نمایشگاه الکامپ از فردا شروع می شود ... پنج روز خیلی شلوغ و پرفشار و کاملن متفاوت در طول یکسال فعالیت کاری ... پنج روز جور دیگر زندگی کردن ... پنج روز از مسیر متفاوتی به محل کار متفاوتی رفتن ... پنج روز صبح و عصر تحمل ترافیک وحشتناک پارک وی و از 9 صبح تا 4 بعد از ظهر با پیراهن و شلوار اطو زدهء سورمه ای و کراوات سفید حرف و حرف و حرف و تلاش و تقلا ... به قول پسرخاله مدیرعامل یک تجربهء احتمالن هیجان انگیز ... البته بدیهی ست که شددت و ضعف و مثبت و منفی بودن این هیجان برای همهء ما یکسان نیست ! ... در هر حال نتیجهء زحمات یکسال گذشته و علی الخصوص یکماه اخیر همگی ما از صدر تا ذیل ، از فردا به مددت پنج روز در ویترین گذاشته می شود برای قضاوت و رقابت و جذب مخاطب بیشتر ...
.
پی نوشت :
عصری که پشت فرمان بودم کیامهر زنگ زده بود احوالپرسی و اینکه پیشاپیش خسته نباشید بگوید این پنج روز را ... جددن انرژی ای که از تلفنش گرفتم توصیف کردنی نیست ... آدم حیران میماند که بعضی نازنین های روزگار چطوری بلدند این همه مشتی و باعشق و بامعرفت باشند ؟
.