چون صبحها بچچه ها رو میبرم شرکت
و ساعت حرکتمون
هر روز پنج دقیقه ده دقیقه ای اینور اوونور میشه
لذا هفت و نیم که بیدار میشم
ساعت قرار رو به بچچه ها sms میدم
وقتی روی تخت نیم خیز میشم و با چشمای خوابآلود
توی گوشیم اسامی رو سرچ می کنم
به حرف T که میرسم ، اولین اسم نوشته : طلعتی شیرزاد
می بینی تاواریش ؟
من هر روز هفت و نیم صبح بهت سلام می کنم !
سلام..
سلام رفیق..
سلام ..و دیگر هیچ.
سلام آقا...
یادم از سردی و تلخی آن روزها و شب ها می آید که کنار هم سیاه دار بودیم. که تا نیمه شب حرف ماتم می زدیم با هم در چت روم وبلاگ کیامهر.
یادم می اید از روز اول ماتم داری مان که بنده منزل امیدد با دوستانی که زنده اند شکر خدا. اما نیستاند چندتاییشان این روزها و بی صدا و هق هق کنان می گریستایم در آغوش هم...
یاد آن شب تیره می افت ام که بس نمی خواست ایم از هم جدا بیفت ایم و بیم تنهایی می لرزاندمان، کنار هم در خانه شما شب به صبح می آوردیم...
یادم هست...
یادت هست؟
روحش شاد ...
چقدر زیبا گفت مهدی پژوم
اون روزهای تلخ
اونروزهای سیاه
عین پنگوئن های قطبی که همدیگر رو به آغوش می کشند تا سرمای هوا نکشتشون
ما هم کنار هم بودیم
اون شب اخری که شیرزاد مهمون ما بود
رفتم سر خیابون بازینو استقبالشون
منتظر آرش که بودیم شیرزاد پیاده شده بود و داشت با یه سگ کوچول بازی می کرد که یه وقت نره زیر ماشین
منم هر روز عصر وقتی خیاوبن بازینو رو می پیچم
درست همونجا یادش می افتم
یادش به خیر
سلام رفیق اکسیر زندگیست ... این دنیا و اون دنیا هم نداره ...
و علیک به تمام اصالت رفاقتت ...
چه شبهایی بود و
هست و خواهد
بود............
یاحق...
روحش آرام ......
یادش گرامی...
واقعا عکس هدر امروز محشررررره...رویاییه...
هرروز میایم عکسهارو زیارت میکنیم...
دلتنگی داره از دست دادن دوست خوب ..روحش شاد ..
روحشان شاد... روح همه رفتگان...
روحشون شاد
سلام شیرزاد ِ خوب ... سلام :(