آدمی گاهی وخت ها دوست دارد برود یک گوشه ای خودش را گم و گور کند .
بهترین جا اینجوروخت ها دل طبیعت است . جنگل و کوه و دشت و بیابان و دریا ...
این وسط بعضی ها بعضی را بیشتر دوست دارند و ترجیحش می دهند ... یکی دل به کوه
می سپارد و یکی خودش را توی جنگل گم می کند . یکی توی بیابان رها می شود و یکی دل به دریا می زند . هرکدامش هم یکجورهایی خوب است ها اما این وسط دریا یک چیز دیگر است ...
وقتی می رسی به این عظمت بی تمام آبی دوست داری دریا بشوی
دوست داری تنت را بسپاری به این بی انتهایی تا دمی حس بی نهایت بودن کنی
لحظه ای حس کنی این بی نهایت زیبا و بی رحم آب حیات است و تو خضر تشنه لب و تن تشنه
بروی و گم بشوی در آغوش تک تک موجها و تن بدهی به عشق بازی دریا و ساحل
دوست داری بی نهایت بشوی عینهو دریا
دوست داری دریا بشوی ...
-
پی نوشت :
آقا چقدر حال می دهد خودت یکجای دیگر دنیا نشسته باشی و وبلاگت همینطور فرتکی برای خودش آپدیت بشود ها ...
کاش می شد یک تمهیدی هم بیندیشند برای این لامصصب که جواب کامنتها را هم خودش اتومات و سر خود بدهد . هوووم ؟