدی های همیشگی
چند نفری هستند که نه گذرا توی خیابان بلکه از نزدیک تا حدودی میشناسمشان و دوست دارم بیشتر از خودشان و گذشته شان و خلوتشان بدانم...برای اینکار فکر کنم علاوه بر اون ریموت باز گشت به گذشته, یک عدد شنل ِ نامرئی ساز هم لازم دارم!!!
سلام
یاد فیلم "افسانه آه" به کارگردانی "تهمینه میلانی" و بازیگری "جهانگیر الماسی" و "مهشید افشارزاده" افتادم.
راستش یک عمره که آرزو دارم یه همچین ریموت کنترلی اختراع شه...
این رو هم بگم که الحق، توصیف خیال انگیزی از این رویا داشتید جناب
دست مریزاد...
یعنی من عاشق این هدرای وبلاگتم داداش
این روزا انگار تمام زندگیم درگیر همین ریموته، خیلی چیزها هست تو پازلم، که میتونم بدون برگشتن به عقب درست کنم، اما خیلی چیزها هم هست که فقط و فقط بازگشت به گذشته میتونه درستش کنه
سلام
خیلی زود خسته میشی ...
گمانم فاز میده ....
تو فرض کن بری سراغ ریس و راس های مملکت البته حتما شنل تیراژه رو قرض کن
برای خودم دوست دارم یه همچین ریموتی داشتم و به گذشته می رفتم و ........ اما برای بقیه مطمئن نیستم. شاید واقعیت ها رو هولناک تر از اینی که هست می دیدم!
سلام
شاید .....؟
امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا خیلی هولناک میشد.
من یکی حوصله ی خودمو به زور دارم
دیگه حوصله ی زندگی مردمی که مدام ازشون فرار می کنم بماند!
ترجیح می دم تمام روز رو همون کاناپه با یه ریموت زندگی خودمو بزنم جلو رو سرعت تند بلکه تموم شه بریم پی مردگیمون!!!
این آرزوی هر آدمیه فک کنم ...از بچگی هم این آرزو رشد کرده با برنامه ی ساعت برنارد...
اگه یه همچین ریموتی داشتم در اوج خودخواهی فقط می رفتم سراغ گذشته خودم ...
دونستن «گذشته» آدم ها برام جذاب نیست زیاد.
بیشتر دوست داشتم اون مخترع، یه لطفی می کرد یه ریموتی اختراع می کرد که تا فیهاخالدون ِ فکر و ذات آدم ها رو نشون بده.
اون ریموتی هم که شما می فرمائین، اگه دکمه ی Print هم داشته باشه، ممکنه جواب بده برای کارم.
این ریموته دکمه پاز داره؟
دکمه اشو بزنم و بخونم وایسا دنیا من می خوام پیاده شم!!
یاد ِ فیلم کلیک افتادم...
ولی.. شاید یکی دو بار اول هیجان داشته باشه و لذت بخش اما دفعه های بعد فکر نمیکم اینطور باشه
منم یاد فیلم click افتادم که آدم سندلر بازی میکنه
تو فیلم اونم اتفاقی یه کنترل پیدا میکنه از طریق یه آدم که هم میتونه به گذشته بره هم به آینده و حتی میتونه هر کاری از زندگی رو سریع یا کند بکنه، کمدی سطح پایینی بودش اما سوژه جالبی داشت و بعضی صحنه هاش واقعا خنده دار بود
اما میدونی محسن خان، برام جالبه ما ادم ها چرا انقدر از دونستن درونیات و اتفاقات زندگی ادم های دیگه خوشمون میاد مخصوصا قسمت های پنهان زندگیشون، کلا خیلی ادم های کنجکاوی هستیم
البته قبول دارم استثناتی هم هستا که علاقه ای به کندوکاو زندگی ادم های اطرافشون ندارن اما کلیت ادم ها همونجور که شما گفتید علاقمندن به این کنجکاوی
باید اعتراف کنم اولین نفرشم خودمم
من حوصله گذشته ادمای غریبو ندارم فقط شاید جمعه ها که حوصلم سر میره میرفتم سراغشون...جمعه تا جمعه![](http://www.blogsky.com/images/smileys/007.gif)
ولی این ریموته واسه خاستگار خوب چیزیه ها...
خوب نیست که حداقل ادم بره تو اینده بهتره
فک کن
خب که چی بشه مثلاً؟
مگه خودت کار و زندگی نداری؟
شما خودت که یه دونه میخری ، خب بقیه هم میخرن یکی میذارن جیبشون ، اون وقت همه زندگیا هـــــــی عقب - جلو میشه ، دیگه فکرشو بکن چی میشه دیگه.......
شاید بعدش میفهمیدم که چقدر خوشبختم....