یک زمانی آرزو داشتم اگر ازدواج کردم ، مراسم عروسی ام را اینجا بگیرم
تالار کندو ، تقاطع بلوار کشاورز و خیابان فلسطین ، سه قدم پایین تر
ولی زمان عروسی از شانس تلاونگی من به کل تعطیل بود و مهر و موم
احتمالن الان باز شده ، ولی نه حالش هست نه پولش
تجدید فراش را عرض می کنم !
استغفر الله ربی و اتوب الیه!!!
(این برای خط آخر بود)
و اما در مورد تالار و زیبایی اش و رویایی بودنش هم این طور که گفته اید باید بروم عکسهای تبلیغاتی شان را سرچ کنم و ببینم بلکه چند وچون اش دستم بیاید!
"دختر هم دخترهایی قدیم" و "حجب و حیا کجا رفته" و اینها هم خودتانید!!!
این تالار در زمان شاه یک کلاب خیلی معروف بود. هر کار میکنم اسمش یادم نمیاید. خالهء کوچکم یک سال قبل از انقلاب من خجالتی را برای اینکه در قراری تنها نباشد با خودش یواشکی بزرگترها به آنجا برد و حس "تعلق نداشتن" ی که در آن شب تجربه کردم هنوز در دلم زنده است. بعد هم که دیگر بساطشان چیده شد و نشد ببینیم آیا میشد به این محیط ها عادت کنیم یا نه!
حالا شما هم لازم نیست تجدید فذاش کنی برادر. به رسم بعضی ها که در اینجا این کار را میکنند پیوندتان را renew کنید. یک بار دیگر با مریم عزیز یک جشن کوچک بگیرید و حال محیط زیبای امروزی اش را ببرید. البته وقتی که اوضاع اقتصادی مملکت به روال درستش برگشت (در رویاهایمان البته احتمالا)
فذاش هم همان هراش است. البته در روی زمین و نه توی فضا
راستی چرا ما کامنتهایمان را به جای بعد از ارسال قبل از آن نمیخوانیم؟!!
چه بامزس..البته تالار رو عرض کردم خدمتتون.
آدم خوشش میاد بره ببینه توش چه شکلیه
منم با نظر پروین بانو موافقم. بعد از ثبات
وضعیت مملکتی خوب می شد اگه یه
جشن به افتخار خودتون ( شما و
مریم ترین ) می گرفتین.....ما هم
میومدیم فیض میبردیم و اینا.قول
میدم مجلس گرم کنهای خوبی
باشیم........شادیتان مستدام
یاحق...
حالا درسته که من مثل سابق این جا بند و بساطم پهن نیست.. ولی این دلیل اون نیستش که نخونمت هر روز .. حالا عمو جان ادامه بده ببینیم هنوز هم شما حرف تجدید فراش رو می زنی یا نه!
مهسا تو زنده ای هنوز ؟!
واااااااای یه لحظه نفسم بند اومد. این عکس رو که دیدم یه عالمه خاطره برام زنده شد. خاطره همه روزهای دبیرستان که از جلوی این رد می شدیم و من به دوستام می گفتم من عروسیم رو اینجا می گیرم...
ولی سالها بود که فراموشش کرده بودم...
به کوری چشم بغضی آدم های معلوم الحال.. آره عمو جان.. بیش تر تو فیس بوکم ولی
همیشه وقتی از جلوی درش رد میشدم فکر میکردم توشم لابد مثل همین ورودیش اینجوری مارپیچیه....چقدر خاطره زنده شد محسن خان....میگم خب سالگرد ازدواجتون رو اینجا بگیرید چی میشه
نه case اش هست و نه face اش....
تجدید فراش را عرض می کنم !
ایشالا یه روز توش سالگرد ازدواجتونو جشن بگیری....
سلام استاد
دوستان همراه و مهربان ترین
امیدوارم استاد بتونن یه جشن سالروز ازدواج اینجا بگیرن تا تو دل مبارکشون نمونه....
اما ...تجدید فراش و این حرفا دل شیر می خواد...به چند دلیل:
1. اینکه بتونی سالم از دست زن و خانواده محترم زن در بری و پات به این سالن مارپیچی برسه؟!
2. با این اوضاع بد اقتصادی دل شیر می خواد بتونی با فیس و افاده های این نسل ...کنار بیای و ازدواج مجدد بفرمایی...
3. به تقلید از سریال یک ریالی زمونه می تونی این کاررو بکنی و امیدوار باشی خانومت با کمال بزرگواری تو رو خواهد بخشید ...
تا بعد...
بعد جراتش هست جناب باقرلو؟جرات تجدید فراش
یکم پایین تر از این رستورانه یه مدرسه هست..دبستان ایمان
ینی هر روز بعد مدرسه
ینی انقد که جلو این واستادم و نیگا توش کردم و شبا خوابش رو دیدم
یه روز مامان بعد از اداره اومد با دوستش و من رفتیم اون تو
ولی هنوز واسه من یه جای خاصه
یه حس خوبه نوستالوژیک
همه چی این منطقه یه حس خوب نوستالوژیک داره
همچی دوست داشتنی :)
ممنون جناب باقرلو
به قول حاج بابام(خدا بیامرزتش) خدا یکی زن هم یکی.
بعله
http://caffecinema.com/gallery/46-gallery-behind/10077-l-r-q-q-.html
چه جور جایی حالا بگید شاید ما گرفتیم ..
کاباره کوچینی