نشسته ام منتظر تا ساندویچ جگری که سفارش داده ام آماده شود و کم کم عطر سرخ شدنش دارد فضا را پر میکند ... پسر جوانی وارد میشود با برگهء خلافی ماشین در دست ، غذا نمیخواهد از دوستان صاحب مغازه است ، با یک لحن افتخار آمیزی میگوید : داداش 148 تومن خلافی دارم که انگار قهرمان المپیک شده و بعد اینطوری شروع میکند به خواندن ریز ارقام برگه : 170 تومن رودهن 35 تومن رباط کریم و ... ارقام با آن مجموعی که اول گفت نمیخواند ... بعد چن تا فحش ناجور به مملکت میدهد و سرش را می گیرد بالا سمت تلوزیون چارده اینچ که دارد بازی اروگوئه و اسپانیا را نشان میدهد ، به صاحب مغازه میگوید داداش مقدماتی جام جهانیه ها خیلی خفنه ... صاحب مغازه بدون اینکه دیده شود از پشت پیشخوان میگوید : داداش اون آمریکای لاتینه اون یکی اروپاس ، چه ربطی به جام جهانی داره ؟ ... پسر جوان به روی خودش نمی آورد ، همینطور مدام حرف میزند ... از گرانی ماشین و وضع اقتصاد و ترافیک و سیاست و دزدی و همه چیز و همه جا ... رو میکند به من و میپرسد : داداش راسته میگن بعد از عید طلا و دلار میاد پایین ؟ آخه پریروز رادیو داشت میگفت قیمت طلا و دلار افزایش می یابد ... لبخند میزنم و به علامت تایید سر تکان میدهم ولی صاحب مغازه سرش را از پشت پیشخوان می آورد بیرون و خطاب به پسر جوان می گوید : داداش افزایش یعنی زیاد میشه ... پسر جوان ابروهاش را جمع میکند و زیر لب شبیه غر زدن میگوید : نمی دونم بابا ، خلاصه این ... ها خیلی مادر ... ن و لای در را باز میکند و می خزد در آغوش تاریکی و سرمای خیابان ...