عصر رفتم پشتبام که رسوبات آن یک وجه باقیماندهء کولر را بتراشم و پوشالش را عوض کنم ... اواخر کار وحید که خانمش رفته اصفهان و خودش مهمان آمده منزل پدری ، جارو و خاک انداز را برام آورد بالا و لطف کرد خودش هم گندکاری های من را جارو زد و از بس که تمیز و وسواسی ست گیر داد به سوراخ سمبه های پشتبام که همه جا را جارو کند ... در همین حین از زیر کانال کولر یک دبهء بزرگ سیر پیدا کرد که سیاه شده بود و عطر مست کننده ای داشت ... بعدن کاشف به عمل آمد که دوازده سیزده سال پیش مامان این دبه سیر را گذاشته آنجا که عمل بیاید و بعد یادش رفته ... حسش عینهو کشف یک عتیقهء باستانی و زیرخاکی بود ... دوازده سیزده سال کم نیست ، خودش یک عمر است ... آدم باید سوراخ سمبه های درون خودش را هم چن وخت یکبار اینجوری با وسواس جارو بزند ... خدا را چه دیدی شاید گمشده ای را پیدا کرد ...
درود
پست جالبی بود !
در حس این کشف کاملا شریک شدم !
سپاس
امان از قلمت محسن باقرلو
گریه ام گرفت از این پست
از خدا پنهان نیست از بقیه هم نباشد، گرچه شاید چندان گفتنی هم نباشد
اما چند وقتی است دارم همین کار را میکنم..شاید بهتره بگم چند روزی..همین کاری که اگر پستتان نبود برای توصیفش باید یک چرندهای فلسفی بلغور میکردم..از خرپشته ی خاطرات گرفته تا زیرزمین رازها..تا پشتبام دلخوشی ها..تا پستوی ناگفتنی ها...همه را دارم میجورم و میجنبانم و اگر نایی بماند جارویی هم ..
تا به حال که جز بچه گربه ی مرده و کفتر پوسیده و اسکلت موش و پر سوسک چیزی نیافتم..عتیقه و اینها که بماند..شاید نه به این وخامت..اما واقعا خیلی نزدیک به همین میزان وخیم است اوضاعم..
خدا کند که لا اقل گمشده ای پیدا شود..حتی اگر گم نشده باشد و بیارزد و بیارزم به این همه زجری که دارم میکشم.
امان از قلمت..
تک خوری نداریما منم میخوام
بعضی از شایدها عجیــــــــــــــــــب تمایل دارند به "حتمن"
به به دبه سیر سیزده ساله بالغ شده چه شود!! باید با دمپختک مخصوص جنوب بخوری تا مزه اش رو بیشتر حس کنی ..
منظورت از سوراخ سمبه های درونی و جارو همان کشف و شهود درونیست آیا؟! خب اکثر مواقع با یه مغز پر از سوراخ و تارعنکبوت بسته و تاریک مواجه می شویم و از ترس بیخیال جستجو می شویم و الاغ وار (بلانسبت این جمع) به زندگی ادامه می دهیم ...
اگه بگردیم..اگه خوب خوب بگردیم خیلی گمشده ها رو پیدا میکنیم..چیزهایی که شاید یه وقتی خیلی دنبالش گشتیم و حتی براش گریه هم کردیم..مث بچگیامون..مث مهربونی و زلالی و دل بی کینه....
من که تو سوراخ سمبه های زندگیم گم میشم خیلی وقتا. البت عتیقه ای در کار نیست همه اش خاک های فشرده شدست و حشرات مرده.
سن که بالا میره دیگه حس گشتن نداری ...اونوقته که خونه دل رو مدتها می ذاری همینطور بمونه به امان خودش ....می بینی اگر مادر محترم خودش پای جوانیش را داشت و دل و دماغش را هزار باره این دبه را یافته بود ....
من که از ترسم در سوراخ سمبه های درونم را سه قفله کردهام :(
منم ترجیح میدم کاری به سوراخ سمبه های دلم نداشته باشم
به هوس سیر ترشی چند ساله میرم و مار گزیده برمیگردم فک کنم
اولا پست خیلی خوبی بود
دوما اینکه چون این دبع سیر را شوهر بنده پیدا کرده، به مامان بگو من یک کمی ازش میخوام... واسه این می گم که تا من بیام مامان همه اش رو احتمالا بین همسایه ها و بقیه تقسیم کرده
شما از چی به چی میرسید اخه.مرحبا به شما. کارتون درسته آآآآ
من الان خودم همون عتیقه 12 ساله ام که باید پیدام کنن
ممکنه همیشه هم چیزای خوب دستگیر آدم نشه. همه چیز که سیر نیست که هر چه بماند جا افتاده تر می شود.
بعضی وقتها یک چیزی را می گذاری گوشه دلت و می گندد.
خوشحال میشم به وبم سر بزنید آقای باقرلوی عزیز
سیر اونم ترشی فقط مال مامان خوردن داره.
آدم جوینده باشه یابنده میشه. :)
مرسی بابت پست فوق العاده اتون...
چند شب پیش گشتم تو سوراخ سمبه هام...خیلی افتضاح بود...ریختم بیرون خیلی چیزا رو...اما بعضیاشو با اینکه میدونم بده نگه اش داشتم...مثه انباری خونه ها که خیلی وسایل که میدونیم به درد نمیخوره و فقط جا تنگ کنه بازم نگه اشون میداریم...
منم نگه داشتم متاسفانه...باید یه فکری براشون بکنم...
داشتم فکر می کردم که سوء تفاهم و کج فهمیه ناشی از این پست و استعمال غیر علمی و افراطیه نسخه ای که باقرلوی بزرگ برای سوراخ سمبه های درونمون پیچیده ان چقدر ممکنه سر اورژانس و فوریت های پزشکی رو این چند روز شلوغ کرده باشه
ینی تاثیر گذاری تا این حد، ینی کج فهمی تا کجا :-))
امان از این جعفری نژاد .... امان :))))))))
چه جالب!
هم ازون سرکه ی سیزده ساله که الان باید چیز جالبی شده باشه هم ازین پیدا کردن عتیقه های چندین ساله ی درون!!!
که به نظرم برای ما آدم ها دور ریختنش بهتر از نگه داشتنش باشه...
تو روحت محمد...:)))
آقا این کامنت منو پاکش کنید ...روزگار نذاشتن اینا واسه من ...
آره والا ...
با یک میرزا قاسمی گیلانی ایرانی نوش جانتان
ما که چیزی پیدا نمیکنیم :-|
سلام استاد
دوستان....
من خودمو گم کردم ....ولی بدلیل ناخالصی های بیش از حد ...هرچی می گردم پیدا نمی کنم ...این روزا گشتن هم دیگه سودی نداره ...ولی باید گشت و محاسبه کرد قبل از اینکه بگردنت و مترت کنن و بگن بیا برو گم شو مرتیکه ی .............
خیلی سخته
یا شاید هم من هنوز یاد نگرفتم!!
هر وقت به خودم فکر می کنم چیز زیادی دستگیرم نمیشه!!
شاید باورت نشه ولی پست هات یکی در میون خالیه
امان از 40 سالگی من 22 ساله ک الانشم نمی تونم همین کارای 40 سالگی شما رو انجام بدم
سلام علیکم
سلام علیکم!
جمعه شب شما به خیر و شادی باشد.
واقعن زیبا بین شد..خیلی خوشم امد..احساس خوبیه هر چند وقت یه بار میام اینجا و کلن نوشته هات حس خوبی بهم میده