برای پیرمرد موتورسوار خیابان آذربایجان

امروز عصر موقع برگشتن از شرکت  

در خیابان آذربایجان زدیم به یک پیرمرد موتور سوار ...  

درست است که پیرمرد محکم خورد زمین  

و موتور افتاد روش و دست و پاش درد گرفت  

و میوه ها و زولبیا بامیه ای که خریده بود پخش زمین شد  

و دسته ترمز و آینه و راهنمای موتورش شکست  

و باک موتورش فرو رفت و بنزینش ریخت کف آسفالت 

ولی پیرمرد خجالت نکشید از سن و سالش و از آن ریش سفیدش ... 

دریغ از یک فحش خار مادر ... دریغ از سر سوزن کولی بازی ...  

دریغ از یک یقه گیری کوچولو ... حتی نکرد خسارت موتورش را بگیرد ...  

این هم شد مملکت ؟ ... جددن که چه مردمانی شده ایم ؟

نظرات 76 + ارسال نظر
کیامهر پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ق.ظ

اول

کیامهر پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ق.ظ

خدا خیلی رحم کرده
فکر کن اگه مجبورت می کرد یکسال تمام بری دادگاه و پاسگاه و کلی دیه بدی و بری دختر کچلش رو بگیری خوب بود ؟

کیامهر پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

کاش یه ادرسی شماره تلفنی چیزی ازش می گرفتی
اینجور ادما کیمیا هستن
اقلا بشناسیمش خواستیم بزنیم به کسی بزنیم به اون

محسن باقرلو پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ق.ظ

اوهوم ...
کیامهر می دونی چرا آدم تعجب می کنه وختی اینجور برخوردا رو می بینه ؟ ... بس که همه مون گه و مزخرف و عوضی شدیم ... بس که رفتارهای سی سالهء زمامداران توو آیینهء جامعه بازتاب داشته و تکثیر شده ...
دیگه از هم توقع خوب بودن و انسان بودن و انسانی برخورد کردن رو نداریم ... جددن نداریما ...

محسن باقرلو پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ

بیا بزن به من !
بعد از اینکه سوار موتورش شد و با همون دسته ترمز و آینه و راهنمای شکسته و میوه ها و جعبه زولبای بامیهء له و لورده رفت ... با خودم عهد کردم یه جایی این کارشو در حق یه آدم دیگه جبران کنم ...

دختر یک شیخ پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ http://shoele.blogsky.com

دیدی بازم تو این جامعه میشه هنوز امید داشت.

از دکولته بانو خبر نداری؟ وبلاگش رو نمیتونم پیدا کنم

دلم برای نوشتن هاش تنگ شده
ممنون میشماگه بهم کمک کنی.
شاد باشی

کیامهر پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:11 ق.ظ

راست میگی محسن
هنوز ادمایی تو دنیا هستن که آدم رو نه به دنیا
بلکه به آدم بودن امیدوار می کنن
امیدوارم مجبور نباشی مثل خودش جبران کنی
یعنی نزنن له و لورده بشی بنزینت بریزه بیرون
یه جور دیگه ایشالا جبران کنی

مکث پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ق.ظ http://maks2011.blogsky.com

خب محسن جان ببخشید این و می گم اما چرا بهش خسارتی ندادی؟ یعنی قبول نکرد؟

آوا پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ق.ظ

ازین آدمام زیادن.اما خب تو زیادی ِآدمای
دیگه محو شدن...شدن مث یه سری
نقطه ء‌سفید وسط یه چاله ء نمور و
تاریک.....که اون چاله رو آدمای
بی گذشت و بی احساس پر
کردن.......اما ازون آدمای
سفیدی زیادن هنوز...
هستن هنوز....
یاحق...

دکولته بانو پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ق.ظ

تو خوبی آق محسن !

تیراژه پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

مطمئنین پیرمرد فوق الذکر واقعی بود؟
مریخی نبود؟
ونوسی نبود؟
واقعا که بعضی ها خجالت نمیکشن!
تو این ماه عزیز ما را با این دهان روزه!انگشت به دهان میگذارند و چشم از حدقه بیرون آمده!!
جدا که آخرالزمون شده!
حالا کاش یه دستی به ریشش میکشیدین و میدیدن واقعیه یا نه
مگه میشه آخه؟
همچین چیزی که گفتین یه جورایی شبیه اینه که بگین دیشب که داشتین از مهمونی افطاری فلان فامیل برمیگشتین یه دایناسور دیدین که داشت با اون آنتن گنده ی نوک برج بیریخت میلاد دندوناشو خلال میکرد!

هرچند که داره نسل این جور آدما یا بهتر بگم "آدم"ها منقرض میشه ولی کاری از دستمون بر نمیاد جز اینکه دعا کنیم برای سلامتیش و خوش بودن دل بزرگش ...

مجتبی پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:51 ق.ظ http://mojtabajavani.blogfa.com/

یعنی میگی هیچی نگفتی؟
باور کنم آیا؟

تیراژه پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:01 ق.ظ http://tirajehnote.blogfa.com

کاش شماره ای چیزی ازش میگرفتید..کاش نام و نشانی
نمیباید آخرین بازمانده ی مردان قدیم و اصیل را اینچنین از کف داد
دیگر در هیچ موزه و سمساری ای نمیتوان چنین جام های لب پر شده اما طلایی را یافت
حکم کیمیا را دارند این نازنینان
عجب لحنی دارد این کامنت ما!
به گمانم رفته ایم در سیر و سلوک عالم معنا و رندی وعیاری!!البته بدون باده و جام پر از می!!
بلکه با چند خط نوشتاری ژرف...

مریم پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ق.ظ http://mazhomoozh.blogfa.com

خب شماره ای چیزی می گرفتین که بعدا در حق خودش جبران کنین.

دخترک زبون دراز پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ق.ظ http://www.dokhtarezabonderaz.blogsky.com

بدم نیست گاهی اوقات همچین آدمایی رو ببینم که یادمون بندازند قرار نیست با کوچکترین اتفاق از کوره در بریم هر کاری که دلمون خواست بکنیم ...

آرش پیرزاده پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ق.ظ

دمش گرم

حبیب پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ق.ظ http://artooni.blogsky.com


وااااااااااااای خدا خیلی رحم کرده بهتون حاج محسن

به ماشین من پارسال یک دختره زد و فرار کرد منم تعقیبش کردم و گرفتم

جالبه رفتیم پاسگاه گفتن مزاحمت برای ما ایجاد کردن جالبه حالا از پشت به من زده حالا هرچی قاضیه میگه خانم از پشت زدی به این ماشین اینا چه جوری مزاحمت شدن مونده چه جوابی بده بعد از یک ماه دادگاه رفتن مجبور شد جسارت رو بدن و برن دنبال کارشون

اینجور کاسب هم پیدا میشه خدا بهتون رحم کرد

نماز و روزه قبول باشه

من و من پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

اینجور آدما رو باس وسید گذاشت رو طاقچه!
محسن دیگه بسه بیا و آشتی کن منو برگردون به لینکات. قول میدم دیگه انقد خیره نباشم. انقد پررو نباشم. دیگه بسه فراغ هان؟ منو ببخش... من تنبیه شدم به اندازه ی کافی... منو برگردون به عرصه... هررررررررررر

مامانگار پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ

...فکرکنم چنان از این پیرمرد متعجب و حیرون شده بودی که فقط هاج و واج زل زده بودی بهش و حتی نتونستی پایین بیای و کمکش کنی و دستی به سرو روش بکشی و حالش رو بپرسی...درسته ؟؟!!

وروجک جیغ جیغو پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

اخیییییییییییییییییییییی
چقددلممی خواد براش گریه کنم
اخه من چرا انقداحساساستیم!!!
اه اه ادمیتم حدی دارههههههههه این یارو دیگه گندشودراورده

حمید پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ق.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com

حتما یادت هست که چند مورد دیگه هم همینجوری برای بابا پیش اومده بود...اون پیرمرده که توو راه آهن زده بود...یا اون پسره که توو بهداشت زده بود درب و داغون شده بود...حالا هم که این مورد تو...
نمیشه همه اینارو رو حساب شانس گذاشت...حس میکنم یجور بازتابه...انعکاس کارای خودت توو این دنیایی که علی رغم ظاهر قدرنشناسش هنوز یادشه...که گاهی یه نشونه میاد که بگه "آره حواسم هست دادا"...

حمید پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com

هنوز هستن...کمن ولی هستن...
دمشون گرم...خوبن...دیدنشون میچسبه...مثل دیدن یه دوست میون شلوغی یه شهر غریب...یا شنیدن یه آهنگ قدیمی پر خاطره وقتی راننده ضبط کهنه تاکسیشو روشن میکنه و صدای آهنگ-خاطره میپیچه توو ماشین...مثل لبخند یه بچه کوچولو توو بغل مامانش توو صف نونوایی...مثل پیرمرد موتورسوار خیابان آذربایجان...
هرجا هست به حق دل بزرگ و شرف رنگ نباخته اش خدا نگهدارش باشه...

علیرضا پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://yek2se.blogsky.com/

خدارو شکر

وانیا پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ب.ظ http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

محسن عجب مردی بوده ینی مرد بوده واقعا یادمه پارسال وقتی پسره زده به بابا با اون ریش سفیدش از ماشین پیاده شد و هرچی لایق خودش بود بار بابا کرد اونقدری که خون من بجوش اومد و پریدم وسط معرکه و با اون بی لیاقت دهن به دهن شدم کاش همه مردونگی داشتن

هیشـــکی! پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

سلام داداشی
این که مرام داری و میگی با خودت عهد کردی که یه روزی یه جایی این کارشو در حق یکی دیگه جبران میکنی خیلی خوبه..
...
بذار یه خاطره برات بگم البته با اجازه کیامهر جان..:
تصویر 1:
یه روز من و کیامهر جان و مهربان جون داشتیم می رفتیم خونه ی آقای آرش اینا (میرزا قلمدون)همون موقع که شما شمال بودیدا ...
تو راه کیامهر پیچید جلوی یه سواریه و گفت آقا در ماشینتون بازه راننده هم فقط سر تکون داد و تشکر کرد.. کات!
...
تصویر 2: تو اتوبان داشتیم به سمت خونه ی آقای آرش حرکت می کردیم روی پل بودیم که یه ماشین بوق زد و گفت که پنچر شدید! دیدیم ماشین سر و صدا میکنه پیاده شدیم دیدیم هممه جای لاستیک تیکه تیکه شده اصن یه وضی خدا خیلییی رحم کرد... همون لحظه سه تایی به هم زل زدیم ...کات!
...
تو خود بخوان حدیث مفصصل و اینا....

آقا طیب پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ

ببین این حرفا رو بیخیال یادمه یه خانواده ایی یادمه مارو افطارا دعوت میکردن.خوب شما که تو تیریپید خونه ما نمیاید مارو دعوت کنید یه چایی شیرین بدید دیگه.یام که مث آدم ژاشید بیاید خونه ما افطارا

آقا طیب پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ

یادمه یه خانواده ایی یادمه....زززرشک

آرش پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ب.ظ http://zartosht1350.persianblog.ir

یک پیر موتور سوار پیچید و َ من
در فکر خودم گیج و شناور بودم
ترمز نگرفتم و تصادف کردم
در شیش و بش ٍ خیال و باور بودم
.
چند کیسه هوار رفت و زمین خورد چنان
غرق گل و نور و میوه شد روی زمین
آن مرد زمین خورد و به یک سوی خزید
عطر گل رازقی گرفت بوی زمین
.
همچون مگسی که «تار و مار»ی باشد
واداده و منفعل ؛ وَ عاصی بودم
یک لحظه خودم نبودم و بد بودم
در فکر رمیدن و خلاصی بودم
.
بی آنکه شکایتی کند پا شد و رفت
با میوه ی له شده که افطار کند
من ماندم و یک سوال : «آن مرد چرا
با همچو منی چنین رفتار کند؟»
.
یعنی که هنوز فرصتی هست رفیق
اینقدر نگو قاتل و جانی شده ایم
تمرین ِ محبت و صفا باید کردی
جددن که چه بد! چه مردمانی شده ایم!!!!

آرش پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ http://zartosht1350.persianblog.ir

چند کیسه هوا رفت و ....

آرش پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://zartosht1350.persianblog.ir

سکته های وزنی را بر من ببخشایید بداهه است و نا گزیر! خواستیم مومن به متن باشیم . ایمانمان را بخورید انشالله .

آرش پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ http://zartosht1350.persianblog.ir

باید کردی = باید کرد

هیشـــکی! پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com

مرسسسسسسسسسسسی آرش خان

ص پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:45 ب.ظ

چنین آدمایی کیمیا شدن ، فکر می کنم وضعیت مالی خوبیم نداشته ولی وضعیت دلش دریایی بوده

سلامت باشید و سلامت باشه ( اون جوون مرد )

ص پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:47 ب.ظ

الان دیدم کیمیا رو جناب جوگیریات و تیراژههم گفتن

آوا پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

وای چه شعرتون قشنگ بود
آرش خااااااااان جاااااااااااان
چند وقتی ست بدجور
هی شعرتان می آید
خبریست قربان
هررررررررررررررررر
خیرست انشاله
یاحق...

حمید پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com

ایولله...دست مریزاد...
شعرت محشر بود آرش...

محبوبه پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://sayeban.blogfa.com

لامصب ....

مکث پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ http://maks2011.blogsky.com

شعر ارش عالی بوددددد

آخرین فرصت پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://jazbevitamin007.blogfa.com

خبر فوری خبر مهم
خبر فوری خبر مهم
خبر فوری خبر مهم

یک سایت با دامنه ایرانی با استفاده از نوشته های پر بازدید دوستان نویسنده در بلاگفا بدون ذکر منبع در حال فروش محصولات خودش است . در ضمن برای بعضی دوستان حتی نوشته های رمز دارشونم به نمایش گذاشتن !!

برای اطلاع و کمک به رفع این مسئله بیشتر یه پست نوشتم که تمام توضیحات رو دادم اونجا .

پاییز بلند پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ

دروووووووووووووووووووووووووووووود
.
.
.
با خودم عهد کردم یه جایی این کارشو در حق یه آدم دیگه جبران کنم ...
اینی که گفتی یعنی فور گیو.. یعنی جبران یعنی اگه تو اینو فهمیده باشی که در حق یکی دیگه همچین لطفی کنی و یکی دیگه هم اینو بفهمه که در حق یکی دیگه این کارو کنه میشه مثه حلقه های زنجیری که بافته میشه و به هم متصل میشه.. اینجوری خیلی چیزا عوض منیشه فقط نباید گذاشت این حلقه ی اتصال قطع بشه

فرناز پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.zolaleen.persianblog.ir

چقدر خوب معکوس بیانش کردی.کاش ....

مجتبی پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ب.ظ http://mojtabajavani.blogfa.com/

سلام بر آق محسن گلاب
ببین میخوام یه مسابقه برگزار کنم با موضوع
بهترین قالب که البته طراحیش اختتصاصیه
یه سی چهل نفری رو شناسایی کردم که شماهم ازون دسته ای که قالبت اختصاصیه
البته کسان دیگری هم میتونن عضو بشن. ولی قبلش خواستم بگم.
و کسب اجازه کنم اسمت رو بیارم تو مسابقه یا نه
در صورتی که جوابت مثبته بهم خبر بده تا برنامه ریزی کنم و زمان و اینا رو تو یه پست بزنم و همینه خودتم بتونی تبلیغات کنی برای جذب رای

میتینگ انلاین پنج‌شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ http://meetingonline2.blogfa.com

پیرمرده حال داده به دنیا و زمین و زمون. همه احوال اقا محسن و می پرسن و در باب ایشان نظر میدن. عجب دنیاییه.

فلوت زن جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ق.ظ http://flutezan.blogsky.com/

.
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

پیرمرده خیلی بزرگ بوده ، خیلی !!!

بهار(سلام تنهایی) جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ب.ظ

بله آقا محسن آدمای محل ما اینجورین دیگه ...از خیابون وصال تا میدون پاستور محل ما می باشد ..ولی جدی هر عملی عکس العمل رفتار خودمونه جایی گذشت کردی که ازت گذشتن ..

golnoosh جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ http://imm0rtalgirl.blogfa.com

چه قد cool برخورد کرده

شاپرک جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ب.ظ http://bahanehayedeltangy.blogfa.com/

خدا زیاد کنه تعدادشونو.....

پگاه شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ق.ظ

اینکه چیزی نگفت یعنی خیلی خوب بر خورد کرده!!!

هذیونیست شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ق.ظ http://twitt.blgsky.com

شاید اون پیرمرد
داشته با هزاران امید می رفته خونه اش
شاید پیش عشقش
عشقی به چنان اوجی که
در و داغون شدنش جلوش هله پوچه

اصلا حواسش نبوده چی شده،
حواسش بوده ها
ولی حواسش پیش یک باارزشتره بوده
اصلا چرا آدم خودشو کوچیک یک موتور شکسته و بنزین ریخته کنه
اصلا چرا باید عصاب محسن عزیز رو خط خطی کنه
چه خط خطیی بهتر از دوستی
بهتر از گذشت و بی اعتنایی
-------
شاید نشتری باشد ولی
شاید از رمضان است ای ولی
ولی اول از نوع اما اگر
دومی از نوع ای پدر
=========
نکته ای در ذهن دارم در مورد روزه و وضو و ارزشهایی که اصلا مطلق نیستند. خدا کند بتوانم بنویسمش. در جمله که: اگر من گشنه نمی شم دلیل نداره روزه گرفتنم ارزشمند تر از نگرفتن فلان کرگدن گنده باشه، که دنیا دنیا کرده اند در بوق که نگرفتی پس باید کتمانم کنی، تکذبانی!
خدا دوستت داره مرد بزرگ
اگر هم نداره ، ما دوستت داریم، یعنی ما کم خداییم؟؟

رند خلوت نشین شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ

محسن خان باقر لو در همه چیز خوش شانس هستید... پس چرا من هر وقت تصادف میکنم طرف همه کارهایی رو که برای شما انجام نداده با یه عالمه فحش به افسری که گواهینامه داده نثارم میکنه؟!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.