آندسته از دوستان و همکارانی که جدیدن و بواسطهء فیسبوک لطف دارند و من را میخوانند گاهن از این قلم ناقص و الکن یک تعریف هایی میکنند که واقعن شرمنده میشوم و دوست دارم همان لحظه ، وخت و اینترنت شخصی داشته باشم که برشان دارم ببرم به سیاحت قلمهای محشر دوستان و عزیزان و نگارندگان قدر و توانایی که من پیششان شاگرد مکتبخانه هم نیستم ، تا دیگر اینطوری هندوانه ندهند زیر بغل این حقیر و امثالهم ! نگارندگان و قلم داران گمنام و بی ادعایی که با خواندن چار خطشان آدم شرمش می آید روی اراجیف خودش اسم نوشته بگذارد ...
.
اساسن میخواهم خدمت دوستان نازنینم عرض کنم که شاید یک آدم مثلن چهل ساله نتواند از همین امروز تصمیم بگیرد که قهرمان ژیمناستیک المپیک بعدی بشود اما نوشتن خیلی هم کار سختی نیست ، باید خواست و دوست داشت و هی خواند و خواند و خواند و هی نوشت و نوشت و نوشت ... خیلی زشت است که در یک شرکت سی چهل نفری اکثر مکتوبات رد و بدل شده حاوی غلط های املایی و انشایی باشد و فقط سه چهار نفر توانایی نگارش یک نامهء رسمی خوب و قابل قبول را داشته باشند ...
.
امیدوارم آقای م این را نخواند ! ولی بگذارید یک مورد مثال بزنم از خواستن و دوست داشتن که بالاتر ذکرش رفت ... مدیر عامل شرکت بزرگی که حدود ده سال پیش آنجا کار میکردم استاد مسلم نامه نگاری های رسمی و اداری بود ... انصافن هر کدام از نامه هایش که به کله گنده های تولید و صنعت کشور می نوشت در حد یک اثر درجه یک ادبی هنری ، تحسین برانگیز و قابل تامل بود ... و من علاوه بر آنکه در آن دو سال فعالیتم در آن شرکت هر کدام از این نامه ها را بارها و بارها خواندم و از روی آنها الگو برداری و تمرین کردم ، وختی اخراج شدم هم یک کپی از فولدر نامه های صادرهء شرکت گرفتم که هنوز دارمشان !