امروز عصر موقع برگشتن از شرکت
در خیابان آذربایجان زدیم به یک پیرمرد موتور سوار ...
درست است که پیرمرد محکم خورد زمین
و موتور افتاد روش و دست و پاش درد گرفت
و میوه ها و زولبیا بامیه ای که خریده بود پخش زمین شد
و دسته ترمز و آینه و راهنمای موتورش شکست
و باک موتورش فرو رفت و بنزینش ریخت کف آسفالت
ولی پیرمرد خجالت نکشید از سن و سالش و از آن ریش سفیدش ...
دریغ از یک فحش خار مادر ... دریغ از سر سوزن کولی بازی ...
دریغ از یک یقه گیری کوچولو ... حتی نکرد خسارت موتورش را بگیرد ...
این هم شد مملکت ؟ ... جددن که چه مردمانی شده ایم ؟
اول
خدا خیلی رحم کرده
فکر کن اگه مجبورت می کرد یکسال تمام بری دادگاه و پاسگاه و کلی دیه بدی و بری دختر کچلش رو بگیری خوب بود ؟
کاش یه ادرسی شماره تلفنی چیزی ازش می گرفتی
اینجور ادما کیمیا هستن
اقلا بشناسیمش خواستیم بزنیم به کسی بزنیم به اون
اوهوم ...
کیامهر می دونی چرا آدم تعجب می کنه وختی اینجور برخوردا رو می بینه ؟ ... بس که همه مون گه و مزخرف و عوضی شدیم ... بس که رفتارهای سی سالهء زمامداران توو آیینهء جامعه بازتاب داشته و تکثیر شده ...
دیگه از هم توقع خوب بودن و انسان بودن و انسانی برخورد کردن رو نداریم ... جددن نداریما ...
بیا بزن به من !
بعد از اینکه سوار موتورش شد و با همون دسته ترمز و آینه و راهنمای شکسته و میوه ها و جعبه زولبای بامیهء له و لورده رفت ... با خودم عهد کردم یه جایی این کارشو در حق یه آدم دیگه جبران کنم ...
دیدی بازم تو این جامعه میشه هنوز امید داشت.
از دکولته بانو خبر نداری؟ وبلاگش رو نمیتونم پیدا کنم
دلم برای نوشتن هاش تنگ شده
ممنون میشماگه بهم کمک کنی.
شاد باشی
راست میگی محسن
هنوز ادمایی تو دنیا هستن که آدم رو نه به دنیا
بلکه به آدم بودن امیدوار می کنن
امیدوارم مجبور نباشی مثل خودش جبران کنی
یعنی نزنن له و لورده بشی بنزینت بریزه بیرون
یه جور دیگه ایشالا جبران کنی
خب محسن جان ببخشید این و می گم اما چرا بهش خسارتی ندادی؟ یعنی قبول نکرد؟
ازین آدمام زیادن.اما خب تو زیادی ِآدمای
دیگه محو شدن...شدن مث یه سری
نقطه ءسفید وسط یه چاله ء نمور و
تاریک.....که اون چاله رو آدمای
بی گذشت و بی احساس پر
کردن.......اما ازون آدمای
سفیدی زیادن هنوز...
هستن هنوز....
یاحق...
تو خوبی آق محسن !
مطمئنین پیرمرد فوق الذکر واقعی بود؟
مریخی نبود؟
ونوسی نبود؟
واقعا که بعضی ها خجالت نمیکشن!
تو این ماه عزیز ما را با این دهان روزه!انگشت به دهان میگذارند و چشم از حدقه بیرون آمده!!
جدا که آخرالزمون شده!
حالا کاش یه دستی به ریشش میکشیدین و میدیدن واقعیه یا نه
مگه میشه آخه؟
همچین چیزی که گفتین یه جورایی شبیه اینه که بگین دیشب که داشتین از مهمونی افطاری فلان فامیل برمیگشتین یه دایناسور دیدین که داشت با اون آنتن گنده ی نوک برج بیریخت میلاد دندوناشو خلال میکرد!
هرچند که داره نسل این جور آدما یا بهتر بگم "آدم"ها منقرض میشه ولی کاری از دستمون بر نمیاد جز اینکه دعا کنیم برای سلامتیش و خوش بودن دل بزرگش ...
یعنی میگی هیچی نگفتی؟
باور کنم آیا؟
کاش شماره ای چیزی ازش میگرفتید..کاش نام و نشانی
نمیباید آخرین بازمانده ی مردان قدیم و اصیل را اینچنین از کف داد
دیگر در هیچ موزه و سمساری ای نمیتوان چنین جام های لب پر شده اما طلایی را یافت
حکم کیمیا را دارند این نازنینان
عجب لحنی دارد این کامنت ما!
به گمانم رفته ایم در سیر و سلوک عالم معنا و رندی وعیاری!!البته بدون باده و جام پر از می!!
بلکه با چند خط نوشتاری ژرف...
خب شماره ای چیزی می گرفتین که بعدا در حق خودش جبران کنین.
بدم نیست گاهی اوقات همچین آدمایی رو ببینم که یادمون بندازند قرار نیست با کوچکترین اتفاق از کوره در بریم هر کاری که دلمون خواست بکنیم ...
دمش گرم
وااااااااااااای خدا خیلی رحم کرده بهتون حاج محسن
به ماشین من پارسال یک دختره زد و فرار کرد منم تعقیبش کردم و گرفتم
جالبه رفتیم پاسگاه گفتن مزاحمت برای ما ایجاد کردن جالبه حالا از پشت به من زده حالا هرچی قاضیه میگه خانم از پشت زدی به این ماشین اینا چه جوری مزاحمت شدن مونده چه جوابی بده بعد از یک ماه دادگاه رفتن مجبور شد جسارت رو بدن و برن دنبال کارشون
اینجور کاسب هم پیدا میشه خدا بهتون رحم کرد
نماز و روزه قبول باشه
اینجور آدما رو باس وسید گذاشت رو طاقچه!
محسن دیگه بسه بیا و آشتی کن منو برگردون به لینکات. قول میدم دیگه انقد خیره نباشم. انقد پررو نباشم. دیگه بسه فراغ هان؟ منو ببخش... من تنبیه شدم به اندازه ی کافی... منو برگردون به عرصه... هررررررررررر
...فکرکنم چنان از این پیرمرد متعجب و حیرون شده بودی که فقط هاج و واج زل زده بودی بهش و حتی نتونستی پایین بیای و کمکش کنی و دستی به سرو روش بکشی و حالش رو بپرسی...درسته ؟؟!!
اخیییییییییییییییییییییی
چقددلممی خواد براش گریه کنم
اخه من چرا انقداحساساستیم!!!
اه اه ادمیتم حدی دارههههههههه این یارو دیگه گندشودراورده
حتما یادت هست که چند مورد دیگه هم همینجوری برای بابا پیش اومده بود...اون پیرمرده که توو راه آهن زده بود...یا اون پسره که توو بهداشت زده بود درب و داغون شده بود...حالا هم که این مورد تو...
نمیشه همه اینارو رو حساب شانس گذاشت...حس میکنم یجور بازتابه...انعکاس کارای خودت توو این دنیایی که علی رغم ظاهر قدرنشناسش هنوز یادشه...که گاهی یه نشونه میاد که بگه "آره حواسم هست دادا"...
هنوز هستن...کمن ولی هستن...
دمشون گرم...خوبن...دیدنشون میچسبه...مثل دیدن یه دوست میون شلوغی یه شهر غریب...یا شنیدن یه آهنگ قدیمی پر خاطره وقتی راننده ضبط کهنه تاکسیشو روشن میکنه و صدای آهنگ-خاطره میپیچه توو ماشین...مثل لبخند یه بچه کوچولو توو بغل مامانش توو صف نونوایی...مثل پیرمرد موتورسوار خیابان آذربایجان...
هرجا هست به حق دل بزرگ و شرف رنگ نباخته اش خدا نگهدارش باشه...
خدارو شکر
محسن عجب مردی بوده ینی مرد بوده واقعا یادمه پارسال وقتی پسره زده به بابا با اون ریش سفیدش از ماشین پیاده شد و هرچی لایق خودش بود بار بابا کرد اونقدری که خون من بجوش اومد و پریدم وسط معرکه و با اون بی لیاقت دهن به دهن شدم کاش همه مردونگی داشتن
سلام داداشی
:
اصن یه وضی خدا خیلییی رحم کرد... همون لحظه سه تایی به هم زل زدیم ...کات!
این که مرام داری و میگی با خودت عهد کردی که یه روزی یه جایی این کارشو در حق یکی دیگه جبران میکنی خیلی خوبه..
...
بذار یه خاطره برات بگم البته با اجازه کیامهر جان..
تصویر 1:
یه روز من و کیامهر جان و مهربان جون داشتیم می رفتیم خونه ی آقای آرش اینا (میرزا قلمدون)همون موقع که شما شمال بودیدا ...
تو راه کیامهر پیچید جلوی یه سواریه و گفت آقا در ماشینتون بازه راننده هم فقط سر تکون داد و تشکر کرد.. کات!
...
تصویر 2: تو اتوبان داشتیم به سمت خونه ی آقای آرش حرکت می کردیم روی پل بودیم که یه ماشین بوق زد و گفت که پنچر شدید! دیدیم ماشین سر و صدا میکنه پیاده شدیم دیدیم هممه جای لاستیک تیکه تیکه شده
...
تو خود بخوان حدیث مفصصل و اینا....
ببین این حرفا رو بیخیال یادمه یه خانواده ایی یادمه مارو افطارا دعوت میکردن.خوب شما که تو تیریپید خونه ما نمیاید مارو دعوت کنید یه چایی شیرین بدید دیگه.یام که مث آدم ژاشید بیاید خونه ما افطارا
یادمه یه خانواده ایی یادمه....زززرشک
یک پیر موتور سوار پیچید و َ من
در فکر خودم گیج و شناور بودم
ترمز نگرفتم و تصادف کردم
در شیش و بش ٍ خیال و باور بودم
.
چند کیسه هوار رفت و زمین خورد چنان
غرق گل و نور و میوه شد روی زمین
آن مرد زمین خورد و به یک سوی خزید
عطر گل رازقی گرفت بوی زمین
.
همچون مگسی که «تار و مار»ی باشد
واداده و منفعل ؛ وَ عاصی بودم
یک لحظه خودم نبودم و بد بودم
در فکر رمیدن و خلاصی بودم
.
بی آنکه شکایتی کند پا شد و رفت
با میوه ی له شده که افطار کند
من ماندم و یک سوال : «آن مرد چرا
با همچو منی چنین رفتار کند؟»
.
یعنی که هنوز فرصتی هست رفیق
اینقدر نگو قاتل و جانی شده ایم
تمرین ِ محبت و صفا باید کردی
جددن که چه بد! چه مردمانی شده ایم!!!!
چند کیسه هوا رفت و ....
سکته های وزنی را بر من ببخشایید بداهه است و نا گزیر! خواستیم مومن به متن باشیم . ایمانمان را بخورید انشالله .
باید کردی = باید کرد
مرسسسسسسسسسسسی آرش خان
چنین آدمایی کیمیا شدن ، فکر می کنم وضعیت مالی خوبیم نداشته ولی وضعیت دلش دریایی بوده
سلامت باشید و سلامت باشه ( اون جوون مرد )
الان دیدم کیمیا رو جناب جوگیریات و تیراژههم گفتن
وای چه شعرتون قشنگ بود
آرش خااااااااان جاااااااااااان
چند وقتی ست بدجور
هی شعرتان می آید
خبریست قربان
هررررررررررررررررر
خیرست انشاله
یاحق...
ایولله...دست مریزاد...
شعرت محشر بود آرش...
لامصب ....
شعر ارش عالی بوددددد
خبر فوری خبر مهم
خبر فوری خبر مهم
خبر فوری خبر مهم
یک سایت با دامنه ایرانی با استفاده از نوشته های پر بازدید دوستان نویسنده در بلاگفا بدون ذکر منبع در حال فروش محصولات خودش است . در ضمن برای بعضی دوستان حتی نوشته های رمز دارشونم به نمایش گذاشتن !!
برای اطلاع و کمک به رفع این مسئله بیشتر یه پست نوشتم که تمام توضیحات رو دادم اونجا .
دروووووووووووووووووووووووووووووود
.
.
.
با خودم عهد کردم یه جایی این کارشو در حق یه آدم دیگه جبران کنم ...
اینی که گفتی یعنی فور گیو.. یعنی جبران یعنی اگه تو اینو فهمیده باشی که در حق یکی دیگه همچین لطفی کنی و یکی دیگه هم اینو بفهمه که در حق یکی دیگه این کارو کنه میشه مثه حلقه های زنجیری که بافته میشه و به هم متصل میشه.. اینجوری خیلی چیزا عوض منیشه فقط نباید گذاشت این حلقه ی اتصال قطع بشه
چقدر خوب معکوس بیانش کردی.کاش ....
سلام بر آق محسن گلاب
ببین میخوام یه مسابقه برگزار کنم با موضوع
بهترین قالب که البته طراحیش اختتصاصیه
یه سی چهل نفری رو شناسایی کردم که شماهم ازون دسته ای که قالبت اختصاصیه
البته کسان دیگری هم میتونن عضو بشن. ولی قبلش خواستم بگم.
و کسب اجازه کنم اسمت رو بیارم تو مسابقه یا نه
در صورتی که جوابت مثبته بهم خبر بده تا برنامه ریزی کنم و زمان و اینا رو تو یه پست بزنم و همینه خودتم بتونی تبلیغات کنی برای جذب رای
پیرمرده حال داده به دنیا و زمین و زمون. همه احوال اقا محسن و می پرسن و در باب ایشان نظر میدن. عجب دنیاییه.
.
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
پیرمرده خیلی بزرگ بوده ، خیلی !!!
بله آقا محسن آدمای محل ما اینجورین دیگه ...از خیابون وصال تا میدون پاستور محل ما می باشد ..
ولی جدی هر عملی عکس العمل رفتار خودمونه جایی گذشت کردی که ازت گذشتن ..
چه قد cool برخورد کرده
خدا زیاد کنه تعدادشونو.....
اینکه چیزی نگفت یعنی خیلی خوب بر خورد کرده!!!
شاید اون پیرمرد

داشته با هزاران امید می رفته خونه اش
شاید پیش عشقش
عشقی به چنان اوجی که
در و داغون شدنش جلوش هله پوچه
اصلا حواسش نبوده چی شده،
حواسش بوده ها
ولی حواسش پیش یک باارزشتره بوده
اصلا چرا آدم خودشو کوچیک یک موتور شکسته و بنزین ریخته کنه
اصلا چرا باید عصاب محسن عزیز رو خط خطی کنه
چه خط خطیی بهتر از دوستی
بهتر از گذشت و بی اعتنایی
-------
شاید نشتری باشد ولی
شاید از رمضان است ای ولی
ولی اول از نوع اما اگر
دومی از نوع ای پدر
=========
نکته ای در ذهن دارم در مورد روزه و وضو و ارزشهایی که اصلا مطلق نیستند. خدا کند بتوانم بنویسمش. در جمله که: اگر من گشنه نمی شم دلیل نداره روزه گرفتنم ارزشمند تر از نگرفتن فلان کرگدن گنده باشه، که دنیا دنیا کرده اند در بوق که نگرفتی پس باید کتمانم کنی، تکذبانی!
خدا دوستت داره مرد بزرگ
اگر هم نداره ، ما دوستت داریم، یعنی ما کم خداییم؟؟
محسن خان باقر لو در همه چیز خوش شانس هستید... پس چرا من هر وقت تصادف میکنم طرف همه کارهایی رو که برای شما انجام نداده با یه عالمه فحش به افسری که گواهینامه داده نثارم میکنه؟!!!!