یاد اون آهنگه افتادم که می خوند: یه روزی می یاد که نمی دونیم کی هستیم یار کی بودیم و عشق کی بودیم و کی هستیم ...
مامانگار
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1390 ساعت 09:09 ق.ظ
..سلام محسن خان... ...این جمله شما بنظرم ازاین حرف بزرگان نشات گرفته که..:"..هرچه بیشتر میدانیم..بهتر می فهمیم که هیچ نمیدانیم.." ...نمیدونم مال سقراط بود یا ارسطو...ولی مطمئنم که ماری ولتر گفته !!
یه روزی میاد ...؟ مگه الآن می دونیم؟! من در کل طرفدار فلسفه ی آگاهیم، ولی می دونم قرار نیست که به نتیجه ی از قبل معلومی در این مورد برسیم. یعنی در واقع "خقیقتی" در مورد این چیستی یا کیستی وجود نداره که بخوایم کشفش کنیم.
اون روز امروزه .... باور کن اگه جواب این پرسشو داشتیم ۹۹ درصد از مشکلاتمون حال بود ماها نمی دونیم چی هستیم برامون هم مهم نیست چون اگه بهش فکر کنیم کاخ ارزوهایی که با هزار زحمت چیدیم خراب میشه
"شیرین من تلخی نکن با عاشق تموم میشن گم میشن این دقایق"... یادش بخیر...چقدر این آهنگ داریوشو دوس داشتم...همون زیر پله اییه توو احمد حسینی زده بود...یه نوار کاست شیشه ای بود که وسطش عکس کره زمین داشت...چی بود اسمش خدا؟...سونی؟...گلد استار؟...مکسل؟...یادم نمیاد...
میبینی؟...انقد حافظه مونو "بیهوده خاطره"ها پر کردن که دیگه بینشون فیروزه ای ها گمن...کاش میشد با یه فوت همه گرد و خاکایی که روی خاطره هامون نشسته بره...با یه آه...تا خاطره مکسل قرمزها و جعبه نوارای ده تایی دوباره مثل روز اولش برق بزنه...انگار که همین امروزه...خاطره آهنگای قدیمی داریوش...حبیب...خاطره "هوای امامزاده"...خاطره دکلمه های فردمنش...خاطره نوارهای کروم...آهنگای ملایم قمیشی...خاطره "قصه من و غم تو قصه گل و تگرگه"...خاطره "ماوی ماوی" ابراهیم...یجوری که انگار این همه سال نگذشته...اینهمه چیزا ندیدیم...اینهمه حسرت ننشسته رو دلامون و...هنوز امیدواریم که روزای خوبمون توو راهه... هرچند...چه میدونیم...شاید واقعا توو راه باشه...کی میدونه...
من اومدم اینجا که یه چیزی بگم ولی دیدم پچ پچ دوتا برادر این پیچیده دوتا رفیق..دوتا داداش...دوتا مرد.. ترجیح میدم یه گوشه آروم بشینم و چشم بدوزم به سایه تون که رو پله های حیاط اون خونه ی قدیمی نشستین و دستتون رو شونه ی همه و هی دارین میگین آخ آخ ..یادته محسن؟...ای وای..یادته حمید؟... ای وای...آخ آخ...وای....نفستون گرم دوبرادر..دو رفیق..دو مرد ..
استاد؟!! حالا میگم هنوز اون روز نیومده که ...و شما هم که کماکان محسن خان باقرلوی عزیز هستید..و این شبا هم که کلا فاز میپرونه آدم از فرط خوشی!!! و از همه مهم تر بیخوابی هم که به سرتان زده به گواه کامنت 3نصفه شبی تان در وبلاگ حمیدخان چند ضلعی..پس به نظرتان الان همه چیز مهیا نیست برای یک غزل جانانه؟!!! یا الان باید زود خودم رو گم و گور کنم تا یک کتک جانانه نوش جان نکردم؟!! هان؟!!!
بدینوسیله بنده طرفداری خودمو از این عکس جدیدت اعلام میکنم!...فقط کاش یه دستمال گردن شادتر انتخاب میکردی! این از دور (و اگه راستشو بخوای حتی از نزدیک!) شبیه دستمالیه که آذریا توو محرم میبندن سرشون!...
اول ؟
به به امروز چه شامس خوبی نسیبمون شد ... تو دو جا اول شدیم ...

من خیلی وقته نمی دونم چی ام ؟!!!
ما که از اولم نمی دونستم چی ام! از رو شناسنامه می تونم بگم کی ام ... اما اونم ته تهش مه ببینی نمی تونم بگم واقعا کی امْ
خداییش ،این "چی" بودنو خوب اومدین!
راست میگیاااا
خدایی فک کن !!!! ؟
ینی تا حالا میدونستی چه پخی هستی و اون روز نمی دونی؟
من همین الانم خودمو گم کردم تو این دنیای قروقاطی نمیخام خودمو پیدا کنم کاش گم بمونم
آگاهی رنج است!
ندونیم "چی" هستیم بهتر از اینه که بدونیم "این" هستیم!!
ما به همون اندازه ای هستیم که بقیه حس میکنن بودنمون رو
ولی این که کی و چی هستیم رو...خدا میدونه
می ترسم از روزایی که داره میاد....
سلام.
چرا اس ام اس جواب نمیدی؟ زلال و محشر هم خودتی :دی
هرچیو ندونستی خب بیا پیش خودم بهت میگم.
راستی چرا اینجوری شده اینجا؟ کرگدنش کو. سبیل مبارک آباد. عزتت مستدام. عاقبتت خیر.
و شاید اون روز هم
هیچ وقت نیاد
یاحق...
به به
میبینیم که نوشته هاتون روز به روز داره آب میره!!!
میترسم یه روز بیایم فقط یه نقطه ببینیم.
یعنی به نظرت اون روز نیومده ؟
به نظر من که اومده.
سلام داداشی...
من که خیلی وقته که نمیدونم چی هستم...
یار کی بودیم و.......
عشق کی بودیم و .....
کی هستیم...
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد
شیرینم نده زندگیمو بر باد...
نده زندگیمو برباد
یاد اون آهنگه افتادم که می خوند:
یه روزی می یاد که نمی دونیم کی هستیم
یار کی بودیم و عشق کی بودیم و کی هستیم ...
..سلام محسن خان...
...این جمله شما بنظرم ازاین حرف بزرگان نشات گرفته که..:"..هرچه بیشتر میدانیم..بهتر می فهمیم که هیچ نمیدانیم.."
...نمیدونم مال سقراط بود یا ارسطو...ولی مطمئنم که ماری ولتر گفته !!
مهم نیست چی هستیم مهم اینه که کی هستیم؟
یه روزی میاد ...؟ مگه الآن می دونیم؟!
من در کل طرفدار فلسفه ی آگاهیم، ولی می دونم قرار نیست که به نتیجه ی از قبل معلومی در این مورد برسیم. یعنی در واقع "خقیقتی" در مورد این چیستی یا کیستی وجود نداره که بخوایم کشفش کنیم.
یار کی بودیم و عشق کی بودیم و کی هستیم؟ هیچ!
هوم؟؟؟
باید راجع بهش فکر کنم!
برای من که امروز و هر روز همون روزه محسن ...
اون روز امروزه .... باور کن اگه جواب این پرسشو داشتیم ۹۹ درصد از مشکلاتمون حال بود ماها نمی دونیم چی هستیم برامون هم مهم نیست چون اگه بهش فکر کنیم کاخ ارزوهایی که با هزار زحمت چیدیم خراب میشه
اومده !
همیشه تاریخ منتظر این یک روز بودیم.
من خیلی وقته نمیدونم چی هستم و برای چی هستم
الان میدونیم؟
چند وقته دارم از اینو از خودم میپرسم
این سوالو و اینکه اصلا برای چی هستم؟
اصلا هستم؟
tokhme telavangam nistim... ey babaaaaaaa
منتظر همون روزیم هممون اما به روی خودمون نمیاریم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد
شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد...
نوستال داشت این پست
من به شخصه تجربه ش کردم.
خیلی وقته این روزا فرا رسیده.
یه روزی میاد که نیمدونیم کی هستیم ..
سلام ویژه خدمت آقا محسن ...توی چهرتون میشه معرفتو خوند بدون تعارف میگم ...
"شیرین من تلخی نکن با عاشق
تموم میشن گم میشن این دقایق"...
یادش بخیر...چقدر این آهنگ داریوشو دوس داشتم...همون زیر پله اییه توو احمد حسینی زده بود...یه نوار کاست شیشه ای بود که وسطش عکس کره زمین داشت...چی بود اسمش خدا؟...سونی؟...گلد استار؟...مکسل؟...یادم نمیاد...
میبینی؟...انقد حافظه مونو "بیهوده خاطره"ها پر کردن که دیگه بینشون فیروزه ای ها گمن...کاش میشد با یه فوت همه گرد و خاکایی که روی خاطره هامون نشسته بره...با یه آه...تا خاطره مکسل قرمزها و جعبه نوارای ده تایی دوباره مثل روز اولش برق بزنه...انگار که همین امروزه...خاطره آهنگای قدیمی داریوش...حبیب...خاطره "هوای امامزاده"...خاطره دکلمه های فردمنش...خاطره نوارهای کروم...آهنگای ملایم قمیشی...خاطره "قصه من و غم تو قصه گل و تگرگه"...خاطره "ماوی ماوی" ابراهیم...یجوری که انگار این همه سال نگذشته...اینهمه چیزا ندیدیم...اینهمه حسرت ننشسته رو دلامون و...هنوز امیدواریم که روزای خوبمون توو راهه...
هرچند...چه میدونیم...شاید واقعا توو راه باشه...کی میدونه...
شبیه همین امروزه، که نمیدونیم کی هستیم!
ye rozi gozasht ke nafahmidim chi bodim... diroz kheli tokhmi bod
من اومدم اینجا که یه چیزی بگم
ولی دیدم پچ پچ دوتا برادر این پیچیده
دوتا رفیق..دوتا داداش...دوتا مرد..
ترجیح میدم یه گوشه آروم بشینم و چشم بدوزم به سایه تون که رو پله های حیاط اون خونه ی قدیمی نشستین و دستتون رو شونه ی همه و هی دارین میگین آخ آخ ..یادته محسن؟...ای وای..یادته حمید؟...
ای وای...آخ آخ...وای....نفستون گرم دوبرادر..دو رفیق..دو مرد ..
یار کی بودیم
و عشق کی بودیم و
کی هستیم؟
...جالبه که فقط همین و یادمه از همه اون ترانه زیبا...
استاد؟!!
حالا میگم هنوز اون روز نیومده که ...و شما هم که کماکان محسن خان باقرلوی عزیز هستید..و این شبا هم که کلا فاز میپرونه آدم از فرط خوشی!!!
و از همه مهم تر بیخوابی هم که به سرتان زده به گواه کامنت 3نصفه شبی تان در وبلاگ حمیدخان چند ضلعی..پس به نظرتان الان همه چیز مهیا نیست برای یک غزل جانانه؟!!!
یا الان باید زود خودم رو گم و گور کنم تا یک کتک جانانه نوش جان نکردم؟!! هان؟!!!
به به یاد شیرین شیرین افتادم چقد یه زمانی گوشش میدادم ... خداروشکر انگار هنوز یادم نرفته چی هستم...
وای
عجب عکسی!!!!!!
به به عکس جدید.
نه ولش کن... نمیگم!
عکس جدید
مبارک ک
یاحق...
اولن که لازم نیست یه روز بیاد شاید شب اینو فهمیدیم
دومن مگه الان می دونیم؟!
رک بگم !
قبلی بهتر بود
عکستون !
بیشتر میومد به فضای اینجا !
شایدم این عکستون
این نگاه .......
بیشتر شببیه محسن باقرلوی این روزا باشه !
نمیدونم !
بدینوسیله بنده طرفداری خودمو از این عکس جدیدت اعلام میکنم!...فقط کاش یه دستمال گردن شادتر انتخاب میکردی! این از دور (و اگه راستشو بخوای حتی از نزدیک!) شبیه دستمالیه که آذریا توو محرم میبندن سرشون!...
باید روز وحشتناکی باشه روزی که ندونیم چی هستیم ...